نماد سایت انجمن نجات

عکسی بر دیوار و عکسی در آغوش پدر

پدر مجتبی علیمردانی

پدر مجتبی علیمردانی

گاهی یک تصویر، رساتر از هزاران گزارش و افشاگرانه‌تر از ده‌ها بیانیه، حقیقتی تلخ را فریاد می‌زند. عکسی که بر دیوار خانه‌ای ساده نصب شده و همان عکس که در آغوش پدری سالخورده آرام گرفته است، روایت سال‌های طولانی چشم‌انتظاری، فراق و رنج خانواده‌هایی است که قربانی سیاست‌های ضدانسانی سازمان تروریستی مجاهدین به سرکردگی مسعود و مریم رجوی شده‌اند.

در این تصویر، جانعلی علیمردانی، پدری سالخورده را می‌بینیم که سال‌هاست زمان بر چهره‌اش رد انداخته؛ موهایی سپید، دستانی چروکیده و نگاهی که هنوز به در دوخته شده است. در آغوش او قاب عکسی قرار دارد از فرزندش مجتبی علیمردانی؛ جوانی که روزگاری پرشور و امیدوار بوده و امروز سال‌هاست در قرارگاه رجوی، در اسارت ذهنی و عینی، از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محروم مانده است.

سازمان مجاهدین خلق طی دهه‌ها، با ایجاد ساختاری فرقه‌ای و سرکوبگر، هزاران نفر را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی محروم کرده است؛ حق ارتباط با خانواده، حق دسترسی آزاد به اطلاعات، حق انتخاب مسیر زندگی و حتی حق اندیشیدن مستقل. قطع کامل ارتباط اعضا با دنیای بیرون، یکی از ستون‌های اصلی بقای این فرقه بوده است؛ چرا که خانواده، نخستین و جدی‌ترین تهدید برای ذهن‌های به بند کشیده‌شده در اردوگاه‌های رجوی است.

این پدر، نماینده هزاران پدر و مادری است که سال‌های جوانی خود را در انتظار یک تماس، یک خبر یا حتی نشانی از زنده بودن فرزندشان سپری کردند. برخی از آنان هرگز صدای فرزندشان را نشنیدند و تنها با یک خبر کوتاه و مبهم از سوی سازمان مواجه شدند: “درگذشت در حین انجام وظیفه. نه پیکری تحویل داده شد، نه قبری نشان داده شد و نه اجازه‌ای برای سوگواری واقعی.

عکسی که بر دیوار آویخته شده، یادگاری از زمانی است که امید هنوز زنده بود. اما همان عکس وقتی در آغوش پدر قرار می‌گیرد، به سندی از یک جنایت خاموش بدل می‌شود؛ جنایتی که نه با گلوله، بلکه با شست‌وشوی مغزی، انزوای مطلق و نابودی پیوندهای عاطفی انجام شده است. این تصویر، گواهی زنده بر سیاست «طلاق از خانواده» و «قطع عواطف» است که سال‌ها در قرارگاه‌های رجوی اجرا شده است.

انجمن نجات و خانواده‌های دردمند، سال‌هاست که تلاش می‌کنند صدای این پدران و مادران باشند؛ صدایی که سازمان مجاهدین با تمام توان کوشیده آن را خاموش کند. اما حقیقت، هرچند دیر، خود را نشان می‌دهد. امروز دیگر روشن است که آنچه در قرارگاه‌های این سازمان جریان داشته و دارد، نه مبارزه سیاسی، بلکه اسارت فکری و نقض سیستماتیک حقوق بشر است.

این عکس‌ها ما را به یاد مسئولیت جمعی‌مان می‌اندازد؛ مسئولیتی برای روایت حقیقت، برای دفاع از حق خانواده‌ها و برای مطالبه پاسخگویی از سران تشکیلاتی که هنوز هم مانع ارتباط آزاد اعضا با عزیزانشان می‌شوند. تا زمانی که حتی یک پدر، عکسی را به جای فرزندش در آغوش می‌فشارد، این پرونده بسته نخواهد شد.

عکسی بر دیوار و عکسی در آغوش پدر، تنها یک تصویر نیست؛ فریادی است علیه فراموشی، سندی از یک عمر انتظار و نشانه‌ای از عشقی که هیچ دیواری، هیچ حصاری و هیچ گروهی قادر به نابودی آن نیست.

خروج از نسخه موبایل