سلام. سلامی به گرمی آفتاب. سلام به بابای عزیزم. بابا من دخترت مریم هستم. امیدوارم هرکجا هستی سلامت و شاد باشی و جز غم دوری خانواده غمی نداشته باشی.
بابا من هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر ازت دور باشم که بخواهم روزی برای صحبت کردن با تو نامه ای برایت بنویسم. بابا الان که دارم این نامه را می نویسم صاحب دو فرزند دختر دو قلو هستم.
بابا همیشه یکی از آرزوهای من این بود با تو به پارک برم یا دنبالم به مدرسه بیایی اما نبودی….
بزرگ شدن و قد کشیدم اما نبودی که ببینی. ولی ای کاش بودی بزرگ شدن نوه هایت را می دیدی.
ای کاش می شد یکبار با بچه ها حرف بزنی وآنها را به پارک ببری. آخه میگن نوه عاشق پدر بزرگش میشه. نوه دوست داره با پدر بزرگش بازی کنه، شوخی کنه. اما حیف که یک حسرت شد برای من و بچه های من.
امیدوارم این انتظار زودتر تموم بشه بابا.
بابا بزرگ که بهش اکبرعمو می گفتیم، خیلی پیر شده. خیلی نگرانه و میگه من می ترسم که دیگر نتونم جعفر را ببینم. دوست دارم که برای یکبار که شده جعفررا ببینم و در آغوش بکشم. ای کاش حداقل میشد یکبار تلفنی با پدر بزرگ حرف بزنی. پدر پیرت را خوشحال کنی و از حال خودت با خبر کنی.
بابا از ننه بگم که آلزایمر گرفته وهیچی رو نیمدونه. ولی فقط سراغ تو رو میگیره وعکست را بغل میگیره و اسم تورا می یاره.
بابا خیلی دوستت دارم. دلم برات تنگ شده
به امید دیدار

