بیش از صد نامه به مادرم نوشته بودم، اما …

روزی که من به ایران آمدم مادرم گفت سالها انتظار تو را می کشیدم

خداوند لعنت کند رجوی را… مادرانی که در قید حیات هستند در نبود فرزندانشان چه می کشند! روزی که فرقه رجوی را ترک کردم و به ایران آمدم، وقتی مادرم را بعد از بیست سال دیدم او را نشناختم. خیلی شکسته شده بود، در مقابل او هم مرا نشناخت! به یکدیگر خیره شده بودیم. من فقط اشک می ریختم و در دلم رجوی و زنش و سرانش را لعنت می کردم. وقتی همدیگر را در آغوش گرفتیم مادرم زار زار گریه می کرد و می گفت تو در این چندین سال کجا بودی؟ چرا نامه ای برای من ننوشتی؟ می دانی من این چند سال در نبود تو چی کشیدم؟ سراغ تو را از همه می گرفتم. کسی جواب درستی به من نمی داد.

من در فرقه رجوی که بودم حدودا صد و بلکه بیشتر نامه برای خانواده ام ارسال کردم و هیچ نامه ای بدست خانواده ام نرسیده بود . مادرم می گفت مگر تو اسیر نبودی؟! اسیران نامه برای خانواده هایشان ارسال می کردند ولی نامه ای از تو بدستم نمی رسید! در جواب گفتم وضعیت من از زندانی هم بدتر بود.

در همایشی که در اصفهان برگزار شده بود و من در همایش شرکت کردم زنی که از فرقه رجوی جدا شده بود و در یک جمعی کوچک صحبت می کرد می گفت: من در پرسنلی بودم نامه هایی که نوشته می شد بدست ما می رسید. دستور شخص رجوی بود. به ما گفته بود نامه ها را بخوانید مورد امنیتی داشت برای ستاد ارسال کنید و نامه هایی که موردی نداشته باشند را پاره کنید بیندازید در سطل و اگر کسی پیگیری نامه خودش را کرد در جواب بگویید ما نامه ها را از طریق سر پُل (انگلیس) برای خانواده های شما ارسال می کنیم! این هم یکی از جنایات رجوی در حق خانواده ها بخصوص در حق مادران.

امیدوارم مادرانی که در قید حیات هستنند خداوند عمر با سعادت به آنها بدهد و همین مادران گور رجوی و دار و دسته اش را به آتش بکشند و فرزندانشان را آزاد و در آغوش بگیرند .
به امید آن روز نزدیک
فواد بصری

خروج از نسخه موبایل