ملاقات خانواده ملک جمشید ده مرده با اعضاء بازگشتی گیلان

بالغ بر شش ماه است که بتدریج صدها خانواده دردمند و چشم انتظار به منظور خبرگیری ولو در حد یک ملاقات ساده با عزیزان در بندشان با تحمل مشقات و رنج سفر عازم عراق شدند شاید که فریاد رسی بیابند. هیهات، شخصا پس از بازگشت خانواده های گیلانی که فیلم وعکس با خودشان آورده بودند و نگاه می کردم از شدت تاثر بر مظلومیت این خانواده ها که عزیزانشان را ندیده بودند و ناگزیر به بازگشت شدند گریستم و درعین حال بر سرنوشت مفلوک سازمان و رهبر فرقه هم عمیق شدم که چگونه برغم ادعای کاذب مردمی بودن و خلقی بودن! امروزه درمقابل خانواده های اعضای نگون بخت خود درباطلاق شکست استراتژی ومشی جنگ مسلحانه (بخوانید مشی تروریستی) بسان خر گیرپاچ کرده است. باید که خیلی شفاف به سران سازمان گفت هنوز در وهم و خیال به سر می برید که گویی ازسر سوزنی پایگاه اجتماعی برخوردارید؟؟!! خیلی جالب است که خانواده های بازگشتی از استان گیلان در سفر خودشان دوستان زیادی پیدا کردند و با هم مرتبط شدند و دائم در تماس هستند و قرار و مدار می گذارند که الان نوبت کدام استان است که در مقابل اسارتگاه اشرف به تحصن بنشینند و برای احقاق حقوق حقه خود یعنی ملاقات با اسرای دربند مقاومت کنند. یعنی که یک تشکیلات خودجوش فراگیرایجاد کردند وانصافا از دفاترانجمن نجات که حوضه کاری محدودتری دارند، پیشی گرفته و گویی شهاب وار می خواهند نه درپی رهایی مشخصا عزیز خودشان بلکه دنبال اهداف گسترده تر بوده و خواهان نابودی تشکیلات فریبنده رجوی که نهایتا به رهایی تمام اسرای دربند منجر شود، هستند.
بی شک سران فرقه رجوی تا کی می توانند در مقابل مطالبات مشروع خانواده های اعضای نگون بخت خود مقاوت کنند و با تهمت و افترا و فحاشی و منتسب خواندن خانواده ها به نظام، خود را از رو در رویی با خانواده ها به در ببرند وکماکان اجازه ندهند صدای خانواده ها به گوش اعضای ناراضی برسد و فرصت محدودی بیابند تا بتوانند اعضای غافل را درغارعصر حجر محبوس نگهدارند. راستی چرا سران سازمان از دادن ملاقات عضو اسیرش با والدین امتناع می ورزد؟ چرا از برقراری عنصرعاطفه سرکوب شده فی ما بین هراس دارد؟ و چرا و چراهای دیگر. ازنظر من کانون طغیان عاطفه ها برقراری ارتباط عضو اسیر اشرفی با خانواده اش است. انجام یک ملاقات و گفتگوی ساده فی ما بین عضو اسیر اشرفی با پدر و مادر و یا برادر و خواهر و یا همسر و یا سایر اقوام و آشنایان است وهمین وبس. رجوی خانواده را به همین سبب کانون فساد می بیند وسالیان به اعضای خود القاء می کرد که با این عینک به خانواده بنگرند و ازآن ها متنفر باشند. وه که چه افکار مادون و قرون وسطایی. همان بهتر که رجوی خود در قهر تاریخ وعقب ترازحتی قشر روستایی ومتعصب وعقب مانده جامعه ایران با وهم وخیالات سخیفانه خود بماند و روزگار سر کند.
سایرعناصر بازگشتی نیز اساسا به عنصر بازیافته عاطفه در نهان خودشان اشاره می کردند که تنها عامل رهایی شان ازشر سازمان و پیوند مبارکشان با خانواده شان بوده است و در هر جلسه و دیداری بر همین عنصر کلیدی تاکید داشتند.
درهمین باب است که وقتی یک عنصر رها شده از چنگال رجوی پایش به وطن و کانون پر مهر خانواده می رسد و خبرش به سایرخانواده های چشم انتظارانعکاس داده می شود آن وقت است که دفاترانجمن نجات کانون تجمعات و دید و بازدید می شود وحتی بعضا ازخانواده ها با افتخار و با یک کادو به دیدارعنصربازگشتی در منازلشان هجوم می برند.
خود به وضوح شاهد بودم که به مجرد بازگشت آقایان اکبرمحبی، حمید حاجی پور و محمدباقرکشاورز برغم داشتن چندین همایش با حضور خیل عظیم خانواده ها، روزانه با دهها تماس از جانب خانواده ها مواجه بودم مبنی براینکه متقاضی دیدار و حداقل تماس تلفنی با عناصر بازگشتی بودند و این روند صرفا به خانواده های گیلانی محدود نمی شد و سایرخانواده ها ازاقصی نقاط ایران را هم شامل می شد که طالب تماس تلفنی و درصورت امکان دیدار حضوری با عزیزان بازگشتی بودند وشخصا شاهد ملاقات بسیاری ازخانواده ها وعناصر بازگشتی در دفترانجمن نجات گیلان بودم وخیلی ها هم که مستقیما به منازل هم رفت وآمد داشتند. حالا رجوی می خواهد با پلمپ کردن درب خروجی اشرف درتلاشی بغایت نابخردانه مانع دیدار فیزیکی عضو اسیرش با خانواده بشود نگو که غافل است که پیام از آخرین وضعیت اعضای ناراضی بتوسط همین عناصر بازگشتی و رهاشده به گوش خانواده هایشان می رسد و خانواده ها بیش از بیش انگیزه می گیرند که عزیز خود را که بمثابه طعمه در چنگال رجوی محبوس هستند ازقید و بند تشکیلات برهانند وبه چشم انتظاری خویش پایان ببخشند. ملاقات خانواده ملک جمشید ده مرده با اعضاء بازگشتی گیلان ازجمله خانواده هایی که موفق به ملاقات و دیدارحضوری با عناصر بازگشتی گیلان آقایان اکبرمحبی و محمدباقرکشاورز شدند خانواده ملک جمشید ده مرده ازاستان سیستان و بلوچستان شهرستان زابل هستند. این خانواده دردیدارشان به اشراف رسیدند که ملک جمشید درکسوت یک اسیرجنگی هیچگاه متعلق به سازمان نبوده وهمواره درپی خروج ازسازمان و پیوستن به خانواده اش بوده است. بارها ملک جمشید خواهان خروج شد و موقتا از تشکیلات خارج شد و به خروجی رفت ولیکن تحت برخورد قرارگرفت و ناگزیربه تشکیلات بازگشت.


خانم سهیلا ده مرده که اشک شوق درچشمانش حلقه بسته بود درخطاب به اکبرمحبی ومحمدباقرکشاورزگفت که ملک جمشید تنها برادرمن است ومن با تنها خواهر دیگرم سالیان چشم انتظارش هستیم و به مجرد اینکه از بازگشت شمایان مطلع شدیم با همسر و بچه هایم به دیدارشما شتافتیم تا از یگانه برادرمان خبردارشویم و از جانب شما رهنمود بگیریم که چگونه می توانیم برای رهایی عزیزمان اقدام کنیم شاید که اگرخدا بخواهد او را در کنار خود داشته باشیم.
آقایان اکبرمحبی و محمدباقرکشاورز با حوصله تمام ازتجربیات خود سخن گفتند و خانواده مزبور را به سمت ارتباط با انجمن نجات هدایت کردند تا در همکاری از نزدیک بتوانند به منظور دیدار با ملک جمشید بسان سایر خانواده ها به مقابل اسارتگاه اشرف بروند.
این خانواده بزرگوار ضمن تشکر از مهمان نوازی آقایان محبی و کشاورز شادمان به زابل بازگشتند تا مقدمات سفربه عراق را مهیا کنند شاید که بتوانند به آرزوی خود رسیده و ملک جمشید را در آغوش بکشند و با خود به دنیای آزاد بیاورند.