از آغاز تا پایان فریب بزرگ – قسمت پایانی

همانطور که در قسمت قبلی خاطراتم عرض کردم، پس از حمله ائتلاف به کشور عراق و سقوط بغداد، سازمان تروریستی فرقه گرای رجوی نیز با تمام نیروها و آرایش نظامی قرارگاه های خود را به خیال تصرف شهرهای مرزی ایران ترک کرد که سرانجام پس از سرقت مهمات ارتش عراق و آوارگی و انهدام تجهیزات نظامی اش توسط ائتلاف با سرافکندگی و اوضاع نابسامان روحی و جسمی نیروها به قرارگاه مرکزی خود یعنی قرارگاه اشرف برگشت و دیگر قرارگاه هایش به تصرف نیروهای انقلابی و کردهای مقاوم و مخالف عراق درآمد.

در هنگام برگشت به اشرف با چشمان خود دیدم که قرارگاه اشرف نیز مورد اصابت بمب های ائتلاف قرار گرفته و بسیاری از مکان ها تخریب گشتند. ما نیروها که خسته و بیمار به خاطر مطامع رجوی از جنگ برگشته بودیم بار دیگر به دستور رجوی با کارهای طاقت فرسای شبانه روزی با جان خود هزینه جاه طلبی های رجوی و بازسازی قرارگاهش را پرداخت کردیم. پس از مدتی استقرار در قرارگاه اشرف ، سازمان رجوی بدستور آمریکا مجبور به خلع سلاح و انهدام ادوات جنگی خود آنهم جلوی انظار عموم نیروها، گشت.

رجوی که همواره سلاح را ناموس سازمان میدانست وقتی با این بی ناموسی و آبروریزی مواجه گردید به ما نیروها در نشست های متعدد القاء می کرد که خلع سلاح نبوده بلکه جمع آوری سلاح و تعویض آن با سلاح های نوین می باشد و پس از آن آموزش های فیزیکی نیروها با ادوات جنگی واقعی به آموزش های مجازی تغییر پیدا کرد که آنهم توسط ارتش آمریکا ممنوع گشت. با نبود آموزش های نظامی و نبود دیگر امکانات رفاهی و سرگرمی که هرگز در تشکیلات سازمان وجود نداشت در این مقطع مسئولین فرقه برای کنترل نیروها شروع به فشارهای تشکیلاتی بیشتر از قبل کردند. یکی از این فشارها شرکت در اعتصاب غذا و تحصن های اجباری بود!

من که یکی از قربانیان این جنایت بودم مجبور به اعتصاب غذا با موضوع جلوگیری از تخلیه اشرف شدم. در این اعتصاب غذای 92 روزه 28 کیلو کاهش وزن داشتم و از آنجاییکه توان جسمی ام تحلیل رفته بود و دیگر تحمل نداشتم به مخالفت های مسئولین اهمیت نداده و جانم را نجات دادم. این فشارها همزمان شد با ورود خانواده ها به جلوی درب قرارگاه اشرف. صدای پدران و مادران چشم انتظار جلوی درب قرارگاه که فرقه اجازه ورود و دیدار به آنها نمی داد تلنگری شد برای اینکه بار دیگر به خود آیم و تصمیم همیشگی خود را عملی نمایم. بعد از اینکه قرارگاه اشرف توسط دولت جدید عراق تصرف شد، فرقه رجوی آماده انتقال به کمپ لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بغداد شد. من زمان جابه جایی به کمپ لیبرتی فرار و خودم را به نیروهای سازمان ملل رساندم. پس از مدتی از آنجا به کشور آلمان مهاجرت کردم و سال 1394 به ایران شهر کرج نزد مادر و خانوده ام برگشتم. متاسفانه در زمانیکه من در اسارت فرقه رجوی بودم پدرم در چشم انتظاری و بی خبری از وضیت من فوت کرده بود. در حال حاضر با همسر و دو فرزندم در خانه پدری و نزد مادر زندگی خوشی دارم.

با آرزوی نجات دیگر اعضای در بند و محاکمه رجوی جنایتکار

پایان

فریدون ابراهیمی

خروج از نسخه موبایل