مصاحبه سایت ایران قلم با آقای هادی شمس حائری – قسمت سوم

سایت قلم در نظر دارد ضمن ارج گذاری برای تلاش فعالین سیاسی و حقوق بشری، بخشی را نیز برای بیان خاطرات، تجربیات و طرح دیدگاه های فعالین سیاسی ایران و همچنین نجات یافتگان و قربانیان سازمان مجاهدین خلق، تهیه و راه اندازی کند تا محققین و پژوهشگران و همچنین اعضای جدا شده بتوانند برای کارهای تحقیقاتی و پژوهشی خود به آن مراجعه نمایند. در این رابطه سایت ایران قلم سلسله گفتگوهایی را با آقای هادی شمس حائری از زندانیان سیاسی رژیم شاه و فعالین سیاسی قدیمی انجام داده که در زیر قسمت دوم آن را ملاحظه می کنید.

سایت ایران قلم:

آقای حائری شما در مصاحبه قبلی کودتای 28 مرداد و حوادث همزمان آن روز جامعه جهانی را شرح دادید. حال اگر موافقید برگردیم به ایران و ببینیم بعد از 28 مرداد وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران چگونه بود و جنبش ملی کردن صنعت نفت به چه سرنوشتی دچار شد.

شمس حائری:

شاه بعد از کودتای 28 مرداد سریعا به ایران بازگشت و بر تخت سلطنت تکیه زد و با تأسیس سازمان "امنیت و اطلاعات" یک دوره اختناق و دیکتاتوری خشن وعریان را بوجود آورد.

در واقع جنبش ملی کردن صنعت نفت با کودتای 28 مرداد شکست خورد و مردم مأیوس و سرخورده به خانه هایشان باز گشتند و سران جبهه ملی دستگیر و اعدام و بقیه خانه نشین شدند. از این پس سکوت اختناق آمیز و سنکینی جامعه را فرا گرفت و هیج حرکت و فعالیتی بچشم نمی خورد. مردم در واقع از بهم خوردن سریع اوضاع بفاصله چند روز شوکه شده بودند و آن شور و شور و هیجان دو ساله بسردی گرائید.

بعد از کودتای انگلیسی- امریکائی 28 مرداد انگلیس دیگر نتوانست به تنهائی نفت ایران را غارت کند و مجبور شد که کشورهای دیگر و بخصوص امریکا را در نفت سهیم کند بر این اساس به جای شرکت سابق نفت ایران وانگلیس، کنسرسیومی از شرکت های امریکائی و انگلیسی و هلندی و فرانسوی تشکیل گردید و استخراج و درآمدهای نفت را بین خودشان تقسیم کردند.

در جامعه آنروز ایران اما فقر و تنگدستی بی داد می کرد و مردم در مضیقه کسب معاش خانواده خود بودند. روستا ها به حال خود رها شده بود و مالکین شیره جان رعیت را می مکیدند و روستائیان فقیر ترین طبقات جامعه بودند و از خدمات بهداشتی و درمانی و آموزشی و خدمات عمومی و ارتباطات و جاده محروم بودند. قشر مرفه اندکی از درباریان و وابستگان انها در تهران و در سایر شهرستانها و نیز از فئودال ها و مالکین تشکیل شده بود و بر سرنوشت و مقدرات کشور مسلط بودند و 90 در صد مردم در فقر و فاقه بسر می بردند.

جامعه ایران بعد از کودتای 28 مرداد در زمینه صنعت و تولید و رفاه عمومی و خدمات اجتماعی و بهداشت هیچ پیشرفتی نکرده بود و درآمد نفت بجای صرف آبادانی کشور و طرح های بنیادی صرف خاصه خرجی های دربار و عیاشی ها و هوس های شاهانه می شد. در واقع ایران کشوری عقب مانده و آبستن حوادث بود.

بعد از کودتای 28 مرداد امریکا در ایران نسبت به انگلیس دست بالا را پیدا کرده بود و در واقع شاه بخاطر کودتای 28 مرداد بیشتر مرهون امریکائی ها بود تا انگلیس. امریکا تمامی مراکز و شئونات کشور را زیر نظر داشت و با اعزام تعداد کثیری نظامی بنام مستشار با حقوق های گزاف، کنترل ارتش را بدست داشت.

شاه کاملا خود را در اختیار امریکائی ها قرار داده بود و بدون اجازه کاخ سفید اب نمی خورد. این سرسپردگی و نوکری بخاطر آن بود که کوچکترین پایگاهی در میان مردم نداشت.

سایت ایران قلم:

پس از کودتای 28 امرداد دکتر علی امینی با حمایت آمریکا به سمت نخست‌ وزیری منصوب شد. از اتفاقات مهم دوره او ایجاد سیاست اصلاحات ارضی بود که قصد داشت به کمک این شیوه از بار سیاسی و اقتصادی مالکان و شاید نیروهای سیاسی چپ و هوادار شوروی در کشور بکاهد. شما نقش دکتر امینی را در این دوران چگونه می دانید؟

امریکا بعد از جنگ دوم جهانی قطب قدرتمند جهان در مقابل قطب شوروی و مسئول حفظ و سلطه نظام سرمایه داری در جهان شده بود و از این بابت برای ایران بخاطر موقعیت جغرافیائی و همسایگی آن با شوروی اهمیت بسیاری قائل بود.

با توجه به شیوع جنبش های متعدد ضد استعماری با مضمون رهائی بخش و نیز جنبش های مارکسیستی دهه های 30 و 40 شمسی در جهان، ایران برای امریکا یک کانون خطر محسوب می شد و بدین جهت امریکا خواهان اصلاحاتی در ایران شد تا مانع انفجار اجتماعی و رشد گروه های رادیکال و انقلابی گردد.

در سال 1340 مصادف با 1961جان اف کندی از حزب دمکرات به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد.

کندی اوضاع ایران را بسیار خطرناک و در آستانه انفجار ارزیابی می کند و شاه و دربار را مسئول مستقیم این عقب ماندگی و نا رضایتی مردم می دانست.

با توجه به تجربه کشورهای امریکای لاتین و پیروزی انقلاب دهقانی چین، حکومت جدید امریکا بسرعت دست بکار شد تا زمینه بروز یک انقلاب اجتماعی را در ایران بگیرد و تغییرات وتحولات را بسمت منافع دراز مدت امریکا هدایت کند.

کندی یکی از مهره های خود را که در قرارداد کنسرسیوم نفت بعد از کودتای 28 مرداد امتحان خود را پس داده بود و مورد اعتماد امریکا بود به نام دکتر علی امینی برای تصدی نخست وزیری و انجام پاره ای اصلاحات سیاسی و اجتماعی به شاه تحمیل کرد.

در این مقطع اعتراض معلمین درسراسر کشور که از قبل شروع شده بود به اوج خود رسیده بود ومعلمین خواستار مذاکره با نمایندگان مجلس بودند.

من در آن موقع محصل بودم برای حمایت از معلمین که برای اضافه حقوق اعتصاب کرده بودند به میدان بهارستان رفته بودم تا در تظاهرات آنها شرکت کنم. جمعیت تمام میدان بهارستان و اطراف وزارت فرهنگ در خیابان اکباتان را پوشانده بود. در سمت دیگر میدان ناگهان صدای تیری بلند شد و موج جمعیت به سمت صدای گلوله ازدهام کردند بعد معلوم شد که سرگرد شهرستانی یکی از معلمین را به نام دکتر خانعلی بضرب گلوله از پای درآورده است.

این اعتصابات و کشته شدن یکی از معلمین و نیز تظاهرات دانشجویان در حمایت از اعتصاب معلمین و کاندید شدن دکتر امینی از سوی امریکا برای تصدی پست نخست وزیری همگی دست بدست هم داد و باعث سقوط دولت شریف امامی گردید و امینی مأمور تشکیل کابینه شد. شاه بخاطر اینکه امینی از سلسله قاجار و مهره امریکائی ها بود و چون به کندی اعتمادی نداشت، بنا بر این میانه خوبی با امینی نداشت و امینی نیز در زمان نخست وزیری خود کوشش‌ هایی در جهت کاهش نقش شاه در اداره امور کشور نمود.

در زمان نخست وزیری دکترامینی و با استفاده از تضادی که وی با شاه داشت و تضعیف موقعیت دربار و ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی، نیروهای ملی که بعد از کودتای 28 مرداد بخاطر اختناق حاکم خانه نشین بودند مجالی یافتند تا به صحنه فعالیت های سیاسی باز گردند.

جبهه ملی دوم در این دوره فعالیت سیاسی خود را از سر گرفت و در اردیبهشت 1340در میدان جلالیه یک میتینگ بزرگ 100 هزار نفری که بلحاظ سیاسی نقطه عطفی در آن مقطع محسوب می شد برگزار نمود. من در این میتینگ شرکت داشتم و از موج جمعیت که تا آنموقع سابقه نداشت به هیجان آمده بودم. دکتر امینی از جانب کندی متصدی انجام اصلاحات ارضی و جمع کردن بساط فئودالیسم در ایران می گردد. فئودالیسم بطور سنتی پایگاه انگلیسی ها در ایران بود و شاه نیز املاک نسبتا وسیعی در سراسر خطه شمال و خراسان داشت که با تقسیم این املاک بین دهقانان، بخش بزرگی از ثروت باد آورده اش از بین می رفت، از طرفی انجام اصلاحات ارضی به دکتر امینی نقش یک قهرمان ملی را می داد و موقعیت شاه رابه خطر می انداخت. در اطراف دانشگاه تهران تقریبا هر روزه تظاهراتی از سوی دانشجویان و مردم صورت می گرفت که در بعضی از این اجتماعات من هم شرکت می کردم مشاهده جمعیت کثیری که در میدان جلالیه تهران گرد آمده بودند مرا به وجد آورده بود و دوباره یاد خاطرات سالهای قبل از 32 می افتادم و از اینکه شاه و ساواک دستشان برای سرکوب و دستگیری بسته است خوشحال و مسرور بودم و امید داشتم که دوران اختناق بپایان برسد و مردم آزادی را استشمام کنند. اما متاسفانه نیروهای ملی و رهبران سیاسی موقعیت جدید را درک نکردند و زیاده خواهی شان باعث شد که همان اندکی هم که بدست آمده بود از بین برود. رهبران ملی و بویژه سران جبهه ملی به جای آن که از تضاد امینی و شاه استفاده کنند و با حمایت از دکتر امینی خواسته های ملی و دمکراتیک خود را پیش ببرند، در مقابل امینی ایستادند و نتواستند از فرصت موجود بهره لازم را در جهت تضعیف دیکتاتوری شاه ببرند. دکتر امینی می خواست دست به اصلاحاتی در ساختار قدرت بزند که نهایتا این اصلاحات در دراز مدت به ضرر شاه و بنفع مردم بود، اما متاسفانه رهبران مردم درک درستی از شرایط آنروز ایران و جهان نداشتند و بازی را به شاه باختند. عمر فضای باز سیاسی که می توانست بسیار طولانی و نهایتا منجر به پیروزی دمکراسی علیه دیکتاتوری گردد خیلی کوتاه بود و شاه توانست امینی را کنار بزند و بر اوضاع دوباره مسلط گردد. شاه با دیدن اوضاع و شرایط موجود بوحشت افتاد و در 21 فروردین 1341 رهسپار امریکا شد تا کندی را متقاعد کند تا اصلاحات ارضی را خودش بعهده گیرد. می گویند کندی ازشاه خوشش نمی آمد و میانه خوبی با وی نداشت حتی شایع بود که کندی در نظر داشت شاه را با یک کودتا به رهبری سپهبد " بختیار" رئیس ساواک وقت برکنار کند. شاه برای ملاقات با کندی پشت در های کاخ سفید مدتی به انتظار نشست تا بالاخره توانست با کندی ملاقات کند. در این ملاقات شاه قول همه گونه همکاری به کندی را داد و فرمان انجام اصلاحات در ایران را از کندی دریافت کرد. شاه با غرور و اعتماد به نفس به ایران باز گشت و دکتر امینی را از مقام خود عزل کرد و اسدالله علم را مأمور تشکیل کابینه نمود. اسدالله علم به اتکای شاه که قول آن را از کندی گرفته بود در سال 1341با قدرت بر امور کشور مسلط شد و مخالفین را با توپ و تشر سرجایشان نشاند و شروع به آماده سازی مقدمات ورود شاه به عرصه اصلاحات امریکائی کرد. ابتداء علم انتخابات مجلس را در دستور کار خود قرار داد و لوایحی را برای آماده کردن مراحل بعدی به این مجلس فرستاد که از جمله حق انتخاب شدن و انتخاب کردن زنان در انتخابات بود. این لایحه با اعتراض روحانیون مواجه شد و بلافاصله از طرف دولت پس گرفته شد. در 6 بهمن 1341 شاه شخصا وارد صحنه شد و برنامه اصلاحات ارضی خود را که شامل 6 اصل بود اعلام نمود. روحانیون که با اعتراض خود نسبت به لایحه اصلاحی انتخابات موسوم به "لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی" در قبل موفقیتی بدست آورده بودند این بار هم با امید به عقب نشاندن شاه، با لوایح شاه مخالفت کردند اما این دفعه ثمه خیلی پر زور بود واوضاع با قبل فرق کرده بود و شاه با علم بسیار تفاوت داشت. آیت الله خمینی با لوایح شاه به مخالفت بر خاست و کم کم روحانیون دیگر به او پیوستند و شهر قم شلوغ شد. شاه در 12 محرم مصادف با 14 خرداد 1342آقای خمینی را دستگیر کرد و فردای آنروزحادثه 15 خرداد بوجود آمد و مردم به خیابانها ریختند و صدها نفر در تیراندازی گارد شاه کشته و زخمی شدند.

سایت ایران قلم:

من اطلاع دارم که شما در گرماگرم اعتراضات و مبارزاتی که با رژیم شاه در خرداد 1342 وجود داشت، مورد اصابت گلوله نیز قرار گرفتید. ممکن است در مورد این تظاهرات و حادثه ای که برای شما پیش آمد هم توضیحی بدهید؟

من صبح روز 15 خرداد از منزل به قصد بازار خارج شدم و هنگامی که به چهار راه گلوبندک رسیدم جمعیت زیادی را دیدم که در مقابل ساختمان رادیو در میدان ارک اجتماع کرده بودند من هم به آنها پیوستم. پلیس برای متفرق کردن مردم تعدادی ماشین آب پاش در محل مستقر کرده بود که به مردم حمله می کردند. جمعیت به ماشین آب پاش ها حمله کردند و یکی از آنها را چپه کردند و با آب آن چشم های خود را برای خنثی کردن گاز اشک آور می شستند. پلیس در اثر شدت جمعیت عهده مردم نیامد و ارتش، یا "گارد شاهنشاهی" وارد معرکه شد و شروع به تیر اندازی بسوی مردم کردند.

من در سبزه میدان تهران مقابل بانک ملی در حین سر دادن شعار علیه شاه توسط گارد شاه مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و زخمی شدم و بلافاصله توسط مردم با موتور سیکلت به بیمارستانی در همان نزدیکی ها منتقل شدم. در بیمارستان تعداد زیادی زخمی وجود داشت که بعلت کمی جا در راهروها و راه پله ها خوابیده بودند.

سایت ایران قلم:

برخی از سازمان ها و احزاب سیاسی سرکوب تظاهرات 15 خرداد 1342 توسط رژیم شاه را پایان راه حل های مسالمت آمیز مبارزه تحلیل نمودند وبه این نتیجه رسیده بودند که تنها راه مبارزه موفقیت آمیز مبارزه مسلحانه انقلابی است، البته گروه هایی مانند نهضت آزادی و جبهه ملی همچنان به مشی های مبارزاتی مسالمت آمیز پای می فشردند. آیا شما این نتیجه گیری از شکست مبارزات آندوره را قبول دارید؟ الان چگونه در مورد آن شرایط فکر می کنید؟ آیا بعد از 15 خرداد 1342 تنها راه ادامه مبارزه با رژیم شاه "مبارزه مسلحانه" بود؟

آقای شمس حائری:

من نتیجه گیری شکست 15 خرداد برای اجتناب ناپذیر بودن مبارزه مسلحانه را قبول ندارم و معتقد هستم اگر ما به همان شیوه های پیشین با دیکتاتوری شاه مبارزه را ادامه می دادیم و دست به سلاح نمی بردیم، نهایتا این شاه بود که عقب می نشست و ما به مقصد می رسیدیم. مبارزه مسلحانه در آن دوره و اساسا در هیچ دوره ای، انتخابی درست و دور اندیشانه و بشر دوستانه نبوده و نیست و بیشتر متأثر از هیجانات روحی و خوی قهرمانی و سلحشوری روحیات دوران فئودالیته بود.

در عین حال 15 خرداد و حوادث ما قبل آن برای من در آنزمان بسیار درد آور و مایوس کننده بود. شاه یکبار دیگر بعد از 28 مرداد در صحنه مبارزات مردم علیه دیکتاتوری پیروز شده بود و مردم شکست خوردند. از آن پس روحیه یأس و نومیدی دامن مردم را گرفت و رهبران ملی و مذهبی خانه نشین و تعدادی تبعید و زندانی شدند و سکوت گورستانی همه جا را فرا گرفت.

15 خرداد برای مبارزین رادیکال مذهبی و سازمانهای مارکسیستی در شکل و نحوه مبارزاتی نقطه عطفی بوجود آورد و عده ای را از مبارزات سیاسی، در چهارچوب قانون اساسی مشروطه به سمت مبارزات مسلحانه سوق داد. بعد از 15 خرداد علاوه بر نیروهای مارکسیستی و روشنفکران مذهبی، نیروهای مذهبی سنتی مانند فدائیان اسلام دوباره جان گرفتند و به مبارزه مسلحانه البته در قالب ترور روی آوردند که ترور "حسنعلی منصور" حاصل چنین رویکردی به مبارزه بود. نیروهای سنتی بازار در گوشه و کنار، و عمدتا در تهران و اطراف بازاربعد از 15 خرداد مقاومتها و فعالیتهایی را بطور نیمه مخفی آغاز کردند و در مساجد و منابر اعتراضاتی می کردند. در فروردین سال 1342هیئتی بنام "مؤتلفه" که از گروه های متعدد مذهبی بوجود آمده بود تشکیل گردید و حاج صادق امانی یکی از تشکیل دهندگان آن رئیس شاخه ترور این جریان بود. در مجموع شاه از مبارزه مسلحانه هرگز آسیبی ندید اگر چه بسیار وحشت کرده بود آنهم نه بخاطر سرنگونیرژیمش، بلکه بخاطر این که نتوانسه بود آنطور که ارباب امریکائی می خواست ایران را جزیره امن و ثبات منطقه نشان دهد و بیشتر غرورش جریحه دار شده بود. شاه مبارزه مسلحانه را وسیله ای برای حقانیت و وحشی گری مخالفین سیاسی خود قرارداد و از آن استفاده نمود تا از مهلکه و بن بست خارج شود و مطالبات بحق مردم را مصادره بمطلوب کند. انتخاب مبارزه مسلحانه به نظر من یکی از اشتباهات مهلک سیاسی توسط جوانان آرمانگرا در دهه های 40 و 50 شمسی بود زیرا که فاقد قدرت بسیج توده ای و جلب افکار عمومی سازمانهای مدافع حقوق بشر جهانی علیه دیکتاتوری بود. مبارزه مسلحانه به شاه این فرصت را داد که دیکتاتوری خود را زیر شعار حفظ امنیت شهروندان و خطر تروریسم توجیه کند و تیغ انتقاد آزادی خواهان جهان را که می توانست در یک مبارزه مسالمت آمیز سیاسی و دمکراتیک علیه شاه بکار افتد کند کرد و صورتی حق بجانب به شاه داد. مبارزه مسلحانه همان مقدار فعالیت های سیاسی را که در قبل انجام می شد از بین برد و فضا را بسیار تنگ تر از سابق نمود و شاه را بجای اینکه رام تر کند هار تر کرد و ضرر آن به حساب مرد و سودش به جیب شاه رفت. مردم هر گز از فضای نظامی و پلیسی که در اثر مبارزات مسلحانه بوجود می آید سود نمی برند.

سایت ایران قلم:

آقای حائری یکی از همین سازمانهای مسلح که بعد از 15 خرداد شکل گرفت حزب ملل اسلامی بود. شما چگونه به حزب ملل اسلامی پیوستید؟ نحوه عضویت و ارتباط تشکیلاتی شما با این حزب چگونه بود؟ مسئول شما در حزب چه کسی بود؟ آیا با رهبری حزب آقای بجنوردی ملاقاتی داشتید. اگر در این موارد توضیح بدهید ممنون می شوم.

شمس حائری:

حزب ملل اسلامی که توسط کاظم بجنوردی و همفکرانش بعد از 15 خرداد بوجود آمد حاصل چنین تحلیلی از شکست مبارزات مسالمت آمیز قبلی بود. در سال 1342 اولین تشکل مسلحانه به نام حزب ملل اسلامی پا به عرصه ظهور گذاشت و شروع به عضوگیری نمود. من نیز که یکی از همین سرخوردگان ازشکل مبارزات پیشین و سرکوب شدگان دستگاه پلیسی و نظامی شاه بودم با اعتقاد و استقبال از مبارزات مسلحانه در شهریور1343 وارد حزب ملل اسلامی شدم. غلامرضا نجاتی در کتابی در مورد علل تشکیل گروه های مسلح بعد از 15 خرداد و از جمله حزب ملل اسلامی می گوید، پیدایش گروههاى چریکى و مبارزه مسلحانه با رژیم کودتا، علل و انگیزه‏هاى گوناگونى داشت، که از جمله کودتاى 28 مرداد 1332 و متلاشى شدن نیروهاى اپوزیسیون و شکست جبهه ملى دوم و از بین رفتن امکانات قانونى و سرخوردگى از فعالیتهاى علنى و سرکوب خشونت‏ بار قیام 15 خرداد 1342همگی باعث شد که گروه ها و سازمان ها مشی مسلحانه را برای مبارزه با رژیم شاه در دستور کار قرار دهند. حزب ملل اسلامی یک تشکل مذهبی و معتقد به ایجاد حکومت اسلامی در ایران و نهایتا در جهان بود و برای رسیدن به اهداف فوق مشی مسلحانه را برگزیده بود. من در آنموقع کلاس ششم دبیرستان جلوه در خیابان اسکندری تهران بودم که با ابوالقاسم سرحدی زاده آشنا شدم بخاطر اینکه هردوی ما مذهبی بودیم با هم طرح دوستی ریختیم و بعد از مدتی توسط وی به حزب دعوت شدم که متقابلا خود من هم دو نفر دیگر را دعوت به همکاری با حزب کردم. اعتماد ما به حزب از طریق اعتماد به شخصی که ما را به حزب دعوت می کرد بود. اکثر کسانی که در آن مقطع عضو حزب ملل شده بودند جوانهای بین 15 سال تا 22 ساله بودند و به ندرت افراد بالای سن 40-35 ساله در حزب بچشم می خود. حزب چند عضو روحانی به نام حجتی کرمانی و دکتر باهنر هم داشت که بعلت مخفی بودن حزب نمی دانستند که رهبر حزب یک جوان کت و شلواری است. حزب ملل در شهریور 1344در اثر یک اتفاق ساده توسط یک کلانتری در شهر ری شناسائی و پرونده فرد دسگیر شده به شهربانی کل کشور تحویل می گردد و روند دستگیری و بازجوئی بقیه افراد توسط شهربانی ادامه می یابد.

ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل