روایتی دیگر از آدم ربایی سازمان مجاهدین خلق از میان جوانان جویای کار

“سال 1380 بود که شخصی ناشناس به من تلفن کرد. نام یکی از بستگان نزدیکم را آورد و گفت که از طرف او تماس می گیرد. در تماس بعدی همان فامیلم خودش تماس گرفت و گفت که دوستانم به تو کمک می کنند تا به اروپا بیایی. به آنها اعتماد کن. من که پس از صحبت کردن با او ، خیالم بابت سلامتیش و همچنین صحت صحبتهای آن فرد ناشناس راحت شده بود به اطمینان خاطر رسیدم و به دوستانش! اعتماد کردم.

در ارتباط های تلفنی راهنماییهای لازم انجام شد و حتی گفتند هر چه افراد بیشتری با خود همراه داشته باشی اشکالی ندارد. من نیز برای اطمینان خاطر از سفر و اینکه تنها نباشم به همراه یکی دیگر از اقوام خود به کشور ترکیه عزیمت کردیم.  پس از رسیدن به کشور ترکیه در هتلی که سرپل ( عوامل فرقه مرتبط با افراد ) در ایران به ما سفارش کرده بود مستقر شدیم. پس از چند ساعت شخصی که بعدها فهمیدیم از عوامل فرقه و مسئول قاچاق افراد بود، به هتل ما مراجعه کرد و راهنمایی هایی ارائه داد. روز بعد با در دست داشتن مدارک و گذرنامه جعلی به همراه همین شخص راهی فرودگاه استانبول شدیم . تا لحظه ورود به قسمت پرواز چشم از ما بر نداشت…”

ایرج رستگار از جمله افرادی است که در دام آدم ربایان فرقه مجاهدین گرفتار شد. او از طریق یکی از فامیل های فریب خورده و به توسط قاچاقچیان فرقه رجوی با ترفند تأمین کار و اخذ پناهندگی در اروپا به کشور عراق کشانده میشود. عوامل مجاهدین، کشور عراق را به عنوان مسیری جهت رسیدن به کشورهای اروپایی عنوان کرده بودند.

سازمان تروریستی فرقه گرای رجوی به رهبری مسعود رجوی سالیان سال در کشور عراق با حمایت دیکتاتور اسبق این کشور، جهت تکمیل روند جذب نیروی انسانی ، ترفندها و راهکارهای پلیدی را در دستور کار داشت. یکی از این ترفندها اجیر نمودن و ارتباط با قاچاقچیان آدم بود. در این اقدام ابتدا فرقۀ رجوی طعمه های خود را از افراد جویای کار در کشورهای خارجی انتخاب کرده، سپس از طریق اقوام و آشنایان به این فرد دسترسی پیدا نموده و با ارتباطات تلفنی، شبکه تار عنکبوتی خود را با قاچاقچیان مزدبگیر خود گسترش می داد.

ایرج رستگار

ایرج رستگار داستان اسارتش را اینگونه ادامه می دهد:

پس از پرواز و رسیدن به فرودگاه بغداد تعدادی لباس شخصی مسلح منتظر ما بودند و با تشریفات و احترام خاصی از جانب افسران عراقی، فرودگاه بغداد را با اتومبیل ترک کردیم. در طی مسیر شاهد فرمانبری پلیس و دیگر نیروهای امنیتی دولت عراق مستقر در شهر به ما و دیگر سرنشینان خودرو بودیم.

رستگار با افسوس از آنچه بر آنها گذشته بود، گفت: در پایان مسیر وارد محلی به نام قرارگاه اشرف شدیم و پس از چند روز بیقراری و درخواست دیدار با فامیل خود، وی را مضطرب دیدیم و دیگر هیچ … و فقط اسارت دیدیم. اسارت همراه با کار اجباری طاقت فرسا، نشست های تشکیلاتی نامفهوم، نگهبانی های شبانه و شکنجه های روحی جسمی که در طول مدت 4 سال بر ما گذشت.

(خوشبختانه هر سه نفری که در دام آدم ربایی فرقه مجاهدین خلق افتاده بودند هم اکنون رهایی یافته اند.)

خروج از نسخه موبایل