نماد سایت انجمن نجات

دلنوشته مادر چشم انتظار معصومه اولادی

مادر معصومه اولادی

مادر معصومه اولادی

دختر عزیزتر از جانم معصومه مهربانم سلام

سلامی به گرمی آفتاب و به روشنایی مهتاب. دختر مهربان و زیبای من این نامه ای که به دستت می رسد دلنوشته ای است از یک مادر پیر و چشم انتظار که 21 سال است هر روز و شب در بالکن خانه می نشینم و بیرون را نگاه میکنم و هر کسی که رد می شود در دلم می گویم الان معصومه جانم می آید و نور چشمانم را دوباره می بینم.

در این سالها که تو نبودی همه خواهرها و برادرانت ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند. تنها نگرانی من قبل از مرگم این است که یکبار دیگر صورت زیبایت را ببینم و تو را در بغل خود بگیرم. عزیز دل مادر تو هم مانند دیگر دوستانت به آغوش گرم خانواده برگرد و برای خودت تشکیل خانواده بده و زندگی خوب و شادی را در کنار عزیزانت تجربه کن.

من و برادرها و خواهرهایت همگی منتظر و چشم به راه آمدن تو هستیم. نور چشمان مادر، امید دل مادر امیدوارم خیلی زود تو را ببینم. به امید آنروز باز هم در بالکن می نشینم و منتظر می مانم تا یکبار دیگر تو را در آغوش بگیرم.

مادر جان حداقل یک تماس با مادرت داشته باش این دیگر حداقل خواسته یک مادر چشم انتظار است. به امید دیدنت

از طرف مادری پیر و دل سوخته و چشم انتظار

قمری مرادی

خروج از نسخه موبایل