در میان خاطرات تلخ زندگی در فرقه رجوی، صحنهای که هرگز از ذهنم پاک نمیشود، به تابستان داغی در اردوگاه اشرف مربوط میشود.
گرمای هوا به بیش از ۵۵ درجه سانتیگراد رسیده بود. آن قدر داغ که حتی لمس فلزات زیر آفتاب میتوانست منجر به سوختگی شود. با این حال، ما مجبور بودیم به دستور مسئولان فرقه، در صف بایستیم، سرود بخوانیم و نمایشی از «شادی» و «نشاط» ترتیب دهیم.
فرقه با استفاده از ارکسترهای ساختگی و گروههای سرود، سعی میکرد در تصاویر و فیلمهای ارسالی به خارج، چهرهای پرانرژی و امیدوار از خود نشان دهد. هدف این بود که نه تنها افکار عمومی را فریب دهند، بلکه بر مشکلات روحی و جسمی اعضا سرپوش بگذارند. آنها میخواستند نشان دهند که اعضای سازمان با انگیزه و مشتاق هستند، در حالی که حقیقت تنها رنج، اجبار و بیاختیاری بود.
این برنامهها، که به ظاهر فرهنگی به نظر میآمدند، در واقع ابزارهایی برای کنترل و سرگرمسازی اجباری بودند. طراحی آنها به گونهای بود که اعضا از فکر کردن به واقعیت زندگی خود باز بمانند و دائماً درگیر فعالیتهایی باشند که هیچ ارتباطی با زندگی واقعیمان نداشت. در حالی که مجبور به اجرای این نمایشها بودیم، بسیاری از ما دچار خستگی شدید، کمآبی و فرسودگی ذهنی بودیم.
این تنها یکی از نمونههای سوءاستفاده روانی و فیزیکی بود که اعضای گرفتار در این فرقه باید تحمل میکردند. واقعیت تلخ این است که در فرقه رجوی، انسان و احساساتش، قربانی اهداف تبلیغاتی و کنترلگرایانه سازمان میشوند.
مهدی سلیمانی

