دلنوشته پدر چشم به راه محمد تقی یوسفی گیلاکجانی

محمد جان سلام قربونت برم

خوبی عزیزم. بی خبر و بی اطلاع ازت هستم و خیلی ناراحت و نگران. روزگار در نبود و بی خبری از تو خیلی خیلی بهم سخت میگذره محمد جان. از طرفی خبر تشکیل انجمن آسیلا درآلبانی خیلی امیدوارم کرد شاید که پلی باشد برای شنیدن صدای تو و داشتن تصویری از تو و نهایتا اگه خدا بخواهد بتوانم در دیداری معجزه آسا در آغوشت بگیرم .

محمد جان خیلی دلم گرفته است و نمیدانم چرا و چگونه است که از من و خانواده ات خبر نمی گیری؟! در حالیکه بشدت دلتنگت هستیم و در انتظار کسب خبر خوش از تو که نهایت آرزوی من است. حقیقت پنجشنبه و جمعه های آخر هفته که بچه ها و نوه هام به منزلم واقع در روستای سرسبز گیلاکجان می آیند و به من سر میزنند خیلی برام خوشحال کننده است ولی نبود تو بشدت آزارم میدهد و برای جبران فضای سنگین بوجود آمده می نشینیم و از خاطراتت می گوییم تا کمی آرام بگیریم.

محمد جان راه رهایی تو از تشکیلات بسته رجوی بیش از پیش هموار شده است و تشکیل انجمن آسیلا چنین نویدی را به ما میدهد. دلبندم خواهش می کنم خودت هم همتی به خرج بده و یا علی بگو تا بتوانی با توانی مضاعف، قدرت تصمیم گیری داشته باشی و با یک نه قاطع به رجوی به نزد ما برگردی تا در سالمندی خوشحالم بکنی.

خیلی چشم به راه و منتظرت هستم محمد جان
پدرت علیرضا یوسفی گیلاکجانی

پدر محمدتقی یوسفی
خروج از نسخه موبایل