خاطرات روزهای طاقت فرسای نوروز در مقر مجاهدین خلق

ایام نوروز در فرقه رجوی از سخت ترین روزها در طول سال بود. ایام عید که فرا می رسید پروژه پشت پروژه، از کله صبح تا پاسی از شب مشغول کار کردن بودیم. وقت سر خاراندن هم نداشتیم. مسئولین عمداً برای اعضای نگونبخت کار تراشی می کردند تا با بهانه ایام عید هیچ کدام از اعضای فرقه به گذشته فکر نکنند، مخصوصاً به خانواده !

در همان ایام هم رجوی خانواده را مرگ تشکیلات خود می پنداشت، گرچه بروز نمی داد. در دوران صدام راهها بسته بود و خانواده ها نمی توانستند برای ملاقات به اردوگاه اشرف بیایند به همین دلیل رجوی آن موقع دشمنی خودش را نسبت به خانواده علنی نشان نمی داد، اما با برنامه ریزیها و کار تراشی روی اعضای بیچاره، کاری می کردند که اعضای گرفتار هنگام استراحت از شدت کار مثل جنازه روی تخت بیفتند و بیهوش شوند. این را مریم رجوی در همان ایام به فرمانده هانش گفته بود و دستور داده بود آنقدر کار بر گردن اعضا بگذارید که وقتی می خوابند سریع بیهوش شده و به خارج از دنیای فرقه فکر نکنند.

محمد رضا گلی

آری در ایام عید ما که بدنه سازمان را تشکیل می دادیم خوشحال نبودیم زیرا بایستی یکسره شب و روز کار می کردیم. در واقع چند شیفته کار می کردیم. در 24 ساعت کمتر از 3 الی 4 ساعت می خوابیدیم، هر روز اول صبح باید با شیپور بیدار باش بیدار شده و بعد از مراسم صبحگاهی سر کار می رفتیم و همچنان تا پاسی از شب ادامه می دادیم. بعضی وقتها زمان کم می آوردیم و تا صبح به کارمان ادامه می دادیم.

من که به اصطلاح فنی کار بودم روی پروژه هایی کار می کردم که ربطی به مقر ما نداشت. ما را برای اجرای برنامه های مختلف که با حضور رجوی ها در سالن اجتماعات برگزار می شد سازماندهی می کردند، هر کدام از بچه ها با تخصص هایی که داشتند روی پروژه هایی مشغول می شدند، من که برق کار بودم بیشتر در این ایام تحت فرماندهی ستاد تبلیغات روی پروژه نور و نورپردازی و نصب پروژکتورها روی راکها در آن هوای 50 الی 60 درجه کار می کردم. لازم است یادآوری کنم گروه های هنری باید قبل از اجرای روز موعد به بالای سن می آمدند و برنامه خودشان را تمرین می کردند و در عین حال فیلمبرداری هم شده تا بهترین فیلم را نمایش دهند. برای هر برنامه گاها 8 الی 10 بار اجرا داشتیم تا بهترین آن را ضبط کنند. بعضی وقت ها از نزدیک شاهد بودم افرادی بودند که در گرمای 50 تا 60 درجه در حین اجرای برنامه از پا می افتادند و بی هوش می شدند اما مسئولین مانند فهیمه اروانی و بقیه زیر کولر بودند و هرگز احساس گرما نمی کردند. تفاوت بین ما اعضای اسیر و مسئولین زمین تا آسمان بود.

مثلا گروهی که سرود اجرا می کرد گاها بیشتر از 10 بار روی سن رفته و یکسره باید سر پا می ایستادند. اگر چنانچه مورد قبول فهیمه اروانی واقع می شد اعلام می کرد و کار تمام می شد. از همه سختتر و مشقت بارتر این بود که مسئول مربوطه از آنجائی که خودش روی صندلی راحتی تکیه داده بود به فکر حال و روز اعضایی که روی سن هستند نبود! پشت سر هم دستور تکرار برنامه ها را صادر می کرد. ایام عید سخترین روزهای سال برای اعضای بیچاره بود .

ملاحظه کنید بچه هایی که برای ساعتهای متوالی سر پا بودند چه سختی ها و مشقاتی را تحمل می کردند، به همین دلیل کسی برای چنین برنامه هایی داوطلب نبود، مسئولین خودشان انتخاب می کردند و اعضا هم اجباراً می بایست تابع تشکیلات باشند و بی چون و چرا اجرا کنند.

در حقیقت خط رهبری فرقه این بود از اعضای بیچاره مانند برده کار بکشند، به همین دلیل اعضا در ایام عید هرگز احساس شادی و خوشحالی نمی کردند. برای این که برای آنان عیدی در کار نبود ایام عزا بود و فقط کار. ضمن این که در نشست عملیات جاری می بایست به اجبار کم کاری های خود را می خواندیم و تازه از سوی جمع حرف های بی ربط را می شنیدیم!

منطق رجوی حکم میکرد که افراد همیشه بدهکار باشند. در طول روز به لحاظ جسمی و فیزیکی شکنجه می شدیم و در شب هم در نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی به لحاظ روحی و روانی مورد آزار قرار می گرفتیم. در واقع رجوی جز شکنجه چیز دیگری را برای اعضا رقم نمی زد. اگر در همین نشستهای بی ربط هم به فرد انتقاد می شد باید می آمد و اثبات می کرد که مخاطب درست می گوید! اگر دروغ هم بود باید طبق تعریف رجوی ثابت می کردیم درست است. یعنی باید چشم و گوش بسته حرف جمع را اثبات می کردیم. در این بین حالا اگر کسی زیر بار نمی رفت به قول مسئولین و رهبری مرز سرخ را رد می کرد، دیگر معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند. در پروژه ها اگر به بهترین حالت آن پروژه را تمام می کردیم هرگز تشویقی در کار نبود. اگر دنیا را هم به رجوی می دادیم باز هم باید می گفتیم بدهکار هستیم. در فرهنگ و منطق رجوی همه آدم ها به رجوی بدهکار هستند و باید جان و مال و نفس خودشان را فدای رجوی حقه باز کنند. بارها رجوی این جمله را به زبان آورد: “نفس شما مال مریم رجوی و خون شما مال من است”! بنابراین با این حکم کسی از رجوی طلبی نمی توانست داشته باشد و این چنین است که افراد در تشکیلات فرقه رجوی به مانند یک برده هیچگونه آزادی نداشته و ندارند.

گلی

خروج از نسخه موبایل