روایت تلخ یک ازدواج و طلاق در تشکیلات مجاهدین خلق – قسمت سوم

در قسمت قبل گفته شد که بعد از عملیات فروغ جاویدان رجوی تصمیم گرفته بود برای شکستن وغلبه بر فضای مرگ آلود حاکم بر تشکیلات و تغییر فضای روحی و روانی اعضا موضوع از سرگیری برخی ازدواج ها را استارت بزند.

از آنجاییکه ازدواج ها تشکیلاتی بود، رجوی بعنوان مبتکر اصلی این طرح کلیه مسئولین دست اندرکار این پروژه را توجیه کرده بود که می بایست تمامی احتمالات و از جمله چفت و بست های تشکیلاتی در نظر گرفته شود. بر همین اساس اعضای با مدار تشکیلاتی بالا در الویت نخست قرار گرفتند. در گام بعد تلاش شده بود اختلاف سنی چندان مطرح نباشد و بر همین اساس زنان تشکیلاتی جوان تر به عقد و ازدواج مردان تشکیلاتی مسن تر در آمدند. آنچه برای رجوی مهم بود این بود که چسب و انسجام تشکیلات با این ازدواج ها مستحکم تر گردد!

در اولین گام مردان و زنانی که همسران خود را از دست داده بودند برای ازدواج کاندید شدند. شکل ازدواج ها هم بدین صورت بود که مسئول ستاد و یا فرمانده ارشد یگان نظامی نفری را که خودشان مدنظر داشتند و بلحاظ مناسبات تشکیلاتی تمامی شرایط مورد نظرشان را داشت به دفترشان فرا می خواندند و ضمن دادن توضیحات مختصری در رابطه با بحث ازدواج و تاکیدات رجوی مبنی بر ضرورت تشکیل خانواده در شرایط کنونی با پیچیدگی خاص و بکارگیری شیوه های پیچیده القاء ذهن به فرد مخاطب گفته میشد سازمان تلاش کرده است که نفرات ایدئولوژیکی را مدنظر قرار دهد تا این پیوند مشترک روی مسئله مبارزه آنها تاثیر نگذارد و ما از آنجاییکه کاملا روی شما شناخت مکفی داریم در الویت نخست قرار دادیم و سپس عکسی از زوج پیشنهادی اعم از زن و یا مرد به سوژه نشان داده میشد و روی مسئله صداقت وی بعنوان اصلی ترین ویژگی تاکید می گردید و با این شیوه بر اختلاف سن، زیبایی، سطح تحصیلات، سرپوش گذاشته می شد.

هر هفته تعدادی ازدواج در دستور کار قرار می گرفت و زوج ها برسر زندگی مشترک خود می رفتند. محمود از ستاد روابط خارجی یکی از این موارد بود. وی در همان گام نخست بر خلاف تمامی تاکیدات مسئولین که ازدواج را صرفا تشکیلاتی و نه عاطفی – احساسی عنوان کرده بودند، بعد از مراسم عقد بشدت به همسرش دلبسته و وابسته شد. بطوریکه مسئولینش را بشدت عصبانی و نگران ساخته بود. شخصیت و تنطیم رابطه هایش بکلی تغییر پیدا کرده بود. در روزهای آخر هفته که همسرش برای دیدن او از قرارگاه اشرف به بغداد و ستاد روابط خارجی در جلال زاده می آمد ،عمده وقتشان به گردش در خیابان های ابونواس، سعدون و نضال و الکراده بغداد می گذشت و در قالب یک زوج کاملا معمولی و غیر تشکیلاتی در آمده بودند. چندین بار از طرف مسئولین ستاد با وی برخورد شده بود و تفاوت ها و وجه تمایز ازدواج ها و روابط و مناسبات زوج های تشکیلاتی با خارج از تشکیلات برایش توضیح داده شد و در چند مورد هم تحت برخورد تند تشکیلاتی قرار گرفت تا بقول مسئولین به خودش بیاید و از این تنظیم رابطه دست بردارد!

مشابه همین برخورد و حتی شدید تر هم با همسرش از طرف فرماندهان زن شده بود. در نهایت مسئولین برای اینکه بتوانند به این روابط احساسی وع اطفی پایان دهند و آن را بشکل تشکیلاتی برگردانند حدود سه هفته دیدارهای آنها را کنسل کردند. محمود تحت تاثیر این برخورد بکلی عصبی شده بود. عمده ساعات در خود و در اتافش خود را زندانی کرده بود و دیگر کار و مسئولیت را تعطیل کرده بود. وی که تا قبل از آن فردی فعال و تشکیلاتی و پرکار بود تحت تاثیر این قطع رابطه و دوری از همسرش بکلی پاسیو شده بود. مسئولین ستاد مستاصل شده بودند که چه برخوردی با وی داشته باشند چون وضعیت او روی دیگر نفرات ستاد هم تاثیر منفی گذاشته بود.

عمده کار محمود در طول روز و در اتاق کارش نگاه کردن به عکس های مشترک با همسرش و البته در خفا و خلوت خودش بود. عصر پنجشنبه ها به تنهایی به خیابانهای الکراده و نضال و اطراف هتل بزرگ السدیر حوالی پایگاه جلال زاده می رفت تا صحنه های ماههای قبل خود با همسرش را در خلوت و تنهایی زنده کند. گاها نفرات او را دیده بودند که لحظات طولانی به نقطه ای خیره شده بود. در پایگاه بچه های ستاد در محفل های خصوصی به او مجنون جلال زاده لقب داده بودند. مسئولین در بن بست و بلاتکلیفی عجیبی گیر کرده بودند، که با او و وضعیتش چه برخوردی داشته باشند. عشق سرتاپای محمود را فرا گرفته بود. چیزی که در مناسبات مجاهدین کاری زشت و نکوهیده شناخته میشد. رجوی و دیگر مسئولین مجاهدین که فکر می کردند با دست زدن به ازدواج های تشکیلاتی می توانند بر بحران و مشکلات روحی و روانی اعضا بعد از تراژدی فروغ غلبه کنند اکنون در مخمصه بزرگی گرفتار آمده بودند. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها…

ادامه دارد
اکرامی

خروج از نسخه موبایل