توّاب

این روزها به بهانهی انتشار اعترافات نظامیان متجاوز انگلیسی در ایران، سایتهای گروه تروریست مجاهدین مملو از تحلیلها، واژهها و نتیجهگیریهای یکسان و کلیشهای دربارهی "صنعت توابسازی" شده است.

پخش اعترافات جاسوسها، امری مختص به این زمان و در ایران نیست. بسیاری از کشورهای عربی مثل مصر و سوریه و اردن و… پس از دستگیری جاسوسهای اسراییل اقدام به پخش اعترافات آنان مینمودند تا بهعنوان سندی مبنی بر دخالت اسراییل در آن کشورها در دسترس مجامع بینالمللی قرار گیرد.
در همین سالهای گذشته و پس از تحولات اخیر در خاورمیانه و لشگرکشیهای امریکا به این منطقه، تلویزیونهای منطقه بارها و بارها مصاحبهی تروریستها و اعترافات آنها را پخش کردهاند و مورد استناد مطبوعات دموکراتیک! کشورهای غربی قرار گرفته است. جالب این که تعدادی از این برنامههای تلویزیونی که بهنوعی ایران را در معرض اتهام قرار میداد، شدیداً مورد استقبال دار و دستهی رجوی قرار میگرفت و بارها و بارها از ارگان ماهوارهای آنها پخش میشد. گویی آن وقت موضوعی بهنام اعترافگیری و حقوق بشر و… وجود نداشت؟
آنچه در تمام دهها مطلب و موضعگیری (که از بالاترین تا پایینترین اعضای این گروه برای بیان آن به صحنه آمدهاند) به چشم میخورد و به عیان مشاهده میشود، همان حقارت تاریخیای است که مجاهدین و بهویژه شخص رجوی، بر سر موضوعی بهنام عضو نادم و پشیمان که به آن "تواب" گفته میشود تحمل کرده و با خود حمل میکنند.
اعتراف رجوی تصدیق این گفتهی جداشدگان است که از دیدگاه رجوی هر عضو تنها تا زمانی مورد اعتماد است که به رهبری الصاق باشد و در معرض تشعشعات ایدئولوژیکی فرقه قرار داشته باشد و در غیر این صورت تواب خواهد شد. این بهطریق اولی بیان شمهای از مناسبات فرقهای و ایدئولوژیکی رجوی است.
در یک اتفاق تصادفی! دیگر هم در این روزها، در سایتهای متعددی، کسانی که خود زندانی بودهاند و اکنون در خارج از کشور بهسر میبرند! دربارهی پدیدهی "تواب" مطالبی را منتشر نمودهاند.
جوهر و اصل حرف آنها این است که تواب، دیگر در ایدئولوژی حزب و گروه و دستهاش فکر نمیکند و مانند جمهوری اسلامی میاندیشد!
بله! این واقعیت که در زندان، بسیاری برای آزادی دست و پا میزنند، امری غیرقابل انکار است. یا این که ریا و تظاهر از یکسو و ترفند و حیله از دیگرسو، افراد را وادار به نمایش متفاوتی از آنچه میاندیشند و هستند، میسازد نیز روال معمول در چنین محیطهایی است، بر کسی پوشیده نیست.
به همین دلیل باید دید چرا عضو مجاهدین تواب شد و چرا تواب رسالت خود را در آن دید که در مقابل این جریان بایستد؟
علاوه بر اتفاقات و تحولات متعدد، سه سرفصل مهم باعث گسترش و شتاب این نقد جدی به مجاهدین شده است و شاید بتوان گفت که سایر انتقادات نیز در ذیل آنها معنا و مفهوم پیدا میکند:
2- جریان ازدواج مریم و مسعود رجوی و ماجراهای انقلاب ایدئولوژیک که به تغییر ساختار و انحرافات شدید تشکیلاتی منجر شد.
آنقدر که هر کدام از این مواضع و رویکردها به ریزش نیرو و پشیمانی اعضا کمک کرد، هیچ موعظه، نقد ایدئولوژیک، تضییق و فشار نتوانست نیروها را در هم بریزد و وادار به نقد گذشتهی خود و بالمآل مواضع و ایدئولوژی مجاهدین بنماید!
شاید بتوان گفت که اول تواب محمدرضا سعادتی بود آنجا که گفت:
برادران! من هرچه که این جبهه و قطببندی را جستوجو کردم، برای آن عمق طبقاتی نیافتم. برای آن نتوانستم مرز بین خلق و امپریالیسم را ترسیم کنم. برادران! در ویتنام، در کامبوج، در الجزایر، در کوبا و… در نیکاراگوئه، نیروهای انقلابی با اتکا به تمامی خلق در یکطرف قرار داشتند و امپریالیستها، سرمایهداران وابسته به فئودالیسم و اشراف، و مزدوران داخلی در طرف دیگر واقع شده بودند، ولی برادران، در این صحنه چه قطببندیای را در روبهروی خود داریم؟ و با چه منطقی خود را راضی کنیم؟ من هرچه فکر کردم نتوانستم خودم را راضی کنم که عمق این صحنهی نبرد بین خلق و امپریالیسم را نشان میدهد… »
جریانی که با توجه به استقلال، اراده و اختیار و بهخصوص صداقت افرادی که از ابتدا آرمانگرایانه و بهخاطر رسیدن به اهداف عدالتخواهانه و برابریجویانه به این گروه پیوستند، چیزی جز این قامت برافراشتن در برابر انحرافات و خیانتهای باند رجوی را نمیتوان از آن انتظار داشت.