هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت شانزدهم

من در دو راهی خروج یا ماندن در تیف آمریکایی ها!

در قسمت قبل گفتم سیر تحولات هر روز ادامه داشت، یعنی اینکه هر روز اتفاق تازه ای رخ می داد و ما فقط تماشاگر این اتفاقات بودیم و هیچ نقشی هم در وقوع آنها نداشتیم. تا اینکه یک روز سرهنگ تورلاک پیش ما آمد و گفت: ما اسم بعضی از شما ها را به کشورهای مختلف دادیم، که اگر قبول کنند، شما به آن کشورها خواهید رفت.

و اما ادامه :
این کار سرهنگ تولاک یک بازی و بلوف، بیشتر نبود، چرا که کمیساریای عالی پناهندگان فقط می توانست مشخص کند که به چه کسی حق پناهندگی داده شود، ولی نمی توانست کسی را با داشتن حق پناهندگی به یک کشور تحمیل کند و آن کشور را مجاب کند که باید فلان نفر را بپذیرد.

از طرف دیگر ما از سازمانی منفک و جدا شده بودیم که سوابق تروریستی داشت و مسئولین کشورها تر و خشک را با هم می سوزاندند و توجه نمی کردند که فلان نفر را فریب داده و با ترفند های رذیلانه به کمپ خود آوردند. به دلیل همین بحث تروریستی هیچ کشوری حاضر نبود عده ای را به کشور خود بیاورد که مشکوک به ترور و ناامنی بوده اند. اگر قرار بود کشوری ما را قبول کند باید قید پناهندگی را می زدیم، چون سازمان مجاهدین رجوی زمانی در لیست تروریستی اتحادیه اروپا قرار داشت.

این مطلب را خانم تورلاک بطور شفاف و کاملا قاطعانه به ما گفت و برادر آقای سعید جمالی که در آمریکا بود و گاهی به ما که یک تلفن قاچاقی از کارگران فیلیپینی خریده بودیم تلفن می زد، این مطلب را او نیز به ما گفته بود، برادر سعید جمالی در شهر واشنگتن آمریکا کتاب فروشی داشت . مغازه اش در خیابانی منتهی به وزارت امور خارجه آمریکا، قرار داشت. او می گفت از مشتری های کتاب فروشی ای گاهی کارمندان وزارت خارجه هم هستند. او در مورد افراد جداشده از سازمان مجاهدین خلق ، از آنها پرسیده بود و ظاهرا فردی که از او سئوال کرده بود در جریان موضوع ما بود، ایشان هم گفته بود : دولت آمریکا تحت کنوانسیون چهارم ژنو با افراد کمپ برخورد می کند و هیچ قانون و حقی را نقض نکرده است، مشکل آنجاست که هیچ کشوری وارد این ریسک نمی شود و حاضر به قبول نفرات جداشده از این سازمان و این کمپ نمی شود.

بعد از این خبر جو ناامیدی در ما پدید آمد و آمریکائیها دو راه پیش پای ما گذاشتند، یا در همین کمپ بمانید تا روزی که تعیین تکلیف شوید و یا با اختیار و مسئولیت خود از کمپ خارج شوید و به هر راهی که می خواهید بروید! ما هم چون می دانستیم که دیر یا زود نیروهای عراقی کنترل کمپ را از آمریکائیها تحویل خواهند گرفت، گزینه ی دوم برایمان معقول تر به نظر می رسید.

البته زودتر از ما تعدادی از بچه ها با انتخاب گزینه دوم از کمپ خارج شده بودند، که تعدادی دستگیر و به زندان های دولت جدید عراق منتقل شده بودند، خبرهای مختلفی هم در حاشیه این خبر اصلی شنیده می شد که اکثرا واقعی نبود و شایعه بود، روزها بدین منوال می گذشت و ما نگران تر از قبل منتظر خبرهای جدید و امید بخش بودیم. همه بنوعی منتظر یک معجزه بودیم تا ما را نجات بدهد. فضای کمپ هر لحظه یک جوری بود، فضای ناامیدی گسترانده شده بود و هیچ فریادرس و کمکی هم وجود نداشت. تا اینکه خبردار شدیم بچه ها در اربیل عراق در یک هتل مستقر شدند و نسبتا وضعیت مناسبی پیدا کردند، که بطور قاچاق از آنجا به ترکیه و سپس به یونان رفته و در یونان مستقر می شوند تا مراحل پناهندگی را طی کنند.

من در بد مخمصه ای گیر کرده بودم، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. از طریق تلفن با بچه های مستقر در اربیل در تماس مستمر بودیم و آخرین خبرها و وضعیت بچه ها را رصد می کردیم تا تصمیم مناسب را بگیریم و با کمترین تلفات راه درست را انتخاب کنیم.

ادامه دارد …

محمد جواد اسدی

خروج از نسخه موبایل