اشکی که در روز مادر در فراق همسر بر گونه مادری نشست

یکشنبه سوم دی ماه در هوای سرد شهر اهواز ساعت 20:30 بوقت محلی خانم مهوش جهانبانیان از درد و رنج خود و فرزندانش در فراغ همسرش با تلویزیون مردم تی وی و آقای سربی سخن گفت. بیش از چهل سال از آخرین خداحافظی او با همسرش می گذرد. خانم جهانبانیان آرام و با صدای لرزان خطاب به آقای سربی مجری تلویزیون مردم تی وی چنین گفت:

سال 59 همسرم علی ابراهیمی که گروهبان یکم ارتش بود در جریان جنگ عراق بر علیه ایران در منطقه فکه به اسارت نیروهای عراقی درآمد. در هنگام اسارت او من یک پسر یک و نیم ساله داشتم و فرزند دیگری هم باردار بودم. علیرغم اینکه همسرم در اسارت دشمن بود ولی هیچگاه ارتباطش با ما از اردوگاههای صدام قطع نشد و مستمرا نامه و عکس می فرستاد. علی در نامه هایش از من می خواست در حالت های مختلف خواب و بیداری، هنگام مشق نوشتن، در حالت رفتن به مدرسه از پسرانش عکس گرفته و برایش بفرستم. علی در نامه هایش برایم می نوشت که در اردوگاه عکس های پسرانم را به دیگر دوستان اسیرم نشان میدهم و می گویم اگر چه اسیرم و شرایط سختی را تجربه می کنم ولی از این بابت خوشحالم که بعد از اینکه به ایران برگردم، شیر بچه هایم در انتظارم هستند که عصای دستم در دوران پیری میشوند.

خانم جهانبانیان بعداز کمی مکث ادامه داد: با وجودیکه علی در میان ما نبود ولی شرایط چندان سختی نداشتیم چون دولت تمامی هزینه ها و حقوق علی را پرداخت می کرد و ارتباط خوبی هم با او داشتیم و از احوال او با خبر بودیم . این ارتباط تا خرداد 68 ادامه داشت اما بعد از آن بکلی ارتباطش قطع شد و نمی دانستیم چه اتفاقی برای او افتاده است که دیگر نامه نمی دهد و احوالی از ما نمی پرسد.

سال 69 که اسیران به کشور برگشتند ما به شیراز رفتیم. فکر کردیم علی هم در میان اسیران بازگشتی است ولی وقتی به میان آنها رفتیم و سوال کردیم، خبری از علی نبود! چند روز بعد نامه ای از طرف یکی از اسیران بازگشتی در خانه ما انداخته شده بود که علی به سازمان مجاهدین خلق پیوسته است. ظاهرا آن اسیر آزاد شده از اینکه فکر می کرد ما از شنیدن این خبر ناراحت خواهیم شد خودش مستقیم مراجعه نکرده بود. از آن تاریخ روزگار ما سیاه شد.

قطرات اشکی از چشمان خانم جهانبانیان سرازیر و برگونه هایش نشست. صدایش قطع شد. فضای سرد توام با آه و افسوس بر مصاحبه حاکم گردید. بغض خانم جهانبانیان به یکباره ترکید و گریه امانش نداد. من تا قبل از آن کوچک ترین آشنایی با مجاهدین خلق نداشتم ولی در تمام لحظات به این فکر می کردم که اینها چه مرام و عقیده ای دارند که اجازه تماس به پدری که به آنها پیوسته را با خانواده اش نمی دهند؟ آنها به چه خدایی اعتقاد دارند؟ همسر من نزدیک به 9 سال اسیر عراق بود و بعنوان یک ارتشی از لشکر دشمن محسوب میشد، ولی همین عراق حداقل به او اجازه نامه نوشتن و ارسال عکس به خانواده اش را میداد. ما حتی وقتی علی بدلیل ضعف چشمانش از ایران درخواست عینک کرده بود برایش فرستادیم، ولی اکنون علی در تشکیلات گروهی که خود را ایرانی می داند و ادعا دارد برای آزادی مردم ایران مبارزه می کند، حتی آزادی عمل نوشتن یک نامه برای خانواده اش را ندارد؟ حق ندارد از سلامتی بچه هایش خبردار شود!

گاهی اوقات که از غم تنهایی و دوری از علی بیقرار می شدم، عکس های قبل از اسارتش را مقابل چشمانم می گرفتم و با او سخن می گفتم که علی تو را چه شده؟ تو که مستمرا نامه میدادی و از من می خواستی از خواب و بیداری پسرمان و نحوه مشق نوشتن و مدرسه رفتنش برایت عکس بفرستم، و اکنون سالیان از آنها کوچک ترین خبری نمی گیری؟ علی براستی مسئولین این سازمان چه بر سر تو آورده اند که از تولد و بزرگ شدن فرزند دوم مان بی اطلاع هستی؟ مسئولین مجاهدین با روح و روان و احساس و عواطف تو چه کردند که اصلا به این فکر نمی کنی که حدود 40 سال بر همسرت چه گذشت و چگونه تک و تنها این بچه ها را بزرگ کرد؟!
دیگر قطرات اشک مجالش نمی داد. سکوت سنگینی بر فضا حاکم شده و اشک از دیدگان همه بینندگان و شرکت کنندگان برنامه سرازیر شده بود. آقای سربی مجری برنامه با ذکاوت و هوش سرشار خود فضای سنگین حاکم بر مصاحبه را شکست و خطاب به خانم جهانبانیان گفت: درود بر شما مادر و همسری که بار سنگین مسئولیت مادری و همسری را به تنهایی و طی سالیان بدوش کشیدی. باید به شما بخاطر این صبر و مقاومت و پایداری آفرین گفت. دیگر شرکت کنندگان هم هر کدام روی خط آمدند، استقامت و پایداری خانم جهانبانیان و صبری که طی این سالیان به خرج داده است را ستودند. یکی از شرکت کنندگان گفت: فکر می کنم افکار عمومی جهان امشب بخوبی دعاوی دروغ رجوی و مجاهدین در مورد آزادی و حقوق بشر و انسان دوستی را در خلال اشک و آه خانم جهانبانیان بخوبی شناخت.

خانم جهانبانیان در پایان برنامه و در پاسخ به سوال آقای سربی که از وی خواسته بود پیامی خطاب به همسرش بفرستد گفت: همسرم، من همانند روز اول ازدواج مان دوستت دارم. اصلا تو را بخاطر دوری این سالیان و بی اطلاعی از همسر و فرزندانت سرزنش نمی کنم. آغوش خانواده ات همانند گذشته به روی شما باز است. برگردد تا خانه مان را دوباره بسازیم. بیا تا مونس همدیگر باشیم. فرزندانت بزرگ شدند و هر کدام بر سر خانه و زندگی خودشان رفتند. ولی من بشدت به شما احساس نیاز می کنم. بیا تا بار دیگر همانند سال های اول ازدواجمان لحظات شیرین و خاطرات دیگری برای هم بسازیم. امروز روز مادر است همانند سالیان دور چشم انتظار هدیه ات هستم، این بار بزرگ ترین هدیه برای من بازگشت تو به خانه است. خانه ای که بعد از سالیان فضای سوت و کور با شمع وجودت روشن شود و بهار خوشی و شادی و لبخند برگردد. باز سکوتی سنگین بر مصاحبه حاکم شد. صدای خداحافظی آقای سربی در میان آه و حسرت شرکت کنندگان و اشک هایی که بر گونه های خانم جهانبانیان همچنان جاری بود گم شد.

در سالروز جشن مادر قطرات اشکی که از چشمان همسری در فقدان و دوری شوهرش جاری بود افکار عمومی جهانیان و مدعیان حقوق بشر را به قضاوت می طلبید و همانند لکه ای ننگ و عرقی شرم بر پیشانی مسعود و مریم رجوی نشست. بی شک روزی که چندان دیر نیست اشک شوق رهایی علی ابراهیمی در چشمان همسرش خانم جهانبانیان خواهد درخشید و کانون خانواده اش با حضور علی گرم و گرم تر خواهد شد.

اکرامی

فیلم گفتگوی تلویزیون مردم تی وی با مهوش جهانبانیان همسر علی ابراهیمی:

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.

خروج از نسخه موبایل