طلوع و غروب یک زندگی – قسمت هجدهم

انتصاب مریم عضدانلو به مسئول اولی مجاهدین توسط رجوی

انتصاب مریم عضدانلو بعنوان مسئول اول مجاهدین توسط رجوی – با بسته شدن مرزها و نبود عملیات یک نوع بلاتکلیفی را بر اعضای مجاهدین حاکم کرد و باعث شد ارتش رجوی به یک دور تسلسل از روزمرگی افتاده و روحیه پاسیو و سردرگمی شدیدی بر اعضای این گروه حاکم گردد.

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت هفدهم

باید اذعان کرد که پیش زمنیه ها و اجباراتی وجود داشت تا رجوی را متقاعد کند که در سال ۱۳۶۸ مرحله سوم «انقلاب ایدئولوژیک» (*) خود در سازمان را به مرحله اجرا دربیاورد. از مهمترین این اجبارات می توان به عوامل زیر اشاره کرد.

۱ – در مقطع فوت آیت اله خمینی رهبر انقلاب ایران در ۱۴ خرداد همان سال ، صدام حسین علیرغم تلاش های رجوی اجازه ماجراجویی جدیدی را به وی نداد و پس از مدت کوتاهی تب عملیات نیز در ارتش آزادیبخش رجوی فروکش کرد.

۲ – بعد از شکست عملیات فروغ جاویدان عده ای از نیروها شروع به ریزش نمودند، از یک طرف کسانی که از خارج کشور برای مدت شش ماه تا یکسال به عراق آمده بودند و حال خواهان بازگشت بودند، از سوی دیگر کسانی که چشم انداز عملیاتی را نمی دیدند و ماندن خود را بیهوده می دانستند، و از طرفی هم کسانی که مجرد بوده و نمی توانستند شرایط حاضر را برای مدتی طولانی تحمل نمایند .

۳ – رجوی برای رفع کمبود نیرویی خود، در زد و بند با اطلاعات و ارتش عراق، تعداد زیادی از اسیران جنگ ایران و عراق را به بهانه رسیدگی های بهداشتی و صنفی به قرارگاه اشرف آورد.

از ابتدا هم مشخص بود که بسیاری از این سربازان به خاطر شرایط بد اردوگاههای عراق و خلاص شدن از شکنجه های بی رحمانه ارتش عراق به اشرف آمده اند، کما اینکه پس از مدت کوتاهی تعدادی از آنها شرایط تشکیلات را تحمل نکرده و مجددا به اردوگاه بازگشتند.

بنابراین مجموعه ای از عوامل مختلف دست به دست هم دادند تا رجوی حرکت دیگری را آغاز کند.

رجوی نیاز به بحرانی داشت که همه مشکلات تشکیلاتی سازمان وی را تحت الشعاع خود قرار دهد. از یک طرف باید شکست در فروغ جاویدان را توجیه می کرد، از سویی دیگر مسئله ای به نام خانواده را باید حل می کرد و برای انبوه اعضای مجرد چاره ای می اندیشید و از سویی دیگر به بحث آنچه که آنرا «سرنگونی» می نامید و هنوز محقق نشده بود، پاسخ می داد.

در ۲۶ مهر ماه سال ۱۳۶۸ بدون هیچ توضیحی در تمامی بخشهای ارتش نواری ویدیویی نشان داده شد که در آن مسعود رجوی با حضور در بین اعضای هیئت اجرائی و دیگر اعضای مرکزیت مجاهدین، متن ابلاغیه ای را خواند که در آن مریم عضدانلو به عنوان مسئول اول مجاهدین انتخاب شده بود و این حکم را خود مسعود رجوی به عنوان «رهبر عقیدتی مجاهدین» صادر نموده و از همگان خواسته بود که به عنوان گامی در جهت رفع استثمار به این حکم سر تعظیم فرود آورند.

این نوار ویدئویی در تمامی پایگاههای سازمان، در قرارگاه اشرف و در سراسر اروپا و آمریکا بدون هیچگونه توضیحی پخش شد.

 

با مسئول اول شدن مریم عضدانلو، بحثهای طولانی موسوم به « انقلاب ایدئولوژیک » در درون تشکیلات مجاهدین آغاز شد.

بدین ترتیب رجوی بعد از این انتصاب خود بر تخت «رهبری» نشست. تا صاحب جان و مال و همه کاره مجاهدین گردد.

بحث های انقلاب بصورت لایه ای بود و آرام آرام در تشکیلات پیش برده میشد. هر بحثی که در رابطه با انقلاب بود ابتدا در ترکیب هیئت اجرایی و سپس مرکزیت سازمان و بعدا در لایه های پائین تر صورت میگرفت. تا تشکیلات ضایعات کمتری داشته باشد. در رابطه با موضع « بند الف » (جدایی زوج های سازمان از همدیگر) نیز موضوع ابتدا به ساکن از زن و طلاق دادن آن شروع نشد. چرا که سازمان می خواست بطور غیر مستقیم هر فرد را به این نقطه برساند که اعلام کند ضعف اصلی اش در امر مبارزه، نه کمبودهای دانش نظامی و تشکیلاتی، بلکه خانواده و یا به عبارت ساده تر همسرش بوده است. همان بحث هایی که ابتدا به ساکن در سال ۶۷ و در بحث تنگه و توحید شروع شد ولی اینبار بحث، مراحل تکاملی اش را طی میکرد.

بدین ترتیب رجوی تمامی اعضای سازمان را وارد نشست های این انتصاب کرد. مسعود میگفت من از شما تنظیم رابطه ای از جنس مریم میخواهم و حال موقع آن رسیده بود که خیلی تیز منظورش را از این جمله بیان کند.

رجوی در نشست ها توضیح میداد که چگونه مریم از همسر سابق خود بخاطر رهبری عقیدتی اش جدا شده و جسم و جانش را فدای او کرده است.

رجوی زمینه را آماده می ساخت تا هر «مجاهد» نیز با الگو گرفتن از مریم همین کار را با همسر خود بکند.

به افراد در رده های پائین تر مستقیم گفته نمی شد که همسرانتان را طلاق بدهید. معمولا در نشست های عمومی تعدادی از اعضای هیئت اجرایی که به این نقطه رسیده و همسر و یا شوهرشان را طلاق داده و حلقه هایشان را برای مریم فرستاده بودند صحبت میکردند تا بقیه ریل کار دستشان بیاید. وقتی این افراد پشت میکروفون صحبت میکردند مسعود از آنها می پرسید انگشترت چی شده و او میگفت برای خواهر مریم فرستادم و زنم را طلاق دادم. مسعود باز سوالاتی در همین زمینه از فرد مربوطه میکرد و در بحث با طرف مقابل خودش را بعنوان شخصی که مخالف اینکار هست نشان میداد و می پرسید مگر ازدواج و داشتن زن با امر مبارزه در تضاد است ؟ چه اشکالی داشت، هم همسرت را داشتی و هم مبارزه میکردی ؟ کسی به تو گفته که همسرت را طلاق بدهی ؟ بعد رو به مریم میکرد و میگفت: آره مریم این برادران مسئول شما چه میگویند. این چه حرفهایی هست که آنها میزنند ؟

مریم هم در جواب میگفت آنها راست میگویند و می فهمند که چکار میکنند. بدین ترتیب مسعود فضایی درست میکرد که برای همه جا بیندازد که وقتی میگوییم رابطه از جنس مریم منظورمان چیست ؟

(*) توضیح: مرحله اول انقلاب رجوی: «مریم همردیف مسعود» در سال ۱۳۶۴ و مرحله دوم: بحث های تنگه و توحید بعد از شکست عملیات موسوم به « فروغ جاویدان» بحساب بود که رجوی زمینه سازی برای ورود اعضای مجاهدین به مرحله سوم انقلاب خود را داشت تا با حذف مخالفین و مدعیان، بر جایگاه «رهبری» بنشیند.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل