خاطره ای از خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه – قسمت دوم و پایانی

هنوز فصل بهار به پایان خود نرسیده بود که خبری مانند بمب در اشرف ترکید و آن هم خبر دستگیری مریم قجر در فرانسه بود. این خبر را روزی شنیدم که برای شنا به استخر رفته بودم و یکی از دوستانم به نام یعقوب ترابی که متاسفانه فوت کرد و رجوی ها از مرگ وی برای ارتزاق سیاسی خود استفاده کردند به من گفت. ابتدا قبول نکردم و فکر کردم که این خبر دروغ است ولی واقعیت داشت. این خبر همه را در اشرف شوکه کرد! همه فکر می کردیم آینده سازمان چه می شود؟ مریم قجر در فرانسه چکار می کرد؟ مگر قرار نبود جلودار ارتش باشد؟ چرا بعد از این همه مدت تازه بعد از دستگیری خبر فرار او از عراق لو رفته است؟ چرا به نیروهای سازمان نگفتند که او در فرانسه حضور دارد؟ مسئولین فرقه هم بعد از خبردار شدن نیروها شوکه شده بودند و نمی دانستند چکار کنند. تعدادی از افراد هنوز در شوک تسلیم و خلع سلاح ارتش آزادیبخش بودند، که خبر دستگیری مریم قجر آنها را فشل کرد.

مسئولین فرقه برای اینکه جلوی مسئله داری نیروها را بگیرند عنوان می کردند که خود مسعود بهتر می داند که چکار کند و شما اعضا نباید در این باره حرف بزنید و مرز سرخ اعلام نمودند مرز سرخ یعنی اینکه کسی حق ندارد درباره آن موضوع حرف بزند و یا به ذهنش بزند .

دیگر رمقی برای کسی باقی نمانده بود ولی مریم قجر نقشه دیگری بعد از دستگیری در سر داشت. او دستور داد برای آزادی وی افراد دست به خودسوزی بزنند تا با جریحه دار کردن احساسات بتواند رهایی خود را از زندان تضمین کند.

تعدادی در اروپا دست به کار خودسوزی زدند ولی مسئولین فرقه در اشرف در نشستی اعلام کردند که ما هم در اینجا باید برای رهایی مریم قجر کاری انجام بدهیم و تعدادی کاسه لیس که همیشه در این مواقع آماده هستند عنوان داشتند باید در اشرف دست به عمل خودسوزی بزنیم تا جهان خبردار شود . ولی خود آنان نمی دانستند خودسوزی در اشرف که جنبه خبری ندارد و از همه جا قطع است پس چگونه می تواند جنبه خبری داشته باشد و اصلاٌ چه سودی برای رهایی مریم قجر دارد؟ مسئولین عنوان داشتند هر کسی برای رهایی مریم قجر باید درخواست خودسوزی بنویسد. چند روزی گذشت ولی با امتناع افراد مواجه شدند. بعد گفتند این یک دستور تشکیلاتی است و اگر کسی این کار را انجام ندهد مشکل دارد. ولی دیگر دوران عربده کشی مسئولین فرقه گذشته بود و به جز تعداد اندکی که کاسه داغتر از آش بودند نفرات دیگر حاضر نشدند درخواست خودسوزی بنویسند و به همین خاطر مسئولین عنوان داشتند که نیازی به این کار نیست و یک عقب نشینی مفتضحانه ای برای مسئولین در برابر مقاومت اعضا بود .

مریم قجر که 17 ژوئن برابر با 27 خرداد سال 82 دستگیر شده بود، روز سوم ژوئیه آزاد شد. او بعد از آزادی دیگر خدایی را بنده نبود و خودش را در چنان مرتبه ای می دید که انگار سالیان در زندانهای فرانسه محبوس بوده است. قبلا رجوی برای حمله به اعضای جدا شده در اروپا عنوان می کرد زندانهای کشورهای اروپایی هتل است ولی در مورد مریم قجر این گونه نبود چون وی تحمل یک روز زندانی شدن را هم نداشت و ماندن در زندانی که مانند هتل بود برایش بسیار سخت بود و بعد از آزاد شدن سعی نمود رهایی از زندان را بزرگ جلوه داده و هر ساله به همین خاطر مراسمی برگزار می کند.

مریم قجر با فریبکاری و شانتاژ هیچ وقت به نیروهایش پاسخگو نشد که در فرانسه چکار می کرد؟ مگر قرار نبود در عراق باقی بماند؟ اکنون که دستگیر شده باید همه می فهمیدند که وی قبل از شروع جنگ جانش را در برده و این نیروهای بدبختش باید زیر بمباران آمریکا کشته می شدند. برای همه روشن شد که آنان اصلا به فکر جان اعضا نیستند و بیشتر جان کثیف شان مطرح است .

بعد از آزاد شدن مریم قجر مراسم بزرگی ترتیب دادند تا مهم بودن او را بیشتر جلوه دهند و طرفهای غربی بیشتر وی را به حساب بیاورند .آزاد شدن مریم قجر هیچ دردی از اعضای نا آگاه فرقه حل نکرد و این سئوال همیشه در ذهن افراد باقی ماند که چرا وقتی قرار بود او در کنار نیروهایش باشد قبل از شروع جنگ به فرانسه گریخته است؟ هر چند مریم قجر و مسئولین حقه بازش به انواع حیله ها سعی می کردند تناقضات افراد در این مورد را به سمت دیگری سوق بدهند ولی جوابگو نبود .

مریم قجر حدود دو هفته در زندان – بخوانید هتل – بود و بعد از آزادی برای فریبکاری هر ساله مراسمی برای خود ترتیب می دهد و هزینه های زیادی خرج می کند. ایکاش مریم قجر یک جو صداقت در وجودش بود و علت فرار و دستگیری خود را شفاف روشن می کرد. آنها هر چیزی که بر علیه شان باشد مورد توهین و ناسزا قرار می دهند و با زدن مارک موضوع را به سمت دیگری می برند تا پاسخگو نباشند و در این باره هم دم از توطئه حکومت ایران زدند.

این ماجرایی بود که از قبل و بعد از دستگیری مریم قجر در اشرف اتفاق افتاد و می توان ساعتها در مورد مسائل درون تشکیلات نوشت و حرف زد ولی وقتی خطی درست نباشد با فریبکاری مسیر غلطی را طی می کند. و هم اکنون هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای ایران هنوز لغز شعار ارتش کاغذی خود را می دهد. آیا در عالم واقعیت نفراتی که سن آنان بالای پنجاه سال می باشد و به انواع بیماری ها مبتلا هستند می توانند کاری کنند و می توان نام ارتش را بر آنها نهاد؟! چرا رجوی ها هنوز سعی دارند به عوامفریبی خود ادامه دهند؟ رجوی ها به این کار عادت دارند چون اگر عنوان کنند در کار به اصطلاح مبارزه شکست خوردند ابتدا با ریزش نیرو مواجه شده و تشکیلات شان فرو می پاشد و از طرف دیگر اربابان جنایتکارشان پشیزی برایشان اهمیت قائل نیستند و به همین خاطر به فریبکاری خود ادامه می دهند تا هر چه بیشتر در منجلاب خیانت و وطن فروشی فرو رفته و راه بازگشتی برایشان متصور نباشد.

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل