۱۴سال اسارت در اردوگاه اشرف به‌ روایت یک عضو جداشده

رجوی با انقلاب‌هایش در سازمان ارزش‌های اخلاقی را زیر پا می ‌گذاشت

نویسنده کتاب «تلخی رهایی» می‌گوید: این اثر خاطرات فردی است که به‌ مدت ۱۴سال در اردوگاه اشرف زندگی کرد و تا مرز خودکشی پیش رفت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «تلخی رهایی» که در روزهای پایانی سال گذشته منتشر و روانه کتابفروشی‌ها شد، از زاویه‌ای جدید به جنگ و آدم‌هایی که در این بازه تاریخی حضور دارند، می‌پردازد. جواد کامور بخشایش که از نویسندگان شناخته ‌شده در حوزه ادبیات پایداری است، در آخرین کتاب خود پای صحبت یک راوی متفاوت نشسته است. علی بیگلری، نوجوانی بود که با لطایف الحیلی که در دهه 60 برای ورود به جبهه باب بود، وارد جنگ شد، همین تصمیم، مسیر زندگی او را تغییر داد.

بیگلری پس از حضور در جبهه در عملیاتی به اسارت نیروهای عراقی درآمد و پس از آن، سه سال و نیم از روزهای نوجوانی‌اش را پشت دیوارهای سر به فلک کشیده اردوگاه‌های الرمادی و اطفال گذراند، اما پایان جنگ، پایان دوران اسارت او نبود. بیگلری پس از گذراندن یک سال در بلاتکلیفی و خوف و رجای آزادی یا حبس، با تبلیغات اعضای سازمان مجاهدین در اردوگاه‌ها، به‌سودای رهایی از عراق و بازگشتن به ایران، وارد اردوگاه اشرف می‌شود؛ اینجاست که سخت‌ترین بخش زندگی او رقم می‌خورد… .

کتاب «تلخی رهایی» هرچند به‌ تازگی منتشر شده، اما توانسته است نظر بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کند. روایت بیگلری به‌ عنوان یک عضو جدا‌شده از سازمان از آنچه درون اردوگاه اشرف و ساکنان آن گذشته است، روایتی جذاب و خواندنی از بخشی از تاریخ معاصر ایران است. او به‌واسطه حضور 14ساله‌اش در اردوگاه اشرف، با وقایع مختلفی مواجه می‌شود؛ از انقلاب‌های پی‌درپی رجوی و تناقضاتی که بر ذهن برخی از اعضا چنبره می‌زند تا عملیات‌های مختلف سازمان علیه مردم عراق، ایران و… .

کتاب «تلخی رهایی» روایتی است از یک شاهد عینی از زیست 14 ساله در سازمانی که از آن با عنوان «داعشی‌های دهه 60» یاد می‌شود.

خبرگزاری تسنیم به‌مناسبت انتشار این اثر با نویسنده آن به گفت‌وگو پرداخت که می‌توانید مشروح آن را در ادامه بخوانید:

*تسنیم: آقای بخشایش، برای شروع بفرمایید که با آقای بیگلری از چه‌طریقی آشنا شدید و چطور نگارش کتاب «تلخی رهایی» رقم خورد.

من اسم آقای بیگلری را در برخی از مدارک و اسناد مربوط به آزادگان دیده بودم. در مؤسسه پیام آزادگان که به‌صورت تخصصی روی آزادگان کار می‌کند نیز بارها به اسم ایشان برخورد کرده بودم، اما آنچه باعث شد که به‌صورت رسمی با ایشان آشنا شوم و تصمیم بگیرم که خاطرات ایشان را بنویسم، زحمات آقای سرهنگی بود.

ظاهراً آقای بیگلری چندین‌بار برای ثبت خاطراتش به حوزه هنری و آقای مرتضی سرهنگی مراجعه کرده بود، آقای سرهنگی هم پذیرفت و او را برای انجام این کار تشویق کرده بود و همین باعث آشنایی من با راوی کتاب «تلخی رهایی» شد. از آن ملاقات، پنج سال زمان صرف شد تا خاطرات کتاب «تلخی رهایی» ثبت و نوشته شود.

با توجه به روحیه خاص آقای بیگلری کار ما بارها متوقف شد؛ به‌طوری که گاه فاصله 10ـ9ماهه می‌افتاد و او از روایت خاطراتش پشیمان می‌شد.

*تسنیم: چرا؟

چون به هر حال شرایط زیست او شرایط خاصی است. برخی از آدم‌ها به‌واسطه پیوستن به سازمان مجاهدین، دوست ندارند دیده یا مطرح شوند، آقای بیگلری جزو این دسته از آدم‌ها بود، حمایت آقای سرهنگی در این مسیر خیلی مؤثر بود.

*تسنیم: آقای بیگلری چطور عضو سازمان مجاهدین شد و چرا پس از چند سال از آن جدا شد؟

دو سه فراز در زندگی بیگلری وجود دارد که به آن اشاره می‌کنم، ابتدا این نکته را توضیح بدهم که به‌لحاظ شناسنامه‌ای اشکالی در سن او وجود دارد؛ او در واقع متولد سال 48 است اما در شناسنامه‌ای که بعدها برای او گرفته می‌شود، تاریخ تولدش سال 52 ثبت می‌شود. در شناسنامه که بخواهیم در نظر بگیریم، او 14 سال سن داشته که به اسارت عراقی‌ها درآمده است، اما در واقع و براساس روایت خودش، 17 سال سن داشت، حالا اینکه چرا در اردوگاه به او می‌گفتند “تو 14 سال سن داری؟” به این دلیل بود که نیروهای بعثی سعی می‌کردند از این موضوع به‌عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده شود و بگویند که نیروهای امام خمینی ، نیروهای کم‌سن‌وسال و خردسال هستند.

او براساس روایت خود و خانواده‌اش، در سن 17سالگی وارد جبهه می‌شود. او قبل از اینکه عازم جبهه شود، طلبه بود و تازه وارد یکی از مدارس علوم دینی کرمانشاه شد و پدرش نیز همان زمان در جبهه حضور داشت، با لطایف‌الحیلی که در آن زمان روال بود، از مدرسه به‌ سمت جبهه در واقع فرار می‌کند، به‌سختی هم وارد جبهه می‌شود و در هفته اول حضور، به اسارت نیروهای عراقی در می‌آید. بیگلری پس از این حادثه، به‌مدت سه سال و نیم در اردوگاه‌های الرمادی و اطفال اسیر بود، سختی‌های زیادی را در این زمان متحمل شد. اسناد و عکس‌های خوبی از دوران اسارت ایشان وجود دارد، حتی لحظه اسارت او نیز در قالب فیلم در دسترس است.

پس از سه سال و نیم اسارت، اتفاقاتی رخ می‌دهد که سرنوشت جنگ را تغییر می‌دهد و آن پذیرش قطعنامه 598 است. بلاتکلیفی اسرا موضوعی است که در این زمان به‌چشم می‌خورد، چیزی حدود یک سال اسرا بلاتکلیف‌اند، مشخص نیست که آزاد می‌شوند یا خیر، از اوضاع و احوال بی‌اطلاع‌اند و اوضاع و احوال بدی را می‌گذرانند. بیگلری هم در این شرایط بحران حاضر است، احساس می‌کند قرار نیست آزاد شود، همه اسرا در آنجا می‌میرند و آزادی در کار نیست.

از دیگر سو، سازمان مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را انجام و خیلی از نیروهای خود را از دست داده است؛ به همین دلیل تلاش می‌کند از اسرا نیرو بگیرد، حمایت صدام را دارد و با حمایت او وارد اردوگاه‌ها می‌شود.

در این زمان سازمان تمرکز عمده خود را نیز روی اطفال می‌گذارد که کم‌سن‌وسال هستند و قدرت تجزیه و تحلیل کمتری دارند. در این زمان سازمان موفق به جذب چند نیرو می‌شود، آن هم به این بهانه که “اردوگاه اشرف جایی مثل اینجا نیست، اگر هم خوشتان نیامد، شما را از اردوگاه اشرف به اروپا می‌فرستیم. ما هم‌زبان و هم‌وطن شما هستیم، دوست نداریم شما اینجا شکنجه شوید، بیایید اشرف و آنجا زندگی کنید و… .”، درِ باغ سبز نشان دادن همان و ذهنیت بچه‌گانه این چند نفر که آقای بیگلری نیز یکی از آنهاست، همان، این موضوع سبب می‌شود که بیگلری تصمیم بگیرد وارد اردوگاه اشرف شود.

آقای بیگلری می‌گوید “من این تصور را نداشتم که اردوگاه اشرف، یک اردوگاه باشد با دیوار و سیم خاردار. فکر می‌کردم که شهری است که می‌توان بی‌دغدغه آنجا زندگی کرد. ورود به سازمان همان و بسته شدن در سازمان به‌مدت 13-14 سال همان”. بیگلری احساس می‌کند که اشتباه کرده است، اما پشیمانی زمانی که درها بسته شده است دیگر سودی ندارد، مجبور به همکاری بوده و در این مدت با اینکه در سازمان حضور داشته است، اما هیچ‌گاه سازمان بیگلری را عضو خود نمی‌کند؛ یعنی عضویت رسمی ندارد.

علی بیگلری، اسیر ایرانی رهاشده از اردوگاه اشرف

بیگلری در خاطرات خود اطلاعات خوبی از فضای سازمان و اردوگاه اشرف ارائه می‌دهد، از کارها و عملیات‌هایی که سازمان علیه ایران، علیه عراقی‌های مخالف صدام، علیه کُردها و… انجام می‌دهد، اطلاع دارد و در این کتاب روایت می‌کند، تا اینکه او در زمانی به تناقض با افکار سازمان می‌رسد، اینجاست که از سوی سازمان بایکوت می‌شود. پس از مدتی بیگلری اقدام به خودکشی می‌کند، اما به سرانجام نمی‌رسد. سازمان بیگلری را به زندان ابوغریب می‌فرستد. بخشی از خاطرات بیگلری به خاطرات حضور هشت‌ماهه‌اش در ابوغریب اختصاص دارد. او پس از حمله آمریکا به عراق، همراه با چند تن دیگر در مرز به ایران تحویل داده می‌شود.

*تسنیم: چرا عنوان کتاب را «تلخی رهایی» انتخاب کردید؟

علت این است که بیگلری هرجا رهایی پیدا کرده با تلخی همراه بوده است، از اسارت بیرون می‌آید، وارد اردوگاه می‌شود با تلخی همراه بوده، از اردوگاه به ابوغریب نیز همین‌طور، الآن نیز با مشکلات متعددی مواجه است، بنا به گفته خودش مورد تهدید اعضای سازمان قرار می‌گیرد، مشکلات خانوادگی دارد و… .

در بحث انتشار این کتاب چند مقوله را می‌توان در نظر داشت؛ نخست اینکه سازمان مجاهدین که مدعی صیانت از حقوق بشر است، قربانیان این‌چنینی زیاد دارد، آقای بیگلری یکی از آنهاست که با روایت خاطره دارد آنچه را بر سرش رفته است بیان می‌کند. او در این کتاب نفاق، ضد و نقیض بودن (برخوردهای) سازمان و عملکرد آنها را به‌صورت روشن بیان می‌کند.
نکته دیگر این است که کتاب «تلخی رهایی» را می‌توان از جنبه جهاد تبیین که مورد تأکید رهبر معظم انقلاب است نیز در نظر داشت. این کتاب در واقع هویت واقعی سازمان را با این روایت‌های دقیق و درست تبیین می‌کند و بیگلری دارد با این کار مسئولیت خود را در این زمینه انجام می‌دهد.
از سوی دیگر، سازمان قربانیان زیادی با این شکل و سرنوشت دارد که هنوز آنها نتوانستند خاطرات خود را روایت کنند. آقای بیگلری اولین شخص است که موفق شده است خاطرات خود را از این زاویه بیان کند؛ به همین دلیل فکر می‌کنم کتاب «تلخی رهایی» از جمله آثار متفاوت در حوزه ادبیات پایداری باشد.

*تسنیم: اشاره کردید که آقای بیگلری پس از مدتی با تناقضاتی در سازمان مواجه می‌شود، کمی دراین‌باره بیشتر توضیح دهید، او با چه شواهدی به این نتیجه می‌رسد؟

این تناقض‌ها بیشتر در حوزه باورها و اعتقادات خود فرد است. بنیان آقای بیگلری، بنیان مذهبی است که در خانواده‌ای مذهبی رشد کرده است. این بنیان‌های اعتقادی باعث می‌شود که او مدام در سازمان در تناقض باشد. او تا آخرین لحظاتی که به مرز خودکشی می‌رسد، این تناقض‌ها را اعلام می‌کند.

مسعود رجوی در دوره‌های مختلف، انقلاب‌هایی را درون سازمان مطرح می‌کند که اصول انسانی را زیر پا می‌گذارند. اعضای سازمان مجبورند این انقلاب‌ها را بپذیرند. یکی از این انقلاب‌ها، بحث طلاقی بود که مطرح شد، همه زنان باید از همسران خود جدا می‌شدند و همه زنان متعلق به مسعود بودند. بیگلری به این تناقض رسیده بود، اما در مدتی نمی‌توانست آن را اعلام کند، دستِ‌آخر که پای جانش هم مطرح بود، تصمیم می‌گیرد این تناقض‌ها را اعلام کند. هرکسی که این تناقضات را مطرح کند، در سازمان با بایکوت کلی و سخت مواجه می‌شود، این موضوع برای بیگلری نیز رخ داد، فضا چنان سخت پیش می‌رود که به فکر خودکشی می‌رسد.

*تسنیم: ظاهراً آقای بیگلری در دوره‌ای پس از بازگشت به کشور، دادخواست بین‌المللی را نیز علیه سازمان تنظیم می‌کند، این دادخواست حاوی چه مطالبی بود و چرا به نتیجه نرسید؟

این‌ها معمولاً جنبه حقوقی پیدا می‌کند و در همان جنبه حقوقی باقی می‌ماند. این دادخواست یک دادخواست بین‌المللی است که در آن مسائلی مانند بطالت رفتن عمرش در 14 سال در سازمان، بایکوت فکری و عملی در سازمان و… مطرح می‌شود. او در این دادخواست عنوان کرده که دوست داشته است به کشورش برگردد اما سازمان مانع این کار می‌شود، او در واقع با این دادخواست عمر رفته خود را مطالبه می‌کند.

خروج از نسخه موبایل