نماد سایت انجمن نجات

به مناسبت سالروز رهایی برادرم حمید آتابای از چنگال رجوی

محمد آتابای

تنها 40 روز از تولد فرزند اولم یعنی دختر نازنینم گذشته بود که از طرف انجمن نجات برایم خبر آمد ، خانواده های بسیاری عازم عراق هستند تا بتوانند عزیزانشان را که در چنگال سران فرقه رجوی گرفتار شده اند ملاقات نمایند ، از یک طرف نگرانی خانواده ام که جنگ تازه در عراق تمام شده بود و نا امنی سراسر آن کشور جنگ زده را گرفته بود و از طرف دیگر شوق پنهانی مادر مرحومم که برای شنیدن خبر دیدارم با برادرم حمید آتابای لحظه شماری میکرد .

اما دیداری که در سال 1382 و در زیر شدیدترین تدابیر امنیتی ( امنیت سوراخ دار رجوی ) فرقه مجاهدین که فقط تفتیش خانواده ها در ورودی پادگان اشرف 6 ساعت زیر گرمای سوزان عراق طول کشید ، توانستم برادرم را بعد از 16 سال اسارت ذهنی در قلعه الموت اشرف ملاقات کنم و هر چند این دیدار کوتاه و بسیار آزار دهنده بلحاظ اذیت سران فرقه رجوی بین ملاقات بود ، اما برای من انگیزه بسیار بزرگی برای جدیت در کمک به رهایی برادرم از حلقه شیاطین رجوی بهمراه داشت .

بعد از بازگشتم به کشور از عراق و دیدار با برادرم که با چشمان خودم دیدم که چگونه در اسارت ذهنی بسر میبرد ، تصمیم گرفتم از تمام ظرفیتم برای رهایی اش استفاده نمایم و بهمین خاطر به عضویت انجمن نجات در آمدم و تمام تلاشم اعم از نوشتن نامه و درخواست برای تمامی ارگانهای بین المللی و حتی سفر به سویس ( در شرایط تهدید جانی توسط مزدوران رجوی در مدت زمان حضور در ژنو ) بکار بردم و در این مسیر تمام خانواده هایی که در طول مسیر رفتن به عراق و اطراف پادگان اشرف بودند را به هر طریق ممکن کمک میکردم و دیگر خودم و خانواده ام برایم مطرح نبود ، بلکه تمام مادران و پدرانی که برای دیدار با فرزندانشان اشک میریختند و درد میکشیدند ولی سران رجوی به آنها اجازه ملاقات نمیدادند مد نظرم بود . بهمین دلائل با همراهی خانم عبداللهی و خانم میرزایی و آقای اکبرزاده و بسیاری از دوستان و خانواده های دیگر بطور شبانه روزی در کمپ ثریا برای رهایی افراد از پادگان اشرف تلاش میکردیم و چیزی که خستگی های ما را از تنمان بیرون میکرد فرار افراد از اسارت ذهنی و سیاج هایی بود که نوک تیز ان توسط سران مفلوک رجوی به داخل پادگان اشرف و دور تا دور ان کشیده شده بود که شکر خدا در این مسیر توانستیم عامل نجات بسیاری از فرزندان خانواده ها شویم .

اما بعد از اخراج سازمان ضد انسانی مجاهدین از عراق به آلبانی مرحله جدیدی از کمک به رهایی افراد گرفتار در سازمان ضد انسانی مجاهدین برایمان شروع شد و آن کمک به افراد از طریق فضای مجازی بود که شکر خدا در سال 1401 این تلاش ها نتیجه داد و توانستم بعد از 100 روز فعالیت شبانه روزی و برقراری ارتباط با برادرم به رهایی او کمک کنم و روح پدر و مادرم را شاد نمایم که ان شالله این طعم رهایی قسمت همه خانواده های گرفتار شود . در ادامه گریزی میزنم به سه روز مانده به آزادی برادرم حمید اتابای از 9 الی 12 شهریور 1401 :

از شب قبل خواب به چشمانم نمی آمد و برای دمیدن صبح لحظه شماری میکردم و دلیل آن برنامه ای بود که بعد از 100 روز تلاش شبانه روزی در ارتباط گرفتن با برادرم حمید آتابای از طریق فضای مجازی و آماده نمودن او برای آن روز که بتواند از چنگال سران فرقه رجوی رهایی یابد و آن روز ( 9 شهریور 1401 ) قرار بود این اتفاق بیافتد .

من از همان اول صبح با انجمن نجات آلبانی و دوستان جدا شده که در آنجا فعالیت میکردند تمام برنامه ها رو چک کردم و همه در اطراف محلی که با برادرم قرار گذاشته بودیم مستقر شده بودند و حتی مدیر انجمن نجات آلبانی نیز از طریق برقراری ارتباط تصویری با من لحظه لحظه در ارتباط بود . ولی من چون نمیخواستم کسی از برنامه فرار برادرم مطلع شود و برنامه بهم بخورد به هیچ کس در این مورد سخنی نگفته بودم و بهمین خاطر فشار مضاعفی را داشتم.

حدود ظهر برادرم به سوی محل قرار آمد ولی برنامه عوض شده بود و تعداد محافظ هایی که فرقه رجوی برای افراد تعیین میکرد برای برادرم سه برابر شده بود و دلیل آن مشکوک شدن آنها به حمید بود و حتی زمانی که مترجم آلبانیایی انجمن نجات به او نزدیک شده و با نام دایان ( نام مستعار حمید آتابای ) او را صدا زده بود ، حمید نتوانست او را همراهی نماید و از حلقه محاصره سران فرقه رجوی خارج شود .

دو الی سه ساعت برنامه رهایی برادرم طول کشید و نهایتا سران فرقه رجوی او را زودتر از موعدی که میبایست در بازار باشه به سمت پادگان اشرف برگرداندند تا بقول خودشان از یک فرار و نفوذ جلوگیری کرده باشند ولی شکر خدا با آگاهی بخشی هایی که به برادرم در رابطه با کارنامه سیاه و پوچ فرقه رجوی داده بودم ، او بعد از بازگشت به داخل پادگان اشرف شروع به مخالفت با تمام فعالیت های فرقه رجوی نمود و از تنفر خوش به مواضع سازمان ضد انسانی مجاهدین و همچنین رهبری آن نمود که نهایتا سه روز بعد یعنی 12 شهریور ماه 1401 توانست بعد از گذشت 35 سال اسارت ذهنی فرقه رجوی آزادی واقعی خود را بدست آورد و به دنیای آزاد گام بردارد و زندگی آزادی برای خود رقم بزند .

بعد از رهایی برادرم که سران مفلوک رجوی تازه به سوراخ فوق امنیتی خودشان پی برده بودند شروع به فحاشی به من و برادرم نمودند که اتفاقا تمام این مزخرفات آنها انگیزه مضاعفی برای من و برادرم حمید آتابای شد تا نهایت تلاشمان را برای رهایی تمامی اسیران دربند فرقه رجوی بکار ببریم و بتوانیم خانواده های چشم انتظار دیگر را نیز شاد نماییم و آنها را به آرزوی چند ساله خودشان که همانا رهایی فرزندانشان از چنگال فرقه رجوی میباشد برسانیم .

محمد اتابای

خروج از نسخه موبایل