مقدمه
در یکی از فصلهای تاریک تاریخ سازمان تروریستی مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، ماجرایی رخ داد که نشان داد پیوند خانواده از هر ابزار شست و شوی مغزی قویتر است. خانوادههایی که برای دیدار عزیزان خود به درِ قرارگاه اشرف آمدند، با نقشهای روبهرو شدند که هدفش نه پاسخ به این نیاز عاطفی، بلکه بهرهبرداری تبلیغاتی و جذب نسل جدید به بدنه فرقه بود. اما این نقشهها برخلاف انتظار سرکردگان، به تزلزل ساختار فرقه منجر شد.
پشت درهای بسته اشرف
در سالهایی که سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه اشرف عراق مستقر بود، موجی از خانوادههای چشمانتظار، با امید دیدار فرزندان، خواهران یا برادران خود، روانه این پادگان بسته و امنیتی شدند. فشارهای اجتماعی و انسانی این خانوادهها، سازمان را مجبور به واکنش کرد. رجوی و سرکردگان سازمان، بخشی از خانههایی را که پیش از “طلاق ایدئولوژیک” اعضا در اختیار زوجها بود و اکنون بدون استفاده مانده بودند، بهطور موقت به خانوادهها اختصاص دادند.
یادداشت توضیحی:
طلاق ایدئولوژیک یکی از سیاستهای درونسازمانی بود که بهموجب آن، تمامی روابط عاطفی و خانوادگی اعضا قطع میشد تا وابستگی ذهنی و احساسی آنها از بین برود.
هدف واقعی دعوت خانوادهها
ظاهر امر حاکی از حسن نیت بود، اما هدف اصلی، فریب افکار عمومی، جذب جوانان همراه خانوادهها و تخلیه روانی خانوادهها از طریق دیدارهای محدود و کنترلشده بود. رجوی در عین حال تلاش داشت با چهرهسازی از برخی همراهان خانوادهها، افرادی بهاصطلاح «ملا اجتماعی» بسازد تا روایت رسمی فرقه را تبلیغ کنند. اما این مهندسی عاطفی نیز ناکام ماند، چرا که فضای انسانی و حقیقتجویانه خانوادهها اجازه نداد روایت مهندسیشده فرقه فراگیر شود.
شکاف در فرقه؛ صدای مادران
نقشه رجوی به ضد خود بدل شد. نهتنها اعضایی که به ملاقات خانوادهشان رفتند، تحت تأثیر دیدار قرار گرفتند و برخی تصمیم به جدایی یا فرار گرفتند، بلکه دیگر اعضای سازمان نیز که بهصورت محدود در سالنهای ملاقات حضور داشتند یا شاهد حضور پدران و مادران در این فضا بودند، دچار تحول روانی شدند. این ملاقاتها که برای نخستینبار و با هدفی کاملاً مهندسیشده و تبلیغاتی ترتیب داده شده بود، برخلاف انتظار سرکردگان، به بیداری عاطفی و ایجاد شک در ذهن اعضا انجامید. حتی کسانی که اجازه دیدار نداشتند، با دیدن صحنههای احساسی یا شنیدن روایتهای خانوادهها، به تردید افتادند. این فضا، یادآور پیوندهایی بود که سازمان با تمام ابزارهای سرکوب روانی نتوانسته بود از دل افراد پاک کند.
نقلقولهایی از اعضای جداشده
محمدرضا یزدانپناه:
وقتی صدای مادرم را شنیدم که پشت در اردوگاه گریه میکرد، همه چیز فرو ریخت. سالها گفته بودند خانواده دشمن است، ولی آن روز فهمیدم دشمن واقعی چه کسی است.
سارا نوری:
اولین لحظهای که پدرم را دیدم، خشکم زد. اجازه ندادند حرف بزنیم، اما همان نگاه کافی بود تا تصمیمم برای خروج قطعی شود.
حمید داوری:
حتی آنهایی که با خانوادهشان دیدار نکردند، وقتی صدای فریاد مادران را شنیدند، در دلشان شکاف افتاد. این صدای حقیقت بود، نه تبلیغات.
نتیجهگیری
سازمان تروریستی مجاهدین خلق با توسل به ابزارهای فریب و مهندسی عاطفی، بار دیگر تلاش کرد واقعیت را پنهان کند؛ اما حضور خانوادهها در برابر دروازههای قرارگاه اشرف، نهتنها نقشههای فرقه را نقش بر آب کرد، بلکه زمینهساز بیداری و جدایی گسترده اعضا شد. ماجرای اشرف بار دیگر ثابت کرد که قدرت پیوند خانوادگی، از هر ایدئولوژی ساختگی و انزوای تحمیلی، ماندگارتر و قدرتمندتر است.
نویسنده: علی محمدی

