مصاحبه با آقای پایدار برادر یکی از اسیران اشرف

همانطوریکه استحضار دارید یکی از جنایت های بیشماری که فرقه رجوی انجام داده و در مجامع ومحافل بین المللی وحقوق بشر قابل پیگیری وطرح دعوی می باشد، ورود به اردوگاههای اسیران جنگی واقدام به جذب نیرو ازبین اسرای ثبت نام شده توسط صلیب سرخ وحتی اسیرانی که ثبت نام نشده بودند ونسبت به سایر اسرا دروضعیت نامناسب و اسفباری بسر می بردند، است.
کاری که سازمان جنایت پیشه مجاهدین بدان دست زد وبا دادن وعده و وعید های بسیار عده ای ازاسیران را ازاردوگاه ها بیرون کشید و دردام پلید و شیطانی خویش گرفتارساخت تابتواند ازاین طریق جای نیروهای ازدست رفته خویش را درآخرین مسلخ موسوم به فروغ جاویدان پرکرده باشد چونکه دراولین نشست بعد ازآن عملیات انتحاری که عده زیادی ازمجاهدین کشته شده بودند بشکل واضحی صندلی های خالی آنان جلب توجه می کرد پس بنابراین با آوردن اسیران به قرارگاه حداقل کاری که انجام شده بود این بود که توانسته بود در برابرچشم نیروهای خود ریزش نیروهای ازدست رفته را کمرنگ جلوه دهد.
مطالب فوق مقدمه ی است براینکه هم اینک میهمان خانواده عزیزی هستیم که برادرشان که از اسرای جنگی بوده در دام فرقه گرفتار شده و قریب به بیست سال است که ازآغوش خانواده خویش به دوراست.
******
هم اینک درخدمت آقای پایدار برادر بزرگ پایدارهستیم و درابتدا ازاینکه ما را درجمع صمیمی خانواده خویش پذیرفته تشکر می کنیم.
جناب پایدار لطفاً درآغاز شرح حالی از برادرخود برای خوانندگان ما بفرمائید.
به نام خدا – اینجانب پایدار برادر بزرگ پایدارهستم ازاینجا شروع می کنم که برادرم مثل هرجوان دیگری که مشمول انجام خدمت مقدس سربازی می شود برای انجام خدمت به سربازی اعزام شد و دوسال مدت سربازی خویش را در زمان جنگ وآنهم درجبهه های جنگ به پایان رسانید.
سوال:بفرمائید آیابرادرتان دراثناء خدمت سربازی اسیر نشد؟
نخیر همانطوریکه عرض کردم اومدت سربازی خویش را به پایان رسانید وبه خانه بازگشت.
سوال:اگر ممکن است نحوه اسارت ایشان را برای خوانندگان توضیح دهید؟
اوپنج ماه پس از بازگشت از سربازی مجدداً به صورت داوطلب از شهرستان قم به جبهه اعزام شد تاازمیهن اسلامی خویش دفاع کند ودراین مقطع بود که اسیرشد. سوال: مگرآنموقع خانواده شما درقم ساکن بود؟
نه خیر البته اینهم برای خودش ماجرایی دارد.برادرم درحین سربازی با دختر یکی ازآشنایان درقم ازدواج می کند البته بصورت عقدی تاپس از انجام سربازی وایجاد مقدمات لازم عروسی کنندکه متاسفانه این امربااسیر شدنش تحقق پیدا نکرد.
سوال: بفرمایید برادرتان درچه سالی اسیر شد؟
او درجریان عملیات رمضان درسال 1361 بدست نیروهای عراقی اسیر شداوازجمله اسیرانی بود که توسط صلیب سرخ جهانی ثبت نام شده بود ونامه هایش بدستمان رسیده بود.
سوال: برادرتان تاچه سالی دراردوگاههای عراق اسیر بوده است؟
تا اخرین ماههای قبل از تبادل اسرا اودراردوگاه بوده وکسانیکه با او دریک اردوگاه بوده اند این مطالب را به ما گفتند.
سوال: ازچه طریق متوجه پیوستن برادرتان به مجاهدین شدید؟
زمانیکه تبادل اسرا شروع شد شور وشوقی وصف ناپذیرهمه ی خانواد ی اسیران ومردم را فرا گرفته بود. مردم به دنبال استقبال عمومی وخانواده ها درپی آذین بندی سردرب منازل،آماده کردن گوسفند برای قربانی وپخت پز برای پذیرایی ازمیهمانان خود بودندو خانواده ماهم ازاین قاعده مستثنی نبود، ازهمه نظر آماده بودیم باتوجه به اینکه پدر ومادرمان در قید حیات نبودند بنابراین تمام کارها راخودم بهمراه همسرم بعهده گرفته بودیم،هرلحظه منتظر بودیم که اعلام کنند امروز نوبت بازگشت برادرم است،ولی خیلی زود همه چیز به یکباره تغییر کرد،امیدجای خود را به نامیدی داده بود، روزهای آزادی اسیران تمام شد وخبری ازبرادرم نشد.بدیدن دوستانش رفتم تا ازاوخبری پیدا کنم آنجا بود که متوجه پیوستنش به مجاهدین شدم.
سوال: چطور شد که به مقر اشرف رفت؟
خدا لعنت کند مجاهدین را که جوانان این مرز وبوم را به هر شکل ممکن به دام خود اسیر می کنند.وقتی که جنگ پایان می یابد ومدت آتش بس طولانی می شود ویاس وناامیدی دردل برخی ازاسرا رخنه می کند سردمداران این تشکیلات پلید خود را بعنوان منجی جا زده و وارد اردوگاهها می شوند وبه بهانه های مختلف اسیران را جذب خود می کنند.
اوهم پس از تحمل حدود نه سال اسارت دراردوگاههای عراق، فریب مجاهدین را خورده وجذب آنها می شود.والان نزدیک به 29 سال است که از وطن دور است.
سوال: آقای پایدار لطفاً ازاحساس خودبخاطر حضور برادرتان درپایگاه اشرف برای ما توضیح دهید.؟
واقعیت سخن گفتن دراین موردبسیارسخت است گاهی اوقات برای خودم سوال پیش می آید که چه می شود کسیکه پس از پایان خدمت سربازی داوطلبانه به جبهه می رود،حالا در پادگان اشرف باشد؟ و واقعاً جه چیز باعث شده که دست به چنین کاری بزند وعده ای را چشم براه بگذارد.او زن عقد کرده داشت که درتمام مدت اسارت منتظر اوبوده وبقول معروف به پایش نشسته.حداقل این بهانه ی خوبی برای صبر وبازگشت به ایران بود.
البته بنده دردیداری که با اوداشتم بنحوی مراتب اعتراض وعصبانیت خود را از عملکردش به اوگوشزد نمودم.
سوال: بعد ازپیوستن برادرتان به مجاهدین سرنوشت نامزدش چه شد؟
همانطور که درعرایضم بدان اشاره کردم اودرتمام سالهای اسارت منتظر برگشتن همسر خود یعنی برادرم شده بود وحتی یکی دوسال پس از رفتن اوبه مجاهدین هم باز همچنان منتظر اومانده بود تااینکه خودم به قم رفتم واورا راضی کردم که دیگر انتظار بس است و می توانی ازاین پس راهت را خود انتخاب کنی ودیگر این مسئله فیصله پیداکرد.
سوال: اشاره ای داشتید به دیدارتان با برادرخود، می توانید ازنحوه دیدارتان برایمان توضیح دهید؟
البته بعد از آشنایی بنده با انجمن نجات واهداف مشخص آن وحدود پنج سال قبل این دیدار که توسط انجمن نجات برنامه ریزی شده بود انجام شد.که دراین مرحله تعدادی ازافراد وخانواده هایی که فرزندان وبستگانشان درپادگان اشرف حضور داشتند برای دیدار با عزیزان خود به این سفر آمده بودند.
اگر خواسته باشیم که از جزئیات کامل آن سخن بگویم بقول معروف یک مثنوی هفتاد منی می شود واین گفته ها را کسان دیگری به ذکر آن پرداخته اند، ازاینکه می بایستی ازهفت خان رستم بگذری تا عزیز دربند خود راببینی،ازاینکه ساعت ها دربیرون از پادگان اشرف بلا تکلیف مانده بودیم،ویا ازاینکه چند مرتبه ما را نا امید کرده و قبل ازاینکه دیداری داشته باشیم مجبور به ترک پادگان اشرف کردند،تعریف کردن این وقایع خود وقت جداگانه ای می خواهد، ولی بهر ترتیب این دیدار پس از تحمل سختی های فراوان صورت گرفت،وهمانطور که درابتدا عرض کردم بخاطر کاری که کرده بود روی خوشی به اونشان ندادم.
ولی مشاهده برادری که سالها رنج اردوگاههای عراق را تحمل کرده وحالاهم سالیان زیادی است که جوانی خود را به پای سران خود کامه مجاهدیم تباه کرده،دلم را خون کرد.
با اینکه به لحاظ سنی سالها ازمن کوچکتراست ولی به مراتب ازمن پیرتر وشکسته تر نشان می داد،درمقابل سوالهای من،همان سوالهای که مدتها مرا درگیر خود کرده بودو ازخود می پرسیدم وجوابی برایش نداشتم، اوهم سر بزیرانداخته وسوالات مرا بی پاسخ گذاشته بود.
سوال: به نظر شما عدم پاسخگویی برادرتان به سوالات شما چه بود؟
دوعلت عمده داشت. اول ومهمتر اینکه حرفی برای گفتن ودلیلی برای کارخود نداشت ودوم اینکه آزاد نبود که بخواهد،حرفی بزند.دورتا دور مارا نیروهای سازمان گرفته بود بشکلی که از ابراز احساسات هم ممانعت می کردند، اگر گریه می کردی آنها (نیروهای مراقب)می خندیدند واین گریه ها را به تمسخر می گرفتند.
منتظر بودند ببینند که چه حرفی قرار است از دهان تو خارج شود واز طرف دیگر جواب چه خواهد بود.مسلماً اگر حرفی زده می شدکه مورد پسند آنها نبود بعداً برایش دردسرسازمی شد.واین دلیلی بود که کمتر حرف میزد وسعی می کرد بیشتر شنوده باشد تاگوینده.
سوال:آیا دراین دیدار کوتاه به این نتیجه رسیدید که اوخواهان برگشتن به وطن است؟
گاهی اوقات سکوت کار زیادی ازخود نشان وبروز می دهد،سکوتش درتمام مدت دیدار وسر بزیر انداختن،حکایت ازچیز دیگری داشت، ولی بواسطه حضور نیروهای سازمان جسارت گفتن آنرا نداشت.
والا او با سازمان مجاهدین وافراد اشرف چه سنخیتی می توانست داشته باشد، که درآنجا پای بند شده؟
البته باید اضافه کنم که نه تنها او بلکه عده کثیری ازآنها خواهان بازگشت هستند وتنها وتنها این مجال را پیدا نکرده اند که عقیده قلبی خود را برزبان جاری سازند.آن تعداد ازخانواده هایی که همراه ما به قصددیدار بستگان خود به اشرف آمده بودند درپایان دیدار برآن تاکید داشتند وهمگی متفق القول بودند که عزیزانشان خواهان بازگشت به میهن هستند وتنها بدنبال فرصتی مناسب هستند.
سوال: بفرمائید درشرایط کنونی شما چه راهکاری را برای بازگرداندن عزیزان دربند پیشنهاد می کنید؟
به نظر من شرایط فعلی مناسبترین زمان درچندین ساله گذشته می باشد، هم اینک الحمدلله روابط دودولت دوست وبرادر ایران وعراق پس از سقوط رژیم دیکتاتوری دربهترین سطح ممکن است بنابراین می توان ازاین فرصت عالی کمال استفاده را برد وبایستی واقعاً این فرصت راغنیمت شمرد.بایستی از سازمانهای بین المللی ازقبیل صلیب سرخ وغیره دراین خصوص کمک گرفت تا درحضور آنها نسبت به باز گرداندن آن دسته که خواهان بازگشت به وطن هستند اقدام شود.
ما خانواده ها تنها کاری که ازدستمان برمی آید مکاتبه با سازمانهای حقوق بشری است ولی ابزارهای اجرایی دردست دودولت ایران وعراق است.
سوال: نظر جنابعالی درخصوص مواضع دولت عراق درقبال مجاهدین چیست؟
آنچه که هم اینک دولت عراق درپی آن است مواضع به حقی است که خواست مردم آن کشور است، پناه دادن به عده ای جنایتکار که در زمان صدام صورت گرفت، دیگربا بروی کارآمدن دولتی مردمی درعراق به پایان رسیده، وجنایاتی که این گروه ازخدا بی خبر تنها درحق مردم عراق روا داشته دولت ومردم آن کشور رامصمم به اخراج آنها کرده است.بنابراین برای همین عرض می کنم که درحال حاضر، فرصت پیش آمده بهترین زمان برای خاتمه دادن به حیات ننگین این فرقه ضاله است.
گرچه آنها به آخر خط ننگین وخفت بار خود رسیده اند وبقول معروف دست وپازدن آنها کمکی به نجاتشان نخواهدکردبلکه آنها را درمنجلابی که خود ساخته اند فرو خواهد برد.
سوال: جناب پایدار بفرمایید به عقیده شما انجمن نجات دراین برهه اززمان که بنظر شما فرصتی طلایی است چه نقشی می تواند داشته باشد؟
همانطور که درجواب سوال قبلی هم عرض شد، ما خانواده ها تنها کاری که می توانیم انجام دهید نامه نگاری است وبس.
اما انجمن نجات بحمدلله علیرغم اینکه یک انجمن غیر دولتی ومتشکل از هواداران برگشتی است، تا بحال توانسته خود را بشکلی مطلوب دربین خانواده ها معرفی کند واز طرفی دارای روابط بین الملل است وازاین طریق می تواند نقش یک حلقه موثر بین خانواده ها ودیگر محافل حقوق بشری برای رساندن حرف ما به گوش آنها باشد. واز همه مهمتر بعنوان یک هماهنگ کننده مابین خانواده ها عمل کند.واگر انشالله فرصتی پیش آید که قراربربازگشت آندسته ازافرادی که خواهان بازگشت هستند این حق واولویت با انجمن است که بعنوان یک نیروی اجرایی وارد عمل شود.
آقای پایدار درخاتمه این گفتگوی صمیمی ضمن تشکر مجدد از مهمان نوازی جنابعالی وخانواده محترم که مارا درجمع خود پذیرا بودید، چنانچه مطلبی هست که لازم می دانید بدان اشاره شود بفرمایید.
بنده هم از حضور شما درجمع خانواده کمال تشکر رادارم، امید وارم که زحمات شما وتمامی همکارانتان در دفتر انجمن نجات بزودی نتیجه داده و غبار غم ومحنت دوری خانواده ها با عزیزانشان به همت عالی شما برطرف شود.

خروج از نسخه موبایل