روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت ششم

در قسمت قبل گفتم از مجموع گفتگوی فی مابین نتیجه گرفتم که نسرین و فضلی میخواستند گربه را دم حجله بکشند و در همان روزهای اول مرا سرجایم بنشانند.

من اولین بحران تناقضات را از سر گذراندم، در عین حال خودم را برای ادامه بحران و درگیری با تناقضات آماده کردم .دوران پذیرایی های آنچنانی چه در زمینه صنفی و چه روابط بسیار گرم و عاطفی بتدریج رو به اتمام بود و کار آموزش های سخت نظامی شروع شده بود، ساعات طولانی در روز و کار فشرده آموزش نظامی گاهی اوقات خارج از طاقت و توان افراد انجام میشد و نیروهای تازه وارد را تا سرحدی خسته می کرد که هیچ رمقی برای اعتراضات و انتقادات باقی نماند.

علی مرادی

این روش ظاهرا تز مطالعه شده رجوی بود که نیروها را تا نهایت توان در کارهای یدی و فیزیکی خسته کنند که دیگر هیچ توان و مجالی برای فکر کردن به تناقضات نداشته باشند و شب خسته فقط بتوانند خودشان را به روی تخت برسانند .

ما اسرای تازه پیوسته و جدیدالورود را نیز در این چهارچوب بکار میگرفتند. اما آنچه در همان اوایل ورود ما مشخص شد این بود که این تز برای اسرا خیلی جواب نگرفت و هر روز که میگذشت تناقضات بین حرف و عمل مجاهدین بیرون میزد و اسرا نیز که عمدتا افرادی بودند که در اردوگاههای عراقی رفتار خشن و سرکوبگرانه نیروهای عراقی را تجربه کرده بودند، با کادر تشکیلات کنار نمی آمدند و بیشتر فردی و سرکش بودند و همواره اعتراضات خود را داشتند.

اسرای پیوستی تقاضا دادند که اتاقی بنام اتاق تلویزیون دایر کنند تا غروب بعد از خستگی کار بتوانند ساعتی برنامه متنوع تلویزیونی نگاه کنند .بحث و دعوا بر سر این موضوع بالا گرفت. اکثر سران تشکیلات موافق اینکار نبودند و بر این عقیده بودند که این تشکیلات با خون و تلاش عناصر ایدئولوژیک سازمان محکم و استوار مانده است و حالا اسرا و بقول آن ها ( اردی ها – اردوگاهی ها ) این تشکیلات را تخریب میکنند و درست هم حدس زده بودند. همینطور هم شد .

نهایتا بعد از هفته ها بحث و جدل اسرا پیروز شدند و اتاق تلویزیون راه اندازی شد. شب ها خیلی از اسرای پیوسته به اتاق تلویزیون میرفتند و فیلم های مختلف نگاه میکردند . عده ای همواره اصرار داشتند که باید بتوانیم شبکه های مختلف تلویزیون ایران را ببینیم و بیشتر دنبال فوتبال هم بودند . این درخواست حسابی مجاهدین را آتش زد. تلویزیون رژیم؟! آنها می گفتند این مرز سرخ سازمان است، ما با رژیم حاکم بر ایران در جنگ هستیم حالا بیاییم برنامه های تبلیغاتی دروغپردازی آنها را هم نگاه کنیم؟

اگرچه من هیچ وقت به اتاق تلویزیون نرفتم و تمایلی به دیدن برنامه های تلویزیون نداشتم اما گاهی به پشت درب اتاق بدنبال دوستانمان میرفتم و ملاحظه میکردم که این اسرا پرده از روی تناقض بزرگی برداشتند. علاوه بر اسرا بسیاری از اعضای قدیمی تر مجاهدین نیز با شور و عطش فراوان برنامه های تلویزیون را نگاه می کردند.

موضوع راه اندازی اتاق تلویزیون به داستان و بحث لاینحلی بین سران سازمان یعنی افراد ایدئولوژیک و وابستگان به تشکیلات و تعدادی از اعضاء مدعی واقع بینی و روشنفکر تبدیل گردید. استدلال افراد ایدئولوژیک این بود که این کارها و تصمیمات مانند اتاق تلویزیون چشم و گوش افراد را باز میکند ، تمایلات جنسی و غریزی را تحریک میکند ، قید و بند های تشکیلاتی را سست میکند و بتدریج تشکیلات از کنترل خارج میشود .

ادعای طرف مقابل که عمدتا اسرا بودند و برخی افرادی اروپا رفته سازمان، میگفتند باید مقداری آزادی در تشکیلات وجود داشته باشد و خیلی محدودیت ایجاد نکنیم که نهایتا خفقان داخل تشکیلات حالت انفجاری بگیرد .
این داستان ادامه پیداکرد و هرروز مخالفت ها علیه افراد اردوگاه و تاثیرات منفی آنها بر تشکیلات بالا میگرفت . برخی از اسرای پیوسته زیر بار حرف های زور سران تشکیلات نمیرفتند و گاها دعوا میکردند. یک روز شنیدیم که تعدادی از افراد اردوگاه خودسرانه به گوشه ای از قرارگاه رفته اند و بساط عیش و نوش برقرار کرده اند که حسابی داد سران سازمان را در آورد و شنیدیم همه آنها را اخراج کرده اند. حضور حدودا دو هزار و پانصد نفر اسیر پیوسته در تشکیلات مجاهدین تاثیر بسیار زیادی بر تشکیلات داشت همه ساز و کار آن را متحول نمود و به نظرم هنوز هم تبعات این جذب نیرو در داخل تشکیلات محسوس است . سایر بحران ها و معضلات تشکیلات یکی پس از دیگری سر باز کردند.

در سال 1369 تا 1370 تشکیلات آبستن حوادث جدیدی بود و جراحی بزرگی تحت نام انقلاب ایدئولوژیک در راه بود.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل