نماد سایت انجمن نجات

خاطره ای از محفل خودمانی با محمد قرایی و یادی از کربلایی صفدر پیر

علی اکرامی

علی اکرامی

چند روز پیش که سیمای موسوم به آزادی را می دیدم محمد قرایی در حال سرودن شعری از مجموع دفتر شعرش بود. با دیدن او بیاد داستانی که او با عنوان کربلایی صفدر سروده بود افتادم.

من در بخش روابط عمومی ستاد روابط خارجی در بغداد و دفتر اصلی آن در ساختمان جلال زاده واقع در ساحه اندلس بودم. برای نشست های درونی به قرارگاه بدیع واقع در منطقه ابوغریب که محل استقرار ستادهای تبلیغات و سیاسی بود می رفتیم. این نشست ها که با حضور مسعود رجوی و مریم و اکثر مسئولین رده بالای مجاهدین خلق و به مدت سه روز برگزار گردید ابتدا با مضمون سیاسی و توضیح تاثیرات سیاسی آن بر روند تحولات آینده مجاهدین خلق شروع شد و در ادامه به نشست های ایدئولوژیک ختم گردید.

در جریان نشست های ایدئولوژیکی هر فرد می بایست لحظات خود که عمدتا ناباوری و شک و تردید اولیه نسبت به صلاحیت و توانمندی مریم برای احراز جانشینی مسعود علیرغم حضور مسئولین قدیمی و سطح بالای برادر را بود، می نوشت و در جمع حاضرین شرکت کننده در نشست می خواند و در نهایت با رد ذهنیت و تناقضات اولیه در مورد صلاحیت مریم اثبات می کرد که تصمیم مسعود در انتخاب مریم به عنوان مسئول اول انقلاب اعضا درست و ضروری بوده و او شایسته ترین فرد برای جانشینی در مجاهدین خلق بوده است و با مریم بیعت کرده و متعهد میشد که تمام توان و انرژی خود را برای اثبات صلاحیت مریم در موضع مسئول اولی مجاهدین خلق بکار گیرد.

بعد از اتمام جلسه صبح نشست ها در روز دوم برای صرف نهار به سالن غذاخوری بدیع که رفته بودم کنار محمد قرایی که در بخش تبلیغات بود و عمدتا در این ستاد مسئولیتش سرودن شعر و تنظیم مطالب ادبی بود نشستم. در همان ایام قرایی شعری با عنوان کربلایی صفدر پیر سروده بود که خیلی در سیما و مناسبات درون تشکیلاتی روی آن تبلیغ و مانور میشد. مضمون اصلی این شعر از نامه قرایی به یکی از همشهری هایش در روستای علی آباد برمی گشت. که در آن قرایی در قالب شعری بلند به همشهری اش کربلایی صفدر وعده داده بود که در صورتی که تا آمدن ارتش آزادیبخش و قرایی با تانک هایشان به ایران ، زنده بماند روستای علی آباد آنها را تبدیل به شهری خواهد کرد و در آن شهر صد اتوبان خواهد ساخت.

این شعر و وعده و وعیدهای قرایی به کربلایی صفدر در مناسبات درون تشکیلاتی تبدیل به یک طنز شده بود بطوریکه در هر تجمعی در سالن های غذاخوری و یا محل های کار نقل محفل ها شده بود. در هنگام خوردن نهار یکی از بچه ها در قالب شوخی از قرایی سوال کرد راستی از کربلایی صفدر چه خبر؟ قرایی در حالیکه از بالای عینک طبی اش نگاهی به فرد سوال کننده انداخته بود با همان حالت شوخی همیشگی گفت، همین چند روز پیش کربلایی صفدر جواب نامه من را فرستاد، و بعد در حالیکه همه اعضا از تعجب هاج و واج مانده بودند ادامه داد، کربلایی صفدر در پاسخ نامه من نوشته، تو بیا ایران نیاز نیست با توپ و تانک بیایی، تو بیا با الاغ بیا، صدای شلیک خنده بچه ها در سالن غذاخوری پیچید. بطوریکه تمامی نفرات سالن غذاخوری را متوجه میزی کرد که محمد قرایی و ما روی آن نشسته بودیم. خنده بچه ها لحظه ای قطع نمیشد و سالن غذاخوری را بهم ریخته بود.

عصر که برای نشست رفته بودیم در همان لحظه اول شروع نشست فهیمه اروانی؛ مسئول نشست، قرایی را برای خواندن گزارش صدا کرد، بعد از اتمام خواندن گزارش، فهیمه اروانی خطاب به قرایی گفت: این موضوع نامه کربلایی صفدر و رفتن شما با خر بداخل ایران چی بوده که سالن غذاخوری را ظهر بهم ریخته بودی و مسئله سرنگونی را به تمسخر گرفته بودی؟ بعد از این صحبت فهیمه، حدود دوساعت قرایی زیر شدید ترین انتقادات اعضایی بود که در آن نشست حضور داشتند . جرم او به تمسخر گرفتن موضوع سرنگونی در یک محفل ضد تشکیلاتی بود.

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل