عباس مدرسی فر می گفت رجوی از ما مشتی تروریست و خائن به وطن ساخت

خاطرات یک جداشده

توضیح: این متن توسط یکی از اعضای جداشده از مناسبات مجاهدین که نخواسته نامش فاش شود برای سردبیر سایت راه نو ارسال شده است . به گفته این فرد ایشان مدتها در سازمان با آقای مدرسی فر بوده و از نزدیک با او آشنایی داشت. ذیلا متن ارسالی آورده می شود.

سایت رسمی مجاهدین در تاریخ ۲۹/۰۶/۱۴۰۰ فوت آقای عباس مدرسی فر در آلبانی را اعلام کرد.
عباس یکی از بازاریان تهران بود. در همین بازار هم با حزب مؤتلفه اسلامی آشنا شد که آغاز فعالیت های سیاسی وی بود. آقای مدرسی فر در سال ۱۳۴۳ توسط عوامل ساواک شاه در پرونده حسنعلی منصور نخست‌وزیر شاه دستگیر و به حبس ابد محکوم گردید. عباس در زندان قصر در سال ۱۳۵۱ با مجاهدین آشنا شد و به این گروه پیوست.

عباس را از نزدیک می شناختم. آدم جاافتاده ای بود. با طمأنینه خاصی حرف می زد و به آرامی سخن می گفت.
با آقای مدرسی فر در عراق آشنا شده بودم و او را از نزدیک می شناختم. عباس علیرغم سابقه زیادش که به زمان شاه بر می گشت، هرگز در رده های بالای تشکیلاتی مجاهدین قرار نگرفت. وی بشدت با رجوی و سازمان او در عراق زاویه داشت و روش مبارزه او بویژه انقلاب ایدئولوژیک را قبول نداشت.

رجوی برای اینکه او را تا حدودی راضی کند به عضویت شورای مقاومت مجاهدین درآورد. ولی در عمل او هم مثل مهدی افتخاری بدون هرگونه درجه تشکیلاتی و صرفا به عنوان یک عضو ساده در یگانهای «رزمی» سازماندهی شده بود. رجوی او را مجبور کرد در عملیات ضد ایرانی آفتاب، چلچراغ و فروغ شرکت کند.

مدرسی فر سالها بعد که با من در یک ستاد قرار گرفته بود و رابطه خوب و صمیمی باهم داشتیم می گفت: رجوی هم خانواده ام را از من گرفت و هم مبارزه را، بدتر از همه اینها، او بعد از سی خرداد ۱۳۶۰ و از زمانیکه مطمئن شد که دیگر از سرنگونی خبری نیست، به ترورهای کور روی آورد، و وقتی هم دید از این همه کشتار نتیجه ای نمی گیرد نهایتا بُرید و به یک مهره خائن و وطن فروش تبدیل شد که پناه بردن به صدام تنها راه ادامه حیات ننگینش بود.

عباس تنها راه مبارزه با ایدئولوژی رجوی را در سکوت و زندگی در درون و خلوت خود یافته بود. به همین دلیل هم همیشه فردی آرام و ساکت بود. ولی با پا گذاشتن به سن پیری بیماری نیز امانش نداد و سرانجام در سال ۸۳ سالگی در بیمارستانی در آلبانی جان داد.

خروج از نسخه موبایل