جدیدترین مطالب انجمن نجات

  • اردیبهشت- 1403 -
    10 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویایرج صالحی

    دو سرنوشت متفاوت – سخنی با دوستان گرفتار در فرقه رجوی

    ابتدا به چند پرده از وضعیت اعضای گرفتار در فرقه توجه کنید: پرده اول: چند روز قبل خبر فوت یکی دیگر از اعضای گرفتار در فرقه رجوی به نام کریم جباری در سایت های فرقه منتشر شد. طبق معمول درباره او نوشته بودند که “مدتی طولانی” بیمار بوده است. جمله ای که برای بسیاری از اعضای گرفتار که در سال های اخیر فوت شده اند تکرار شده است. سایت های فرقه رجوی در این سالیان بیماری هایی همچون ایست قلبی، سرطان، بیماری حاد خونی (همولیز)، سرطان مغز، عارضه ریوی، عارضه قلبی و . . . را به عنوان علت مرگ اعضای فوت شده بیان کردند که خبر از وخامت وضع سلامتی آنها دارد و اینکه چگونه رجوی ها به عمد با عدم رسیدگی مناسب و بدتر از آن با فشارهای روحی و روانی که توسط نشست های مغزشویی بر اعضایی که به گفته خودشان “مدت طولانی” است بیمار هستند وارد می کنند، آنها را به سمت مرگ و نیستی سوق می دهند. پرده دوم: چند روز پیش از فوت آخرین قربانی رجوی ها (کریم جباری) سایت های فرقه مطلبی از…

  • 10 اردیبهشت
    تروریسم فرقه مجاهدینفرزند شهید عشرت اسکندری

    روایت منصوره و معصومه اسکندری از لحظه ترور مادرشان توسط مجاهدین خلق

    خانواده اسکندری از شاکیان دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق هستند که در جلسه یازدهم حضور یافتند. عشرت اسکندری، مادر خانواده با شلیک 8 گلوله توسط تیم ترور مجاهدین خلق به قتل رسید. عشرت اسکندری در زمان مرگ دلخراشش، در 5 شهریور سال 1361، 26 ساله بود. او پیش از انقلاب با محسن اسکندری، پسر عمویش ازدواج کرده بود و حاصل این پیوند چهار فرزند هستند. جرم عشرت این بود که همسر محسن بود که در آن زمان پاسدار بود. در مستندی که محمدعلی شبانی در سال 1395 از ماجرای ترور عشرت اسکندری ساخته است، فرزندان او معصومه، منصوره و محمد جواد و مهدی خاطرات خود را از صبح جمعه‌ای که قتل مادرشان در مقابل چشمان وحشت زده شان رخ داد، شرح می‌دهند. این کودکان ترومای مرگ جانسوز مادرشان و فقدان او را همه عمر به همراه داشته‌اند و در دقایقی از فیلم عمق درد و رنج آنها را می‌توان از چهره‌شان خواند. معصومه اسکندری که در آن هنگام 8 سال داشت آن روز را بدترین روز زندگی خویش می‌داند، چرا که نه تنها شاهد قتل مادرش بود بلکه خود نیز…

  • 10 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویحمید دهدار حسنی

    روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت آخر

    همانطور که در قسمت قبل گفتم خانواده ام برایم بلیط هواپیما برای رفتن به خوزستان گرفته بودند، اما من به خواهر و برادرم گفتم با خودرو برویم چون دوست دارم بعد از سالها مناظر و شهرهای ایران را ببینم. آنها هم قبول کردند و بلیط هواپیما را کنسل کردند. ابتدا بعد از رفتن از هتل المپیک به منزل یکی از بستگان در تهران رفتیم و فردای آن روز به همراه خواهر، برادر و دختر برادرم با خودروی یکی از بستگان خوب و دوست داشتنی ام از تهران به سمت خوزستان حرکت کردیم. با شروع حرکت تماس دیگر اعضای خانواده و بستگان و فامیل با خواهر و برادرم شروع شد و می گفتند کی می رسید؟ می خواهیم با حمید صحبت کنیم و خواهرم گوشی را به من می داد و می گفت فلانی می خواهد با تو صحبت کند. خلاصه هرکس به من تبریک و خوش آمد می گفت. لازم به توضیح است که تا آن زمان من اصلا گوشی همراه ندیده بودم! وقتی آن را به دست من دادند تا با تماس گیرنده صحبت کنم مثل اصحاب کهف برای…

  • 10 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویمحمد رضا ترابی

    رشته توییت محمدرضا ترابی درباره آسیب‌های جسمی و روانی کودک سربازی در مجاهدین خلق

    این روزها بحث در مورد سرنوشت غریب به ۱۰۰۰ کودک مجاهدین که در جریان جنگ خلیج فارس از پدر و مادران خود جدا شدند و به کشورهای اروپایی و آمریکایی منتقل شدند زیاده. لازم دیدم به عنوان یکی از آن کودکان، حقایقی رو در این رابطه روشن کنم. این کودکان در سالهای دهه ۶۰ و بخصوص پس از تاسیس ارتش آزادیبخش ملی (بال نظامی مجاهدین) در سال ۱۳۶۶ به همراه والدین خود به عراق آمدند. والدینشان به مجاهدین و صفوف ارتش پیوستند و کودکان در پانسیون و مهدکودک های مجاهدین در کمپ اشرف نگهداری میشدند. در طول هفته کودکان در پانسیون نگهداری میشدند و والدین در یگان‌های جدا آموزش نظامی دریافت میکردند. بطور معمول والدین بچه‌های خود را جمعه عصر از پانسیون تحویل میگرفتند و تا یکشنبه صبح در خانه های کوچکی تحت عنوان “اسکان” با آنها بودند. یکشنبه صبح دوباره تحویل پانسیون داده میشدند. با آغاز “انقلاب ایدئولوژیک” درونی و پس از شروع طلاق های اجباری در مجاهدین، خانواده‌ها دیگر به شکل قبل وجود نداشتند. یک آخر هفته پدر کودک را با خود میبرد و آخر هفته بعدی مادر.…

  • 10 اردیبهشت
    عملکرد سازمان مجاهدین خلقاخاذی و پولشویی در فرقه رجوی

    شیوه کثیف اخاذی از خانواده ها توسط رجوی

    با شروع ماه اردیبهشت سال 82 و زمانی که یک ماه از سرنگونی صدام ارباب رجوی گذشته بود، دستور داده شد که مسئولین باید به فکر جمع آوری پول باشند. و این بار از شیوه کثیف اخاذی از خانواده های اعضای سازمان استفاده کردند. در بعد از ظهر پنج شنبه به اعضای قدیمی یعنی رده M قدیم به بالا گفته شد که در قسمت مالی که آن موقع مسئولش افسانه پیچگاه بود جمع شویم. معمولا مسئولین برای این که شب جمعه افراد را خراب کنند توجیه یا نشست خود را برای اعضای قدیمی بعد از شام شب پنج شنبه که همه انتظار دیدن فیلم سینمایی را داشتند می گذاشتند و اعضا همه سر این مسئله غر و لند می کردند ولی کسی جرات نداشت حرفی بزند چون مارک زندگی طلبی به او خورده می شد و باید فاکت های برخورد سر این مسئله را پروژه کرده و در جمع می خواند. از آنجایی که کسی حال این نوع کارها و زیر تیغ رفتن ها را نداشت مجبور بودیم قبول کنیم. در نهایت با تناقض در توجیه مسئول مربوطه شرکت کردیم…

  • 10 اردیبهشت
    خانواده هامادر مهدی حمیدفر

    درد دل تاج الدوله حیدریان با پسرش مهدی حمیدفر در کمپ آلبانی

    پسرم مهدی سلام پسر عزیزم من لحظات و روزهای آخر عمرم را می گذرانم. چرا تو حتی تلفنی به من نمی زنی عزیز مادر؟! اغلب بچه های کرمانشاهی گرفتار در آن کمپ خراب شده مجاهدین خود را نجات داده اند و دل پدر و مادرشان را شاد کردند و من مدام حسرت می خورم که چرا پسر من این کار نمی کند و به فکر مادرش نیست؟! مهدی جان نمی توانم قبول کنم که تو ما را فراموش کرده ای. تنها خواسته ام از تو این است که قبل از مردنم یک بار با من تماس بگیری تا صدایت را بشنوم و فقط بدانم هستی و سالم هستی. آنوقت با خیال راحت از این دنیا بروم. به امید یک تماس و شنیدن صدایت مادرت تاج الدوله حیدریان

  • 10 اردیبهشت
    خانواده هامهین حبیبی مادر پروانه ربیعی عباسی

    نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی

    دخترم پروانه سلام . امیدوارم حالت خوب باشد. اگر احوال مادرت را بخواهی، حال خوبی ندارم. از دوری تو و حسرت دیدارت به این روز افتاده ام. هر شب دعا می کنم خداوند صدای مرا بشنود و جگرگوشه ام را به من برگرداند. دخترم پروانه تا در قید حیات هستم دلم می خواهد تو را در آغوش بگیرم. هر چه فکر می کنم این چه بلایی بود که نصیب من شد به نتیجه ای نمی رسم. نمی دانم چه زمانی می توانم تو را از نزدیک ببینم. امیدوارم این اتفاق زودتر رُخ دهد. پروانه جان ماندن تو در کمپ مجاهدین هیچ فایده ای ندارد. خودت را از کمپ رها کن و آخر عمر مادرت کنارش باش. باور کن اگر پیش من برگردی بیماری هایم را فراموش می کنم. به حرف مادرت گوش کن. منتظرت هستم . مادرت مهین حبیبی

  • 10 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویرهایی از اسارت

    جدایی از فرقه رجوی؛ سفری رو به سوی آزادی

    داستان جداشدگان از فرقه رجوی، روایت زنان و مردانیست که اغلب پس از چند دهه عضویت در آن فرقه، زنجیرهای اسارت را پاره کردند و توانستند طعم آزادی را بچشند. این زنان و مردان ناخواسته و یا با انتخابی اشتباه، قدم در راهی گذاشته بودند که انتهایی جز پوچی و نیستی نداشت. رهبران فرقه به آنها القا کرده بودند که هر چه سختی می کشند و هر چه مرارت تحمل می کنند در جهت مبارزه ای مقدس است غافل از آنکه نه مبارزه ای در کار است و نه هدفی والا. هر چه هست قدرت طلبی محض رهبران فرقه بوده و هست. در ذهن هر کدام از اعضایی که از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شدند، در جایی جرقه ای خورد رو به تفکر منطقی و رو به آزاداندیشی. در نقطه ای، در جایی و در زمانی به این نتیجه رسیدند که در جایگاه درستی قرار ندارند پس دست روی زانو گذاشتند، بلند شدند و خود را از ورطه هلاکت در دستگاه رجوی نجات دادند. مسیری که آمدند، مسیر دشواری بوده است. ابتدا می بایست قیدو بندهای فرقه را از ذهن…

  • 10 اردیبهشت
    عملکرد سازمان مجاهدین خلقصمد اسکندری

    صرفا برای آگاهی اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین خلق

    یکی از اصلی ترین شگرد های سران مجاهدین خلق در مواجهه با اعضای خود پنهان کاری و کتمان حقایق است تا ارتباط افراد با دنیای خارج از محیط کمپ فرقه قطع و بی اطلاع باشند . هدف روشن است اعمال سیطره پلیسی و القائات فرقه ای در اذهان اعضای نگون بخت و بهره وری از برده داری نوین برای پیشبرد اهداف سران فرقه. دوستان برای تنویر افکار خاطره ای مختصر برای شما باز گو می کنم . پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 در آمریکا که دنیا را در شوک فرو برد و معادلات در تمامی عرصه ها را تحت تاثیر قرار داد. در آن بازه زمانی ما در مقر باقرزاده تحت فشارهای شدید مسعود و مریم رجوی طی نشست های طعمه قرار داشتیم که به یکباره ورق برگشت و همه در هاله ای از ابهام و نگرانی از سرنوشت نامعلوم قرار گرفتیم. به ویژه وقتی جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا عراق را تهدید به حمله نظامی کرد. مسعود رجوی که اوضاع سیاسی و تفکرات اعضاء را به نفع خود نمی دید ادامه سلسله نشست های طعمه را متوقف…

  • 10 اردیبهشت
    اعضاء مجاهدین خلقکریم جباری

    کریم جباری هم رفت

    اولین باری که کریم را دیدم احساس کردم آدم شوخ طبعی است و هر چیزی را به بهانه ای تبدیل به یک موضوع خنده دار کرده و تلاش می کرد اطرافیانش را شاد نگه بدارد. کم کم متوجه شدم او از تشکیلات رجوی خیلی ناراضی است و همین موضوع را با طعنه و مسخره کردن دستورات و ضوابط تشکیلات رجوی بیان می کرد. تقریبا به این واقعیت رسیده بودم که کریم کار روزانه اش این بود و به همین خاطر بسیار مورد انتقاد در تشکیلات قرار میگرفت، برای اینکه دست از این کارهایش بردارد. ولی گوش کریم به این چیزها بدهکار نبود و مدام تشکیلات را مورد حمله با استفاده از سلاح طنز قرار میداد. او با بکارگیری برخی عبارت های عربی و یا گاها فارسی را با لهجه عربی حرف میزد و شوخی های خودش را مطرح می کرد و اطرافیانش را به اشکالات و مشکلاتی که در تشکیلات وجود داشت آشنا می ساخت. همواره فکر میکردم که کریم چند صباحی بیشتر در تشکیلات رجوی بیشتر نخواهد ماند و بالاخره خواهد رفت ولی نمیدانم که چه چیزی باعث می…

  • 9 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویعلی اکرامی

    گفتگو با مسئول سابق روابط خارجی مجاهدین خلق درباره افشاگری هایش در دادگاه

    انجمن نجات میزبان علی اکرامی از مسئولین سابق روابط خارجی مجاهدین خلق، مسئول فعلی انجمن نجات خوزستان، نویسنده و پژوهشگر بود. علی اکرامی که سالها در بخش روابط خارجی مجاهدین خلق در عراق مسئولیت داشته است، به عنوان شاهد در جلسه یازدهم دادگاه رسیدگی به اتهامات سران مجاهدین خلق شرکت کرد تا شواهد و مستندات خود را به دادگاه ارائه بدهد. ایشان هدف از حضور در جلسه دادگاه را روشن کردن اذهان عمومی جامعه ایران درباره روابط مجاهدین خلق با دولت صدام حسین عنوان می کند. مسئول سابق روابط خارجی مجاهدین خلق درباره ضرورت حضورش در جلسه دادگاه می گوید: مردم ایران در این سالها از ترورهای سازمان در ایران و خارج از ایران اطلاعاتی دارند اما درباره وابستگی های سازمان با رژیم بعث اطلاعات کافی ندارند. من در جلسه دادگاه بخشی از این روابط اطلاعاتی، نظامی را افشا کردم. من بیان کردم که چگونه مجاهدین خلق زائده ای از ارتش عراق در زمان جنگ ایران و عراق بودند. توضیح دادم که چطور در زمان جنگ ایران و عراق، نیروهای سازمان تیر خلاص به سربازان ایرانی می زدند، سربازان ایرانی را…

  • 9 اردیبهشت
    اعضاء جداشده از فرقه رجویهادی شبانی

    از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی

    در قسمت قبل از وصل شدنمان به سازمان مجاهدین خلق گفتم و اینکه در درون سازمان چقدر با هم حرف می زدیم. یادم هست بهترین دوران من و اسماعیل در سازمان زمانی بود که در اشرف با هم بودیم و برای بیگاری و درست کردن پارک اشرف به آنجا می رفتیم. اسماعیل تو در کارهای برقی کار می کردی و من هم در کار درست کردن خیابان پارک بودم و راننده غلتک بودم. یک روز در مورد رفتنم از سازمان در پارک اشرف با تو حرف زدم و اینکه من تصمیم دارم از سازمان خارج شوم و دیگر از دروغ های رجوی خسته شدم. تو به من گفتی که نمی دانم که کارت درست است یا خیر! بهتر است بمانیم تا شاید رجوی بتواند به سرنگونی دست پیدا کند. ولی وقتی جواب تو را با دلیل دادم، گفتی من با این سن و سال و در ایران کسی را ندارم و به گفته سازمان مجاهدین همه خانواده من زندانی شدند! پس به کجا بروم؟ و همچنین اگر بروم به من بریده از مبارزه خواهند گفت و حرفهایی از این مدل.…