یادداشت هایی در باره رهایی یک دوست

یادداشت هایی در باره ی رهایی یک دوست
آقای ناصر سید بابایی عضو جدا شده فرقه مجاهدین در سال 1383 به ایران بازگشت. خانواده آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف در ماه پیش در ملاقاتی که با آقای سید بابائی داشتند با ایشان در باره ی وضعیت علیرضا و نحوه رهایی او از سیطره فرقه رجوی گفتگو کردند. علیرضا از دوستان صمیمی ناصر سید بابایی در اشرف بود که مدتها با هم در یک قرارگاه بسر برده اند. ناصر پس از شنیدن دغدغه ها و نگرانی های خانواده و نیز تمایل شدید آنها جهت بازگشت علیرضا به کانون خانواده ، نامه ای صمیمانه برای آقای علیرضا امیری که از دوستان او می باشد و هم اکنون در قرارگاه اشرف بسر می برد جهت درج در سایت انجمن نجات نوشته است همانگونه که آقای ناصر سید بابایی در نامه تصریح دارد ، انگیزه او از نوشتن نامه دغدغه و دلمشغولی او از به هدر رفتن سرمایه جوانی و فرصت های طلایی علیرضا در زندگی ست که با ماندنش در اشرف از دست می رود.
ناصر سید بابایی و خانواده علیرضا امیری نوشتن نامه و انتشار آن در سایت انجمن نجات جهت اطلاع مراجع و نهادهای بین المللی حقوق بشری از اقدامات ضد بشری رهبران فرقه رجوی را ، تنها روزنه و امکانی می دانند تا شاید مثمر ثمر واقع گردد و شیوه های مخرب فرقه ای برای اغفال انسانهای بیگناه از سوی نهادهای حقوق بشری مورد پرسش و انتقاد جدی قرار گیرد ، و بدین ترتیب زمینه ی بازگشت علیرضا به آغوش مهربان خانواده اش امکانپذیر گردد. به امید آن روز
آرش رضایی
مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

نامه آقای ناصر سید بابایی به دوستش آقای علیرضا امیری:

« بنام خداوند منان »
« خدمت دوست عزیز هم قرارگاهی گرامیم علیرضا امیری ، سیاووش GF2 »
سلام علیکم و خسته نباشید. از این که فرصتی ایجاد شد تا برایت چند کلمه ای بنویسیم بسیار خرسند و شادمانم. علیرضا جان ، خانواده گرامیتان را حضوراً ملاقات کردم. و حرفها و درد دلشان را شنیدم و بسیار متاثر گشتم. میدانی برای چه علت ؟
زیرا که من خانواده خوب داشتم که اینقدر زحمت و تلاش در مورد بیرون آوردن من از سازمان از خود نشان بدهند. و مثل خانواده شما تا دم در اشرف بیایند و خود تو شاهد قضیه بودی. ولی من برای نجات خودم تلاش کردم ولی برای تو بسیار متاثرم که قدر نعمت و زحمات شبانه روزی این خانواده ات را در مورد خودت درک نمیکنی.
از داشتن چنین خانواده باید افتخار بکنی و تنها وظیفه مهم که درباره این همه تلاش آنها باید از خود نشان بدهی ، پاسخ گفتن قطعی و درست و منطقی به خواسته آنهاست و جوابی است که من خودم به خودم دادم. بلی آن جواب چیزی جز خروج از سازمان نیست.
من به عینه مشاهده کردم که زندگی من ، آینده من ، زحمات و اندیشه ام برای سازمان به هیچ عنوان مهم نیست ، بلکه هر لحظه مورد سوء استفاده سیاسی از وجود من برای سازمان قرار دارم. و مصرف میشوم و به معنای سازمان دارم استثمار می شوم در صورتی که سازمان شعار ضد استثماری میدهد.
از تو میخواهم که از کالای مصرف شدن برای مدت کوتاه یا طولانی برای سازمان دست برداشته و به دروغها و گول زدن های FA هایی مثل ، رقیه عباسی ، فرشته شجاع ، عسگر ، حمید ، مجید توانا و غیره که نمیدانم در فعل حاضر فرماندهانت هستند یا تغییر کرده ، اصلا تن در ندهی و برای یک ساعت هم که شده خودت باشی و برای خودت فکر بکنی من از سازمان خارج شده ام و می دانم که سازمان چه فکری درباره ام میکند. ولی بدان سازمان با تمام وجود به من نیرنگ زد. حتی در لحظه خروج از سازمان ، وسایل قیمتی که یک انگشتر نقره داشتم و پول ناچیزی که داشتم را نیز به من برنگرداند ولی من در عوض جان خودم را از سازمان خواستم و گرفتم و خارج شدم. و اکنون خودم هستم که برای خودم تصمیم می گیرم. و در عین حال در راحتی و آزادی اندیشه و فکرم با اختیار تصمیم گرفتم برایت نامه ای دوستانه بنویسم و تو را از حقایق آگاه بکنم بدان کسانی که اکنون در ایران هستند مثل سهراب ، آرمین ، حبیب و غیره در ایران به راحتی دارند زندگی میکنند. و زندگی خوش و خرمی دارند. بدون اینکه کوچکترین محدودیتی داشته باشند. و هر وقت بخواهیم همدیگر را می بینیم و میهمانی می رویم و جشن دوستانه میگیریم. به خودت توان این را بده که در مقابل کسانی که دشمن زندگی و آینده تو هستند برخیزی و قاطعانه بگویی که من نمیخواهم در سازمان بمانم و حتی شده خودت را به گشتی های آمریکائی برسان و خودت را تسلیم آنها بکن بعد از تسلیم شدن به آمریکائی ها به راحتی می توانی به کمپ آمده و در مدت کوتاهی به وطن خودت و به آغوش گرم خانه و خانواده در رفاه و آسایش برگردی و زندگی نو آغاز بکنی. در اینجا یعنی وطنت قلبهایی هستند که اشک ریزان شبها نمیخوابند و بیدار می مانند به امید آنکه شاید تو از آن سو برگردی و عرض سلام بکنی و در انتظار دیدنت ثانیه شماری می کنند. ولی در سازمان قلبهایی هستند که سنگ شده اند و حتی برای مرده آدم نیز اشک نمیریزند و فقط از وجودت بطور تمام و کمال استفاده سیاسی میکنند.
سران و سرکردگان سازمان به زودی در دادگاه های علنی در جلوی اذهان محاکمه خواهند شد و رسوای تاریخ زمان خودشان خواهند شد. ولی با بودن تو و امثال تو که یک سیاهی لشگر و مترسک به حســـاب می آئید برای آنها یک فرصت زمانی طلائی و یک سوء استفاده انسانی سیاسی برای آنهاست که با جمع کردن شما خودشان را تا مدت زمانی از زیرتیغ این محکمه ها بدور نگهداشته و زمان برای خود توســـــط شما می خرند. و نگذار که وجودت سبب زمان خریدن برای سازمان باشد. و هر لحظه و هر زمان که مثل تو نفرات بیرون می آیند به کاهش دادن این زمان کمک می کنید تا حقایق های پشت پرده این سازمان که سالهاست رویشان را سازمان مدفون کرده بیرون بیایند و تا خودت از سازمان بیرون نیایی به واقعیت این حقایق پی نخواهی برد.
در آخر دوست عزیزم با آرزوی موفقیت و شادکامی در تمامی لحظه هایت امیدوارم که به حرفها و نکته هایی که اشاره کردم حتی اگر شده 1 ساعت بدرستی و با منطق به آن فکر بکنی و فقط و فقط با تفکر خودت به آن نگاه بکنی.
کادو و کادو گرفتن ، عیدی ، هدیه گرفتن هرچند گرانبها هم باشند شاید تو را لحظاتی خوشحال کرده باشند ولی آیا به اندازه در آغوش گرفتن پدر و مادر ، و نشستن در کنار اعضاء خانواده با آرامش و امنیت و بدون اضطراب و استرس درونی آیا برابری می کند ؟ آیا FA ها چنین هدیه ای می توانند بدهند ؟ هرگز.
در پایان به امید روزی که در کنار خانواده ات در ایران شاد و خرسند و مسرور همدیگر را به همراه رادیو و یا ضبط و با گوش دادن به انواع هر موسیقی که دلمان بخواهد همدیگر را ملاقات بکنیم. و مطمئن باش این آرزو در اشرف میسر نخواهد بود.
دوستدار همیشگي تو
مستعار= نادر بابائی – نادر ترکه
ناصر سید علی بابائی
بچه خوی

لینک به متن اصلی نامه

خروج از نسخه موبایل