مصاحبه با هادی شبانی – قسمت چهاردهم

– آقای شبانی مدتی بعد از خلع سلاح شما، مریم رجوی بعنوان سرکرده گروه تروریستی مجاهدین در فرانسه دستگیر شد بعد از آن فضای اشرف چگونه بود؟
– با دستگیری مریم در پاریس تعداد ی چنین فکر می کردند که دیگر زمان فروپاشی نهایی سازمان مسئولین سازمان با نمایش دلخراش خود سوزی ها در اروپا سعی داشتند که با احساسات نفرات پائین تر بازی کرده تا آنها را متقاعد کنند که در خواست کتبی برای خود سوزی را بنویسندفرارسیده است و به همین دلیل خود نیز کاملا تهی شده بودند.
البته مسئولین سازمان نیز که فضای داخل قرارگاه را داشتند نیز چنین فکر می کردند که دیگر با دستگیری مریم تشکیلات سازمان نیز فرو می پاشد به همین دلیل به فریب و حیله دیگری دست زدند و دستور دادند که همه نفرات بایستی کتبا درخواست خود سوزی فردی را بدهند که البته برای همه نفرات عضو به بالا امری اجباری از طرف رهبری فرقه بود ولی برای بقیه نفرات امری اختیاری بود.


– آیا واقعا برای بقیه نفرات درخواست کتبی خود سوزی اختیاری بود؟
– البته در ظاهر قضیه به این صورت بود ولی اگر چنانچه فردی علنا حاضر نبود که درخواست کتبی بنویسد به مسئولین تذکر داده می شد که مواظبش باشند و حتی افراد قدیمی سازمان با آنها برخورد می کردند.
مسئولین سازمان با نمایش دلخراش خود سوزی ها در اروپا سعی داشتند که با احساسات نفرات پائین تر بازی کرده تا آنها را متقاعد کنند که در خواست کتبی برای خود سوزی را بنویسند.
نا گفته نماند که تعدادی از نفرات بعدا با آنها صحبت می کردم می گفتند ما برای رهایی از فشار مسئولین درخواست نوشتیم ولی کی حاضر است که برای فردی که از مبارزه دررفته و ما را در زیر بمباران تنها گذاشته و به فرانسه رفته خود را برای او بسوزاند.
خودم نیز اینکار را کردم چون می خواستم از شر فشار تشکیلاتی خلاص شوم و اصلا اعتقادی نداشتم و هرگز هم این کار را نمی کردم.

 

– بعد از خلع سلاح نیروها در قرارگاه چکار می کردند؟
– همه نیروها از صبح تا آخر شب (یعنی خاموشی) توسط مسئولین تشکیلات سرکار بودند آنها برای اینکه ذهن و وقت نیرو را پر کنند برنامه های مختلفی را برای یگانها گذاشتند آموزشهایی که حتی برای یک بار هم مورد استفاده تشکیلات قرار نمی گرفت.
از آموزش موسیقی گرفته تا بیگاری گرفتن افراد برای نظافت خیابانها ی اشرف تا حرس کردن درختان تا سبزی کاری و پرورش مرغ و خرگوش و… که در واقع برای سرگرمی و وقت پر کنی افراد بود که البته کلاسهای موسیقی برای دختران جوان بوده و تا با مشغول کردن آنها به فکر دیگری نیفتند خیلی بچه ها هم از این کلاسها استقبال می کردند که چون وقتی از فضای لشگر بدور هستید ید مسئول مربوطه کمتر گیر می دهد و از طرفی هم اگر مسئولی کاری می خواست می گفت کلاس دارم و دیگر فضا طوری شده بود که همه مایل بودند که در کلاسها شرکت کنند و در این جریان من هم مسئولیت آموزش رانندگی کمرشکن و تریلی و اتوبوس به من سپرده شده بود که حداقل می توانستم خودم را مشغول کنم.

 

– بعد از بسته شدن دفاتر سازمان در آمریکا و اروپا سازمان برای تامین بودجه خود چکار کرد؟
– سئوال خوبی کردید، بعد از خلع سلاح برای تامین مالی، مسئولین فرقه باز هم به سراغ نیروها رفتند. ابتدا نفراتی که سابقه 15سال به بالا را داشتند را جمع کرده و گفتند، اکنون به لحاظ مالی در موقعیت بدی هستیم و ما باید مقداری از بودجه سازمان را تامین کنیم، مطرح کردند که نفرات باید به داخل زنگ زده و به خانواده خود بگویند که مثلا من دفتری در عراق داشتم و یا یکی بگوید که من دکتر بودم و یکی بگوید من مهندس بودم و در جریان بمباران آمریکا وسایل ما از بین رفته و اکنون نیاز به پول دارم و از آنجایی که ما خبر داریم خانواده ها به شما کمک می کنند معمولا این درخواستها بالای 10 هزار دلار بوده است که خیلی از نفرات مسئله دار شدند که چطور بعد از 20 سال ما زنگ بزنیم که به ما پول بدهند و این اصلا امکانپذیر نیست و با پافشاری مسئولین خیلی از بچه ها مجبور شدند که تماس بگیرند ولی خبری از پول نبوده، چون آخر خود سازمان در تبلیغات خودش مطرح می کرد که مردم و به خصوص خانواده های نفراتی که در اشرف هستند در اثر فشار رژیم در وضعیت مالی بدی هستند و معمولا دروغ گو کم حافظه هم می باشد و یادش رفته بود که این گونه گفته است، ولی من چند بار پای تلفن رفتم فقط به این خاطر که بعد از 20 سال خبر سلامتی خودم را بدهم که در اینکار موفق نشدم و اصلا راضی نبودم که یک ریال به این سازمان کمک کنم چرا که با دروغ و ریا و گول زدن نیروهایش سعی در اخاذی کردن از آنها را داشت که البته در این کار مقداری پول گرفت ولی نقشه او موفق نبوده و دیگر دنبال نشد.

 

– آقای شبانی در آن مقطع (تابستان 82) که خانواده ها با درخواست مکرر و با کاروان انجمن نجات به دیدار عزیزانشان به قرارگاه آمدند چه تغییراتی در مناسبات قرارگاه انجام گرفت؟
– قبل از اینکه به سئوال شما جواب بدهم باید نکته ای را اضافه کنم، یک روز قبل از آمدن کاروان به اشرف مسئولین سازمان برای نیروها نشست گذاشته و عنوان کردند که خانواده ها توسط چند اتوبوس به وسیله انجمن نجات قصد دیدار با فرزندان و بستگان خود در اشرف را دارند در این نشست مطرح شد،" سازمان که مدتها دنبال ارتباط گیری با خلق قهرمان خود بوده اکنون خودشان به این جا آمده و کارما را راحت تر کردند و این یک پیروزی برای سازمان ما می باشد"
ولی در پس این شعر و شعارها واقعیت طور دیگری بود و به محض آمدن خانواده ها به قرارگاه، مسئولین به وحشت افتاد ه و در یک تصمیم هماهنگ از بالا، بدترین برخورد را با آنها کردند و به نفراتی که با ید با خانواده خود ملاقات می کردند می گفتند که آنان از طرف اطلاعات رژیم آمده و حتی تعدادی از خانواده ها نیز از عوامل اطلاعا ت بوده و بدترین توهین ها را به آنان می‌کردند و موارد زیادی خودم شاهد بودم که مادر و یا پدر پیری متهم به جاسوسی برای رژیم می‌کردند و با تحریک فرزندان شان بعد از 25 سال دیدار، باعث درگیری فیزیکی بین آنان شد.

 

– چرا مسئولین سازمان وحشت از ملاقات خانواده با افرادشان را دارند؟
– رجوی که در این سالها برای نگهداری بیشتر افراد د ر سیطره فرقه ای خودش تلاش داشت رابطه عاطفی نیروها با خانواده را برای همیشه قطع کند، این بار ناخواسته و بالاجبار تن به ملاقاتی داده بود که مطمئنا معضلات تشکیلاتی خاص خود را در میان نیروهای مسئله دارش در اشرف خواهد داشت.
نیرویی که 25 سال محروم از هر گونه تماس تلفنی و یا نامه ای با خانواده بود و کم و بیش القائات رجوی را پذیرفته بود این بار با اولین ملاقات با مورد اعتماد ترین افراد خانواده، تمامی کاشته ها و داشته ها ی فرقه ای را کنار زده و به واقعیت های بیرون از خود و بخصوص داخل کشور پی می ‌بردند به همین دلیل قبل از ملاقات تب مسئولین اشرف بالا رفته بود و طپش قلب گرفتند که مبادا این نیروها پس از آن به سمت ایران سرازیر بشوند.
از نکات قابل توجه این ملاقات کنترل خانواده ها توسط چند عناصر اطلاعاتی فرقه بود. آنها حتی موقع خواب آنها را رها نمی کردند تا مبادا بعد از بیست سال چند دقیقه ای با هم خلوت کنند و از مسائل خانواده با هم صحبت کنند.
بعد از ملاقات، مسئولین درخواست جمع آوری گزارش از افرادی را نمودند که با خانواده خود ملاقات داشتند تا بدین طریق میزان تاثیر گذاری این ملاقات را روی افراد معلوم کرده و بتوانند مجددا روی افراد کار کنند و از تاثیر آن بکاهند.
ولی پس از این ملاقات سایر افراد نیز از ملاقات شدگان پی گیر خانواده های خود شدند و بدین طریق محفل زدن در مناسبات مجددا به اوج رسید بطوریکه کنترل تشکیلات در مقطعی از دست مسئولین فرقه در رفت.
بعد از آن تعدادی از افراد با هماهنگی با هم و حتی خانواده دست به فرار های جمعی و فردی زدند که بعضا به ایران و یا به کمپ آمریکائی ها متواری شدند، که در مجموع در مدتی کم از ملاقات خانواده در اشرف، حدود 600 نفر از این اسرای در بند رجوی فرار کردند و خود را از فرقه رها کردند.
تاثیر گذاری این ملاقات خانواده با افراد در اشرف را می توان از پیام ماه رمضان سال 86 رهبر فرقه دریافت نمود.
او که هنوز از بهم ریختگی مناسبات و هوائی شدن افرادش رنج می برد بعد از چند سال از گذشتن این عمل انجمن نجات خطاب به نیروهای وارفته خودش می گوید:" آیا به نسبت های موروثی و خانوادگی خودتان و اینکه پدر و مادرتان این و آن است متکی هستید، یا به آنجا رسیده اید که از این قبیل ارث و میراث ها را بالکل قیچی کنید؟ پدر و مادر یا خویشاوندان تان را هر که هستند مبادا وارد دستگاه محاسبه مجاهد خلق کنید……قیجی کنید و دور بریزید ".
این است دجالیت رجوی در حمایت از خلق ایران.!!!

ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل