گفتگو با آقای غلامرضا شیردم – قسمت هشتم

گفتگوی صمیمانه با آقای غلامرضا شیردم عضو سابق فرقه مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی

شکنجه و آزار نیروها در قرارگاه اشرف

آرش رضایی: اما متاسفانه رهبران فرقه مجاهدین علیرغم همه واقعیاتی که شما به عنوان عضو سابق ارتش آزادیبخش به آن اشاره کردید همچنان در تبلیغاتی که در امریکا و کشورهای اروپایی به راه انداخته است مدعی دفاع از حقوق انسانها و آزادی انتخاب آنهاست، اما مشاهدات شما از مناسبات درونی مجاهدین در قرارگاه اشرف با ادعاهای حقوق بشری و شعارهای دموکراتیک فرقه مجاهدین مغایرت دارد، به نظر شما مسئولین فرقه مجاهدین در رابطه با تناقضاتی که شما به آن اشاره کردید چه توجیه و یا واکنشی از خود بروز خواهند داد؟

غلامرضا شیرم: شما که سالها و از نزدیک با نحوه تنظیم مناسبات و شیوه های فریبکارانه آنان مواجه بودی. خوب مشخص است، رهبران سازمان به خصوص مسعود افرادی نبودند و نیستند، انتقاد پذیر باشند. چون آنان سالهای طولانی است برای کسب قدرت می جنگند و برای به دست گیری قدرت به هیچ اصول و ضابطه ی مشخصی پایبند نیستند. وقتی از اصول و ضابطه صحبت می کنم یعنی اخلاقیات و حقوق انسانها و احترام به کرامت و انتخاب آنها تا آنجا از سوی آنان لحاظ خواهد شد که نیروهای تشکیلاتی در مسیر و برای اهداف سازمان کورکورانه و با تمام وجود در اختیار رهبری عقیدتی سازمان باشند و به اصطلاح در رهبری مسعود و مریم ذوب بشوند و گرنه کوچکترین تخطی از دستورات رهبری عقیدتی و یا تردید در پذیرش اطاعت مطلق تشکیلاتی، خشم و نفرت رهبری سازمان را در پی خواهد داشت. خوب در این شرایط چگونه می توان از رهبران مستبد و خودخواه سازمان مجاهدین انتظار داشت به حقیقت تن در دهند و به واقعیت های تلخی که در روابط درونی سازمان جریان دارد، اعتراف کنند.

طی مدت استقرارم در قرارگاه اشرف شاهد عینی ظلم و ستم فراوانی بودم که از سوی رهبران مجاهدین بر افراد اعمال می شد. مثالی می زنم در باره عمر دهانی که چگونه رابطین سازمان او را در ایران به قصد کاریابی اغفال کردند و در نهایت قربانی اهداف شوم سازمان شد، ورود من به قرارگاه اشرف اردیبهشت 81 بود. در حین جنگ امریکا و حکومت صدام، در پراکندگی به تاریخ 20 فروردین سال 82 مقارن با 9/4/2003 میلادی در 15 کیلومتری خانقین در درگیری با پیشمرگان کرد که با نیروهای مشترک صدام و مجاهدین می جنگیدند، مجروح شدم فکر کنم دقیقا در سه راهی جلولا و خانقین بود. من و عمر دهانی هم یگان بودیم. عمر دهانی بلوچ بود و هم لایه من. او شش ماه قبل از جنگ به قرارگاه اشرف منتقل شد و در درگیری با پیشمرگان اتجادیه میهنی کرد (نیروهای جلال طالبانی) کشته شد و من مجروح شدم. عمر دهانی چهل سال داشت، متاهل و شش فرزند داشت او بیسواد نیز بود و طبق گفته خودش هیچ گونه شناختی نسبت به سازمان و اهداف او در ایران نداشت. وی برای یافتن کار راهی دبی می شود. مدتی در آنجا به شغل نگهبانی مشغول بود. در دبی به وسیله رابطین سازمان اغفال و آنان او را با وعده کاریابی و اشتغال و کسب درآمد بیشتر در عراق، به قرارگاه اشرف انتقال می دهند. حال چگونه رهبران مجاهدین کشته شدن عمر دهانی را می توانند توجیه کنند؟ و چه پاسخی به همسر و شش فرزند چشم انتظارش خواهند داشت؟ آیا می توانند اعتراف کنند به خاطر مطامع دنیوی و قدرت طلبانه خویش عمر را در دوبی فریب داده و او را در پی سراب، آواره نموده و زندگیش را بر باد دادند؟

آرش رضایی: آقای شیردم، به خوبی واقف هستیم رهبری فرقه مجاهدین با اتخاذ شیوه های ماکیاولیستی سعی دارد رفتارهای ضد حقوق بشری خود را کتمان و به اصطلاح لاپوشانی کند، رهبران فرقه، هر گونه روش های خشونت آمیز بر علیه نیروهای خود را انکار و دروغی بزرگ می پندارند. در حالی که تعداد بیشماری از جدا شدگان فرقه مجاهدین در مصاحبه های خود در داخل و خارج از کشور از شکنجه سیستماتیک جسمی و روانی رهبران مجاهدین سخن گفته اند و حتی مجامع حقوق بشری چون دیده بان حقوق بشر نیز با استناد به مدارک غبر قابل انکار و شواهد متقن بر این امر صحه گذاشته اند و حتی آقای" تاد ویشن سخنگوی پنتاگون " نیز در مصاحبه با " بی بی سی" صراحتا اعتراف کرد، مجاهدین نیروهای خود را مورد آزار و اذیت مکرر و مستمر قرار می دهند و از نظر دولت امریکا مجاهدین گروهی تروریستی بشمار می آیند، اما رهبران مجاهدین چشم بر حقایق بسته اند و چنین شواهد گویایی را انکار می کنند، شما که عضو سابق ارتش آزادیبخش بودید و مدتها با مجاهدین همکاری داشته و برای آنان جنگیده و مجروح شده اید، چه نظری دارید؟

غلامرضا شیردم: خیلی مشخص است رهبری مجاهدین موارد متعدد شکنجه و آزار نیروهای خود را لاپوشانی کند و واقعیات را انکار. زیرا مجاهدین با پذیرش اعمال ضد انسانی خویش در واقع خود را محکوم می نمایند. اما من بارها شاهد شکنجه نیروهای منتقد و معترض مجاهدین از سوی شکنجه گران سازمان بودم. من یک شاهد عینی هستم و بارها تحت شکنجه بیرحمانه مسئولین و شکنجه گران قرارگاه اشرف قرار گرفته ام. زیرا تمایل خودم را به جدایی از سازمان ابراز می کردم و به این خاطر شکنجه گران سازمان مرا مورد شکنجه و آزار قرار می دادند. به یاد دارم فردی به نام مهرتاش را ماهها تحت شکنجه قرار دادند. مهرتاش را سال 76 به قرارگاه اشرف منتقل کردند. او ترک زبان بود. و 37 ساله به نظر می رسید. وی به دلیل مخالفت با سازمان و قصد خروج از قرارگاه اشرف، ماه ها در انفرادی قرارگاه اشرف تحت شکنجه مسئولین اشرف قرار داشت. افرادی به نام های فرید ماهوتی، اسدالله مثنی و سعید نقاش در شکنجه من و سایر نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف نقش داشتند.

ادامه دارد…

مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی

تنظیم از آرش رضایی

مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

29/5/1387

خروج از نسخه موبایل