
مدتی است کسالت دارم و در بستر بیماری در منزلم و… بدنبال این خبر به همراه یکی دیگر از دوستان بازگشته به ملاقات او در منزلش رفتیم.
او که در اثر بیماری و درد و غم ناشی از چشم انتظاری خیلی ضعیف شده و در بستر بیماری بود با حضور ما از جا برخاسته و با چشمان اشک آلود پذیرای حضور مان شد و آهی کشید و از خدا خواست تا هر چه زودتر پسرش عین اله نیز از چنگال فرقه رجوی در عراق آزاد شود تا او را هم در آغوش کشد.
مادر پیر او نیز که در باغچه منزل مشغول کار بود با دیدن ما خیلی خوشحال گشته و ضمن پذیرایی گفت: «خوش خبر باشید» و انگار هر لحظه منتظر خبری از آمدن پسرش باشد، ادامه داد از خدا می خواهم قبل از مرگم بتوانم پسرم را بار دیگر ببینم. سپس آقای شعبانی ضمن طرح مشکلات و مصائب ملاقات سال 82 در اشرف و چگونگی برخورد منافقانه مسئوولین فرقه در آنجا اظهار داشت:
کجا هستند سازمانهای بین المللی و صلیب سرخ و… که ادعاهای بلند بالای حقوق بشری شان گوش دنیا را کر کرده است ولی نمی توانند حتی اجازه یک ملاقات حضوری با فرزندان مان را در عراق مهیا کنند این چه مبارزه با تروریسم است که رهبران تروریستها در فرانسه و لندن و آمریکا در حال خوش گذارنی اند و بچه هایمان در بیخ گوش نیروهایشان در قرارگاه اشرف اسیر جهنم رجویند که حق حتی تماس با پدر و مادر در حال مرگ را ندارند.
به امید رهایی فرزندمان از چنگال رجوی

صدای ضعیف پدر پیر در گوشی تلفن برایم قابل تشخیص نبود، اندکی بعد متوجه صدای آقای قدرت اله شعبانی پدر اسیر فرقه، عین اله شعبانی شدم. وقتی جویای احوال شدیم بغض آلود به یک باره آهی از ته دل کشید و گفت خدا لعنت کند رجوی را، چشم انتظاری تا کی؟...کی فرزندمان از چنگال رجوی خارج می شوند؟و سپس ادامه داد داستان زندگی ما نیز چون زندگی یعقوب پیامبر شده است.من و همسرم فقط نگاه به درب داریم تا شاید خبری از او شود!!!
