نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت 21

خروج از قرارگاه اشرف

آرش رضایی: خانم قرصی شما مدت ده سال در قرارگاه اشرف زندگی کردید، به علت موقعیت خاص تان در مناسبات سازمان در متن روابط حاکم بر قرارگاه اشرف در مقر خانم ها قرار داشتید، به نظر شما اگر فضایی در قرارگاه اشرف پدید بیاد که خانم های مستقر در قرارگاه اشرف امکان انتخاب بین دو گزینه ماندن در اشرف یا خارج شدن از آنجا را داشته باشند، اکثریت خانم ها چه انتخابی خواهند داشت؟

مرضیه قرصی: مشخص است با آن شرایطی که در اشرف وجود دارد و من در لابلای صحبت ها و تحلیلم به آن اشاره کردم اغلب خانم ها به محض اینکه امکان انتخاب آزادانه برای آنها از طریق مراجع و نهادهای ذیربط بین المللی حقوق بشر مثل صلیب سرخ فراهم گردد، قرارگاه اشرف را ترک خواهند کرد.

آرش رضایی: با توجه به تحلیل و نظر شما رهبران سازمان و مسئولین قرارگاه اشرف امکان ورود نمایندگان نهادهای بین المللی برای مثال مقامات صلیب سرخ را به داخل قرارگاه اشرف و مصاحبه تک به تک با افراد مستقر در قرارگاه را تحت هیچ شرایطی نخواهند پذیرفت چون به خوبی واقف هستند که ریزش وسیع و فراگیر نیروها غیر قابل کنترل خواهد بود.

مرضیه قرصی: دقیقا درسته، ببینید آقای رضایی، خانم ها واقعا در اشرف به لحاظ روحی و روانی در وضعیت مناسبی قرار ندارند. شما تصور کنید احساسات مادرانه در آنجا خفه شده است یعنی مسئولین قرارگاه اشرف اجازه بروز این نوع احساسات مادرانه را نمی دهند. خوب این شرایط سختی است. خفقان در اوج قرار دارد. هیچکس خودش نیست. و فضا، فضای کاملا نظامی با انضباط آهنین است. خوب این شرایط برای خانم ها طاقت فرساست. خانم ها این اواخر یعنی بعد از جنگ امریکا و عراق و خلع سلاح شدن نیروهای سازمان کاملا ناامید و مایوس شده بودند. یاس و نا امیدی در تک تک چهره های خانم های مقرات در اشرف به خوبی هویدا بود. مسئولین قرارگاه اشرف برای روحیه دادن به خانم ها ترتیب نشست های مختلفی را گذاشتند که از جمله نشستی تحت عنوان تز خوانی بود تا یک جورهائی بتوانند بچه ها را به اصطلاح جمع و جور کنند زیرا حس می کردند وضعیت روحی بچه ها نابسامان است. فرماندهان سعی داشتند به هر ترتیبی افراد را از فرو رفتن در خودشان بر حذر کنند و یا از محفل و جمع شدن خانم ها دور هم به شکل دو یا سه نفری جلوگیری کنند. برای نشست ها هم غالبا خانم ها نمی رفتند و به نوعی هر کسی سعی داشت با بهانه ای از شرکت در نشست های شستشوی مغزی فرار کند این اواخر تقریبا بچه ها رغبتی به شرکت در نشست از خود نشان نمی دادند به این خاطر مدام در یگان ها و مقر، به وسیله فرماندهان مورد بازخواست قرار می گرفتند و تحت فشارشان می گذاشتند. اگر هم خانم ها در نشست ها شرکت می کردند به علت همان فضای ترس و وحشتی بود که در اشرف وجود داشت. یعنی اغلب خانم ها این اواخر تا کاملا تحت فشار قرار نمی گرفتند از شرکت در نشست ها و مناسبت های گروهی طفره می رفتند مگر اینکه تحت فشار کامل باشند و با زور به نشست ها وارد شوند و یا با القائات و بمباران ذهنی مسئولین سازمان راضی شوند در نشست ها شرکت کنند. فشار روانی و ذهنی بیش از حدی که به خانم ها در اشرف وارد می شد باعث می گردید درگیری بین فرماندهان و خانم ها در مقر خیلی زیاد گردد. به کوچکترین بهانه ای درگیری و دعوا شروع می شد.

آرش رضایی: این همه فشار ذهنی و روانی، آزار، دعوا، پرخاشگری یا ابراز نارضایتی از سوی خانم های مستقر در قرارگاه اشرف را سازمان چگونه تفسیر و توجیه می کرد؟ فضا و شرایط و مناسباتی که رهبران سازمان طرحریزی کرده بودند و نتیجه معکوس داده بود. واقعا خانم قرصی، مسئولین سازمان از درک این اوضاع ناجور و نابسامان عاجز بودند؟

مرضیه قرصی: نه، آنها به راحتی از کنار همه واقعیت ها ی تلخ و دردناک می گذشتند. معمولا سعی داشتند برای توجیه اعمالشان و شرایط ناجوری که درست کرده بودند، به حرف ها و سخنان مسعود اشاره کنند. آنها می گفتند رهبر عقیدتی ما یعنی مسعود معتقد است شما خانم ها تحت فشار شرایط حاکم بر سازمان و به علت مشکلات درونیتان دچار راست روی شده اید و از این قبیل مزخرفات زیاد می گفتند. آنها سعی داشتند از بیان واقعیت و یا پذیرش به بن بست رسیدن سازمان فرار کنند.

آرش رضایی: در واقع مسئولان قرارگاه، مسعود رهبر عقیدتی سازمان را مطلق می کردند و با این تفکر قرون وسطایی سعی در توجیه رفتار نابخردانه خود داشتند.

مرضیه قرصی: مسئولین سازمان می گفتند در هنگامه جنگ عراق و امریکا در بمباران و یا دستگیری مریم رجوی نیروها از خود سستی نشان دادند وبه این خاطر مسعود مجبور شد تن به خلع سلاح دهد.

آرش رضایی: خانم قرصی، بحث های مربوط به طلاق ایدئولوژیک سال 70 را که اشراف داری؟

قادر رحمانی: دقیقا برای کل نیروها این مباحث مطرح شد.

آرش رضایی: بله، تا سال 72 طول کشید و خانم ها نیز در این بحث بودند.

قادر رحمانی: البته بحث های طلاق دقیقا سال شروع68 شد ولی تا سال 72 ادامه داشت.

سعید باقری دربندی: سال 70 نشست های عمومی آغاز شد و تا سال 71 – 72 هم برخی از خانواده ها در بغداد بودند که هنوز مقاومت می کردند و تن به طلاق نمی دادند.

آرش رضایی: خوب پرسش این است، آیا بحث طلاق به لحاظ ذهنی و احساسی برای خانم هایی که در قرارگاه اشرف بسر می برند حل شده بود یعنی دچار تناقض نشدند، واقعا بحث طلاق های ایدئولوژیک برای خانم های متاهل و مجرد هضم شده بود که از این به بعد به دستور رهبری عقیدتی از همسرشان چشم پوشی کنند، خانواده ای در کار نباشد، حق نگهداری فرزند خود را نداشته باشند و سالها از دیدار آنها محروم شوند یا نقش مادر را دیگر ایفاء نکنند و امکان بروز احساسات زنانه نیز تقریبا برای آنها محال باشد. خانم قرصی، نظر شما چیه؟

مرضیه قرصی: این وضعیت اسفباری بود. همانطور که شما آقای رضایی اشاره کردید واقعا همه ما خانم ها در شرایط عجیبی بسر می بردیم که بدتر از مرگ بود. احساس من در آن موقع این بود که با وجود جدایی از فرزندم و همسرم برای همیشه، من یک مرده ی متحرکی بیش نیستم.

آرش رضایی: خانم قرصی، شما در حقیقت به نکته مهمی اشاره می کنید یعنی اذعان دارید بحث طلاق برای خانم ها و شما حل نشده بود، خوب تحت این شرایط خانم ها چه جوری این حل نشدگی را بروز می دادند؟ شما خانم قرصی چه واکنشی نسبت به موضوع به این مهمی داشتید؟ آیا برای شما موضوع طلاق حل شده بود؟ ببینید خانم قرصی وقتی خانمی به زور از همسر و فرزندش و تحت هر توجیه و شرایطی جدا می شود در واقع از مسئولیت های طبیعی و مهمی که به عنوان یک زن در زندگی خویش دارد باز می ماند. وقتی شما نتوانید نقش یک مادر را بازی کنید آیا این موضوع برای شما و یا سایر خانم های قرارگاه اشرف توجیه پذیر بود؟ آیا می توان نیازهای طبیعی یک خانم را به این شکل از بین برد؟

مرضیه قرصی: هیچگاه نمی توان یک زن را از نقش مادرانه و یا زنانه ای که دارد، با هر توجیه و وضعیتی منصرف کرد. من در قرارگاه اشرف برای اینکه به نوعی به این وضعیت اسفبار اعتراض کنم همیشه به اصطلاح نق می زدم و دنبال بهانه بودم تا نفرت خودم را از بحث طلاق و جدایی از فرزند و همسرم را به این شکل ابراز کنم. برای مثال بارها با مسئولان و فرماندهانم درگیر شدم و بارها مسئولم را تغییر دادند یعنی نمی ساختم با مسئولان و فرماندهانم چون نمی فهمیدم که چرا باید از فردیت خویش تهی شوم.

ادامه دارد…

تنظیم از آرش رضایی

10/10/1386