فواد بصری: سلام آقای قاسمی احوال شما؟ امیدوارم تندرست و سالم باشید.
آقای قاسمی: سلام خسته نباشید با زحمت های ما، در خدمتیم.
فواد بصری: آقای قاسمی چه اتفاقی افتاد که دختر شما شکوه به سمت سازمان مجاهدین خلق رفت؟
قاسمی: وقتی خبر به من رسید شکوه جذب سازمان شده کمرم شکست. مانده بودم چکار کنم! شکوه تحصیل می کرد و کاری با هیچ گروهی نداشت خیلی عادی زندگی خودش را می کرد. یک روز با من صحبت می کرد گفت برای ادامه تحصیل می خواهم به خارج بروم. یادم می آید همان موقع حرفش را قطع کردم و به او گفتم من با تو مخالف هستم اگر می خواهی ادامه تحصیل دهی پیش من و مادرت باش و ادامه تحصیل بده. چند روز با هم بحث می کردیم نمی دانم چی شد مرا راضی کرد که برود خارج و تحصیلش را ادامه دهد . به من گفت من اول بایستی بروم ترکیه و از ترکیه ویزا بگیرم و به یکی از کشورهای اروپایی سفر کنم. بعد از مدتی دنبال کارهایش بود کارهایش را انجام داد به ترکیه رفت. مدتی که در ترکیه بود هر روز با من در تماس بود من هم با او در تماس بودم. یک روز شکوه از ترکیه با من تماس گرفت و گفت فعلا نمی توانم با شما تماس بگیرم. هر زمانی وقتش شد من با شما تماس می گیرم و خداحافظی کرد. آن روز من و مادرش خیلی نگران شدیم مادرش می گفت چه اتفاقی برای شکوه افتاده چرا فعلا نمی تواند با ما تماس بگیرد. بعد از سه چهار روز به شماره ای که از شکوه داشتم هر چه زنگ زدم گوشی شکوه زنگ نمی خورد هر دو روز تماس می گرفتم گوشی شکوه زنگ نمی خورد. خیلی تماس گرفتم فایده ای نداشت دستم به جایی بند نبود.
فواد بصری: آقای قاسمی به ارگانهای دولتی مراجعه کردید؟
آقای قاسمی: بله مراجعه کردم جوابی نگرفتم.
فواد بصری: چگونه متوجه شدید که شکوه در سازمان است؟
قاسمی: به من زنگ زدند و گفتند شکوه برای تحصیل به ترکیه نرفته و با او قرار گذاشتند به ترکیه سفر کند و از ترکیه او را به عراق و به پادگان مجاهدین ببرند و در پادگان مجاهدین است. از شنیدن این خبر گیج شده بودم.
فواد بصری: آقای قاسمی از شکوه بعد از رفتن به پادگان مجاهدین تماسی با شما داشته است؟
قاسمی: چندین سال است شکوه با من تماس نداشته است و هیچ اطلاعی از او ندارم که به لحاظ جسمی سالم است یا خیر. اصلا نمی دانم شکوه در قید حیات است یا خیر .
فواد بصری: آقای قاسمی مطمئن باشید شکوه در قید حیات است خبرش را من دارم در کمپ آلبانی است .آقای قاسمی حرف دیگری دارید ؟
قاسمی: امیدوارم هر چه زودتر شکوه خودش را از راه غلطی که انتخاب کرده نجات بدهد و به آغوش خانواده اش بر گردد. من و مادرش را بعد از چندین سال خوشحال کند.
بصری: ممنون از شما آقای قاسمی که وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید.
قاسمی: من هم از شما تشکر می کنم.