تدبیر در سیاست

سیاست مبارزه و کشاکش احزاب و سازمان های با نفوذ بر سر تقسیم قدرت در حکومت است. البته سیاست را میشود بکار بردن بهترین روش برای بهبود امور فردی، اقتصادی و سیاسی نیز معنی کرد. این نوع سیاست بر اساس صداقت و واقعیت های موجود برای رشد و ترقی جامعه بکار میرود. ای کاش که سیاستمداران جهان به جای در نظر گرفتن منافع حزبی، گروهی، ایدئولوژیکی از چنین سیاستی حمایت و آن را در جهان گسترش میدادند.
اکنون که دراکثر حکومت ها و احزاب سیاسی منافع گروهی در الویت است جا دارد که به تدبیر و دور اندیشی در سیاست کم بها ندهیم. تدبیر در سیاست در نقطه مقابل ساده اندیشی و احساسی برخورد کردن با مسایل سیاسی قرار دارد. تدبیر در سیاست بکار گرفتن تمامی آگاهی ها و امکانات برای رسین به هدف است.
در طی سال هائی که من در کشور هلند زندگی کردم سعی نمودم تا روند انتخاباتی و حکومتی این کشور را پیگیری کنم. در یک ارزیابی ساده آن را با روندی که قبل از خروجم از ایران در آنجا حاکم بود قابل مقایسه نمی بینم.
نمایندگان مجلس هلند منتخب احزاب مختلفی هستند که توسط آراء مردمی به مجلس راه پیدا میکنند. به تناسب وجود تعداد نماینده از هر حزب پست های دولتی به آن جناح واگذار میگردد. اگرچه پی گیری و دیدن تدابیر در سیاست مملکت داری هلند برای من لذت بخش است اما مو ضوع این نوشته نمیباشد. بیش از همه من از این مسرورم که یک سیاستمدار در این کشور هرگز مترود حکومت و مردم نبوده است. به هر دلیلی که یک عضو مجلس هلند و یا فردی در یکی از پست های حکومتی از کار برکنار شود بیش از قبل مورد احترام واقع خواهد شد. ابتدا دلیل این بر کناری برای مردم روشن میشود. سپس جشن مفصلی به افتخار و قدردانی از آن فرد بر گذار میگردد. پس از آن او را با دسته ای از زیباترین گل ها و با احترام به حزب خودش تحویل میدهند. اگر باز نشسته شده باشد با حقوق مکفی به یک زندگی آرام و بدور از غم فردا ادامه میدهد.
شب گذشته شاهد یک برنامه سیاسی از تلویزیون مجاهدین خلق بودم. برنامه حول شرکت دکتر ابوالحسن بنی صدر به عنوان شاهد در یک دادگاه در فرانسه بود. بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران میباشد. من از چند روز قبل در جریان چگونگی انجام این دادگاه بودم. میدانستم که مجاهدین هواداران خودشان را بسیج کرده بودند تا مانع ورود بنی صدر به این دادگاه بشوند. و میدانستم که هوادارن تند روی مجاهدین در این طور مواقع از ضرب ، شتم و توهین به طرف مقابل هم ابائی ندارند. این روند بر خورد با شاهد و شاکی در کشورهای اروپائی مرسوم نیست. لذا این دولت ها از قبل تدبیری برای حفاظت افراد نمی اندیشند. از آن جا که عملکرد های مجاهدین ایرانی برای پلیس فرانسه شناخته شده است خوشبختانه بنی صدر توانست در زیر پوشش حفاظتی به دادگاه وارد و خارج شود. چیزی که مشهود و بسیار زننده و گزنده بود فحاشی و حتک حرمت شاهد به وسیله هواداران مجاهدین از فاصله دور از حلقه حفاظتی پلیس بود.
برنامه سیاسی شب گذشته مجاهدین نه تنها به لحاظ کمی و کیفی هیچ شباهتی به برنامه های سیاسی که از احزاب و سازمان های هلندی پخش میشود نداشت بلکه افکار من را به عقب و به دوران قبل از خروجم از ایران بر گرداند.
قبل از بنی صدر ایران رئیس جمهور نداشت و بازرگان نخست وزیر بود. بازرگان به درستی به عنوان یک سیاستمدار کهنه کار در میان مردم جا باز کرده بود. سیاسی کاری که با تجربه ای از دوران قبل از مصدق و یا با مصدق را پشت سر گذاشته بود. در عضویت و کادر رهبری احزاب بزرگ ایران مثل جبهه ملی و نهضت آزادی قرار داشت. در جبهه ملی گراها پیش کسوت بود.
یک شب خوابیدم و صبح بلند شدم که گفتند بازرگان دیگر نخست وزیر نیست. چه بود و چه شد را به خاطر نمی آورم. آن چه که به یاد دارم این است که شنیدم که بازرگان قهر کرده است. امیدوارم که این طور نبوده باشد. هنوز هم از خودم سئوال میکنم که چرا بازرگان این کار را کرد؟ چرا به حمایت مردمی کم بها داد؟ چرا مثل این هلندی ها پستش را با آگاهی مردم و بطور منطقی تحویل نداد. چرا برایش جشن گرفته نشد. از زحماتش هم تقدیربه عمل نیامد. ده ها چراهای دیگر که نمیتوانم برایشان جوابی بیایم. دیگر از بازرگان نشنیدم مگر خبر فوتش.
بنی صدر رئیس جمهور بود. من هم از جمله یازده ملیونی بودم که به او رای داده بودم. بعدا فرماندهی کل قوا هم به مسئولیتش اضافه شد. همان قوائی که من هم یک عضوش بودم. خبر از کار برکنار شدن و مخفی شدنش را زمانی شنیدم که در پایگاه نظامی در حال انجام وظیفه بودم. چه اتفاقی افتاده بود نمیدانم. چیزی که میدانم آن بود که رئیس جمهور بدون اطلاع مردم مخفی شده بود. من و امثال من هم بدون فرمانده شده بودیم. پس از فرارش از ایران متوجه شدم که در خانه های تیمی مجاهدین مخفی شده بوده. در برنامه تلویزیونی مجاهدین در شب گذشته میگفتند که او به مسعود رجوی رهبر سازمان آن ها پناهنده شده بوده. حالا برای من بسیار عجیب میاید که یک رئیس جمهور با رای یک ملت و در پست فرماندهی قوا به مسئول یک سازمانی پناه ببرد که خود آن مسئول از دید مردم مخفی میباشد.
چرا بنی صدر با مخفی شدن همه منافع حزبی و مردمی را دربست تحویل حزب رقیب داد؟ چرا اگر قرار بود که بنی صدر از کار برکنار شود مردم در جریان قرار نگرفته اند. چرا با دسته گلی از کارهای مثیتی که انجام داده بود قدر دانی نشد.
بنی صدر به همراه رهبر سازمان تروریستی مجاهدین به فرانسه فرار کرد. رهبری که پس از بروز اختلاف نظر بین سازمانش و حکومت وقت دست به اسلحه برد. پایتخت ایران را تبدیل به تگزاس و فیلم های وسترن کرد. او فکر کرد که هر کسی زودتر هفت تیر بکشد پیروز است. تدبیرش در اسلحه اش خلاصه شده بود. سیاستش سیاست روز نبود. به حمایت مردمی معتقد نبود. هوادارانش احساسی و بدور ازمنطق عمل میکردند. نتیجه اش این شد که خودش مخفی شد. نهایتا هواداران و میلیشیا را به حال خود رها و به دیار فرانسه فرار کرد. مسعود رجوی هنوز هم فراری است. اکنون نه تنها از دید مردم فراری است بلکه از نظر هوادارانش هم غایب است. اما یک سنت را از خود باقی گذاشته است. سنت خشونت و بی منطقی. سنت لمپنی و بی فرهنگی. سنت عدم تحمل انتقاد و شنیدن حرف مخالف. سنت تجاوز و بی حرمتی به حریم خانواده. سنت عربده کشی در مجامع و محافل سیاسی.

خروج از نسخه موبایل