علی اکرامی در قسمت اول مقاله خود، این چنین آشنایی خود با مجاهدین خلق را تشریح می کند: از طریق یکی از دوستانم در دانشکده نفت آبادان به میز کتاب آنها که در قالب دانشجویان مسلمان فعالیت می کردند کشیده شوم. واینچنین من با سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم. سازمانی که احساس می کردم گمشده سالیان من است.
دوران فاز سیاسی، سرشار از اتفاقات تلخ و شیرین بود. فعالیت در جریان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و کمک به مردم حادثه دیده سیل خوزستان به همراه دیگر میلیشیای پرشور، انرژی و انگیزه مضاعفی در من ایجاد کرد.
با اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاست جمهوری، دیگر درس و مدرسه را رها کرده و تمام وقتم صرف تبلیغات و پخش اعلامیه و پوستر مسعود رجوی به عنوان کاندیدای نسل جوان شد.
تجربه تاریخی به ما آموخته است که جوانان پرشور و آرمان خواه، عناصری فداکار و بشدت ریسک پذیر هستند و محافظه کاری در اعتقادات آنها جایی ندارد. آنها تحت تاثیر شور جوانی طوفان اتفاقات و تحولات را به صورت منطقی محک نمی زنند.
مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق با شناخت این ویژگی جوانان و همچنین شرایط خاص جامعه با استفاده از توانمندی اش در سخنرانی های آتشین و شخصیت کاریزماتیک در آن مقطع توانست روح و روان بخشی از جوانان را به دست بیاورد و در اذهان آنها از خود یک بت بسازد. فریب و کنترل ذهن و روان جوانان در آن شرایط ملتهب جامعه از بارزترین مشخصه مسعود رجوی بود. این شخصیت کاذب در ادامه مسیر خیلی از جوانان را به میتینگ ها و کلاس های تبلیغی در دانشگاه کشاند. تشکیل میلیشیای نیمه نظامی و کشاندن آنها به خیابانها در شرایطی که نظام برخواسته از انقلاب هنوز ساختارهای خود را بطور کامل مستقر نکرده بود به روحیه خشونت طلبی و ایجاد تنفر در میان جوانان نسبت به دولت نوپا موقت دامن زد و مرزبندی جدیدی در جامعه و فضای سیاسی کشور ایجاد نمود.
براساس این مرزبندی رهبران انقلاب و اعضای دولت موقت که برخاسته از حمایت های مردم بودند ضدخلق، سازشکار و وابسته به امپریالیزم امریکا معرفی شدند و رهبری مجاهدین خلق با طرح شعارهای فریبنده حمایت از طبقه کارگر و دهقان، و اقشار مستضعف جامعه، برابری حقوق زنان و مردان، ضدیت و سازش ناپذیری با امپریالیزم امریکا، تاکید بر استقلال سیاسی و اقتصادی و طرح جامعه بی طبقه توحیدی براساس الگوی حکومت امام علی ع بسیاری از جوانان آرمان خواه و از جمله من را جذب نمود.
با چنین پیش داوری و ارتباط غلطی مجاهدین خلق را انتخاب و به تشکیلات آنها پیوستم. انگیزه اصلی من برای پیوستن به مجاهدین خلق حمایت آنها از اقشار محروم جامعه و طرح شعار مبارزه برای تحقق جامعه ای عاری از استثمار و ستم طبقاتی بود که در آن تمامی مردم از حقوق برابر برخوردار می شدند.
من به عنوان جوانی که در یک خانواده پرجمعیت و نسبتا ضعیف به لحاظ اقتصادی بدنیا آمده بودم و در رژیم شاهنشاهی علیرغم زندگی در قطب بزرگ اقتصادی در بندر امام (بندر شاهپور سابق) شاهد فقر و محرومیت مردمی بودم که در کنار دریایی از نفت و ثروت عظیم گاز زندگی میکردند فقر و تبعیض را با تمام وجود احساس کرده و بدنبال راهی برای تغییر این وضعیت و ایجاد رفاه اقتصادی برای همشهری هایم بودم.
در تلاش برای بدست آوردن پاسخ به این چرایی ها از طریق یکی از معلم هایم با کتاب ماهی سیاه کوچولو آشنا شدم. کتاب ماهی سیاه کوچولو تا حدودی راه را به من نشان داد و من آموختم که برای خوشبختی و رفاه همشهری هایم باید برخلاف جریان آب شنا کنم واز آن تاریخ به حرکت های اعتراضی مردم و موج انقلاب و سرانجام به مجاهدین خلق رسیدم. هنوز در همان تصورات شیرین کودکانه خود و این باور که مجاهدین خلق همان سازمان رویایی برای خوشبختی و آزادی مردمم می تواند باشد که 30 خرداد و سراغاز مبارزه مسلحانه شروع شد.
در بهت و تعجب عجیبی فرو رفته بودم. نمی توانستم باور کنم در حالیکه دوسال از عمر دولت نوپای انقلاب می گذشت و هنوز بخش وسیعی از مردم از این حکومت حمایت می کردند، و در حالیکه کشور با تجاوز گسترده رژیم بعثی صدام مواجه شده بود و مجاهدین خلق که در ابتدای شروع جنگ ضمن محکوم کردن تجاوز نظامی صدام اعلام کرده بودند که در قبال تجاوز رژیم حاکم بر عراق خواهند ایستاد و هواداران را برای آمادگی و کسب آموزش های نظامی و حضور در جبهه ها تشویق می کردند جبهه دیگری را در داخل برعلیه جمهوری اسلام بگشایند. عملی که با تنفر و ابراز انزجار و محکوم کردن آن از طرف مردم مواجه گردید.
نسل جوان هوادار مجاهدین خلق امثال من در آن سرفصل برسر دوراهی نبرد مسلحانه با جمهوری اسلامی و یا دفع تجاوز دشمن خارجی اشغالگر خاک و میهن قرار گرفته بودیم
ادامه دارد
علی اکرامی

