مصاحبه با آقای علی بیگلری

مصاحبه با یکی از اعضای جداشده که پس از جدایی سالیانی را در زندان ابوغریب عراق گذراند وتنها جرم او اعلام جدایی از سازمان بود.

ضمن خوشامدگویی لطفاخودتان را معرفی کنید

من علی بیگلری متولد 1348از شهرستان کرمانشاه در سال 1364به عنوان نیروهای داوطلب بسیج دانش آموزی به جبهه جنگ اعزام شدم و در تاریخ 8/1/1365توسط نیروهای عراقی در مرز مهاباد و سلیمانیه اسیر شدم و تا شهریور 1368 در اردوگاه اسرای ایرانی در عراق بودم

آقای بیگلری لطفاً نحوه آشنایی خودتان با سازمان و تاریخ و نحوه ی پیوستن خود را تـوضیـح دهـد؟

آقای بیگلری: بعد از اسارتم به اردوگاه رمادی 10منتقل شدم فضای خیلی خوبی بر اردوگاه ما حاکم بود و روحیه خوبی داشتم تا اینکه در سال 1366 تعدادی ازما را به عنوان اطفال به کمپ 7رومادی معروف به کمپ اطفال منتقل کردند که این کمپ کا ملاٌزیر چتر تبلیغاتی مجاهدین و اطلاعات عراق اداره می شد در این اردوگاه مرا با نام سازمان مجاهدین که در آنجا عناصری از گروهک فعالیت داشتند آشنا کردند و برنامه ها ی تلویزیون سازمان که از عراق به نام سیمای مقاومت پخش می شد اجباری باید می دیدم. بعد از عملیات مرصاد و شکست سازمان و از دست دادن بسیاری از نیروها،سازمان برای جایگزینی نیروهای از دست رفته خود اقدام گسترده ای را برای عضو گیری از اردوگاه های عراق شروع کرده بود و باشیوه های مختلف در این زمینه عمل می کرد تا اینکه در شرایط آتش بس فضایی از فشار و حالت روانی ایجاد شد که تعداد زیادی از اسرای ایرانی گروه گروه وارد سازمان شدند که نهایتاٌمن هم به همراه تعدادی از دوستانم با این استدلال که لااقل از این محیط جهنمی اردوگاه خلاص شویم در آخرین گروه ها با دو دلی برای رفتن به پایگاه های سازمان ثبت نام کردیم.

س – آیاشمـا با شناخت قبلی وارد سازمان شدید یا اینکه هدف دیگری را دنبال می کردید؟

آقای بیگلری: خیر هیچ شناخت قبلی از سازمان نداشتم و فقط به دلیل سن کم و فضای مذهبی که داشتم از خانواده و محیطی که به جبهه های جنگ آمده بودم سازمان مجاهدین را سازمانی خطرناک و ضد ایرانی می دانستم و صرفاٌپیوستن من به سازمان بدلیل رهایی از شرایط سخت حاکم بر کمپ 7 اردوگاه اسرا بود و سازمان وعده می داد که قرارگاه های مارا ببینید اگر نپسندیدید می توانید به هر جای دیگری که می خواهید بروید منهم با دلخوش کردن به این وعده ها به آنها پیوستم.

س: بعد از ورود به سازمان با شماچگونه رفتار شد وآیا سازمان به قولها یی که داده بود عمل کرد؟

آقای بیگلری: بعد از ورود به سازمان متاٌسفانه با شرایطی از شستشوی مغزی و افکار فرقه ای گرفتار شدم که اصلاٌ نه آمادگی ذهنی برای آن داشتم و نه توان مقابله با آن و یکباره درها به رویم بسته شد به نحوی که حتی دیگر اجازه نداشتم با دوستان خودم که از اردوگاه آمده بودیم صحبت کنم تا چه رسد به اینکه حرفی مبنی بر خروج از سازمان و یا رفتن به ایران بزنم. به عنوان مثال جراٌت نداشتم اعلام کنم که می خواهم به ایران بروم چون اولاٌمارک خائن می خوردم ثانیاٌ میگفتند در ایران شمارابه عنوان منافق اعدام،زندانی و شکنجه خواهند کرد. به همین دلیل منهم که ازیک خانواده مذهبی بودم برای حفظ آبروی خانواده ام مجبور شدم شرایط راتحمل کنم. وقتی هم درخواست اعزام به خارج کردم اعلام کردند که درها بسته است. به این ترتیب من گرفتار شدم.

س – شما در صحبت هایتان اشاره به شستشوی مغزی و تحت فشارقرار دادن نیروها ازطرف سازمان داشتید. لطفا مقداری بیشتر در این مورد توضیح دهید؟

آقای بیگلری – ازآنجایی که بعد از آتش بس و پایان جنگ شرایط سختی بر سازمان حاکم شده بود و نارضایتی در بین اعضا اوج گرفته بود سازمان به ناچار فضای فشارروحی وجسمی را تحت عنوان نشست های عملیات جاری در فضای بسته سازمان بوجود آوردند. در این نشست ها هدف ازبین بردن شخصیت اعضا، تنفر از خانواده، طلاق اجباری، سرکوبِ تمایلات و غرائض جنسی و انتقاد ازخود بود. در این نشست ها بافرهنگ حاکم بر آن بود که اگر فرد هرچه بیشتر خودش را خراب می کرد، پوئن وامتیاز بیشتری می گرفت. در واقع سازمان به این شیوه بطورموقت هم که شده جلو نارضایتی ها و اعتراض ها را در مناسبات سازمان می گرفت و شرایطی ایجاد می شد که دیگر هیچ کس جراٌت اعتراض نداشته باشد.

س – بعد ازاینکه دیگر تاب تحمل مناسبات سازمان رانداشتید و اعلام جدایی نمودید سازمان باشما چگونه رفتار کرد؟

آقای بیگلری – بعد از تحمل سالها سختی و تحقیر زمانیکه به سازمان اعلام کردم دیگر تحمل این شرایط را ندارم و اعلام جدایی نمودم، بلافاصله مرا به عنوان مزدور اطلاعات و نفوذی جمهوری اسلامی در مناسبات معرفی کردند و در دادگاه ها ی متعددی مرا مورد آزارو تحقیر قرار دادند تا به خیال خام خود، من ازاین موضعم دست بردارم. ولی زمانیکه مقاومت کردم مرادر شرایطی قراردادند که دست به خودکشی زدم و نهایتاٌوقتی از جذب مجدد من ماٌیوس شدند مرابه زندان های انفرادی سازمان منتقل کردند و ازآنجا هم به

اطلاعات عراق و زندان ابوغریب تحویل دادند.

س – مختصری نیز در رابطه با زندان ابوغریب و آنچه برشماگذشت برای ما توضیح دهید؟

آقای بیگلری – بعد از گذراندن انفرادی های سازمان، به وسیله عناصری از سازمان به زندان مخوف ابوغریب تحویل داده شدم. در این زندان افرادی که ازسازمان به آنجامنتقل می شدند تحت شرایط سختی قرارمی گرفتند که از رفتن به ایران امتناع کنند و مجدداٌ به سازمان برگردند. به عنوان مثال از بهداشت و غذای مناسب خبری نبود و حتی افرادی مثل من که شرایط اردوگاه های اسرا در عراق راگذرانده بودم هم قابل تحمل نبود. در این زندان با زندانی های عرب و خارجی به سر می بردم در حالی که زندانی های ایرانی از شرایط مناسبی برخوردار نبودند و بدلایل مختلف بدستور سازمان آزارو اذیت ما به اوج میرسید وعلاوه برشرایط سخت زندان شرایط فوق العاده سخت بدستور سازمان راهم باید تحمل می کردم. به عنوان مثال یکی از ابزارشکنجه (فلکه) بود. در این شیوه با وسایل مخصوص پای زندانی را در آن قرارمی دادند و افسر اطلاعات تا حد بیهوشی با چوب می زدکه خیلی از دوستان ما در این شرایط دچار بیماری های روحی روانی و جسمی می شدند و خود من هم دچار بیماری های پوستی ناشی از عدم بهداشت شدم.

س – چگونه به ایران آمدید و در ایران با شما چگونه رفتار شد؟

آقای بیگلری – در شرایط اعلام جنگ امریکا علیه عراق و زمانی که هیچ امیدی نداشتیم و هر گونه احتمالی داده می شد که همه مارا سر به نیست کنند، مسئولین دلسوز در ایران که مارافراموش نکرده بودند، با رایزنی ها و کارهای دیپلماتیک در آن شرایط خاص و دشوار دولت صدام حسین را در واپسین لحظات راضی به تبادل کردند و یک هفته قبل از شروع جنگ، زندانیان ابوغریب را که بالغ بر 200نفر بودیم، با صد اسیر عراقی تبادل شدیم. این تبادل ازمرز خسروی صورت گرفت. ما را برخلاف القائات و سمپاشی های سازمان، نه تنها مورد آزارو اذیت و شکنجه قرار ندادند، بلکه مانند همه اسرای جنگی ایرانی مورد احترام قرارداده و ابتدابه لحاظ بیماری مورد قرنطینه قرارگرفتیم و بعد از حدوداٌ20روز که مهمان مسئولین جمهوری اسلامی بودیم در کمال احترام و طی مراسم باشکوهی به آغوش خانواده های خودمان بازگشتیم و بعد از آنهم هرچه زمان گذشت به عمق تبلیغات کذب و دروغین سازمان هر چه بیشتر پی بردم.

س – در پایان ازشما میخواهم اگر پیامی برای افرادی که هنوز در فرقه رجوی اسیرو گرفتارهستند بیان کنید.

آقای بیگلری – پیام من برای همه کسانی که هنوز در فرقه رجوی هستند و خیلی از آنها را می شناسم و باهم دوست و برادر بوده ایم، این است که ابتدامی خواهم بگویم تقریباٌهمه ما دارای عواطف و احساسات پاک بوده ایم و متاٌسفانه ازماسوءاستفاده کرده و مارافریب دادند در ظرفی بسته و محصور بنام مناسبات سازمان. شما گناهی ندارید، ولی وقتی که چشمتان باز شد که ازشما سوء استفاده شده است دیگر در قبال خودتان و خانواده تان که سالهاست انتظار شمارا می کشند مسئول هستید. در اینجا باید زندگی کنید تلاش کنید تشکیل خانواده بدهید. شخصیت گم شده و تحقیر شده خود راپیداکنید. ولی هر کدام ازما گرچه توان مالی نداریم و اکثراً از خانواده های فقیر هستیم ولی زندگی زیباست. در کنار خانواده و زن و فرزند بودن به انسان هویت می دهد آرامش می دهد واین هدیه ای است که خداوند به ما داده است نباید خودمان را از آن محروم کنیم.