خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت چهاردهم

بحث های طعمه
انقلاب دیگر خیلی طول کشیده افراد کلاه و کفش آهنین می خواهند که به مبارزه ادامه دهند چون اگر مبارزه به این سادگی بود دیگر نیازی به انقلابی پیشتاز نبود بیائید اصل داستان را از رهبر عقیدتی و خالق انقلاب بشنویم.
مسعود: بچه ها شما قبل از هر چیز باید از نظر سیاسی خوب توجیه شوید چون انقلاب آنچنان نزدیک است که ما دیگر وقت نداریم حتی سرمان را بخاریم. لازمه اینکار هم این است که شما انقلاب در انقلاب کنید چون پرش آخر نیاز به مجاهدینی دارد که سر از پا نشناسند!!
البته یک سری بحث های سیاسی نیز شد که فکر می کنم گذر زمان به ما این را فهماند آدمهای عادی در قهوه خانه بهتر تجزیه و تحلیل می کنند تا رهبر عقیدتی مجاهدین. چون آنها با اخبار روز خود را تنظیم می کنند ولی رهبر عقیدتی ما از اول یک حرف زد و تا آخرش نیز همان حرف است! به یکی گفتند چند سال داری گفت 40 بعد از 20 سال پرسیدند چند سال داری گفت 40 پرسیدند مگر می شود؟ گفت حرف مرد یکی است!
مریم: مسعود نزدیک به یک سال است که روی این بحث ها کار می کند و این بحث ها ثمره یک سال جمع بندی است که در اختیار شما قرار می گیرد حالا هر کس می خواهد با بحث ها بیاید در غیر این صورت 72 تن برای ما کافی است اصلاً کی نیرو خواسته است؟!
پشت این حرفها چه خوابیده بود؟ چه خوابی برای ما دیده اند؟ همه ما را جمع کرده اند در قرارگاه باقرزاده و موقعیت جغرافیایی آن به شکلی است که از سه طرف توسط یگانهای عراقی صدام احاطه شده است با یک درب خروجی که تقریباً سه تا ایست بازرسی دارد.
نشست ایدئولوژیک شروع می شود. سوژه ها یکی یکی آنهم توسط نسرین (مهوش سپهری) مشخص می شود آنقدر فحش و ناسزا بالا می گیرد که بعضی وقتها آدم اشتباه می گیرد که اینجا سالن اجتماعات است یا درب جهنم باز شده است؟! بالاخره رهبری سفره ای باز کرده و تمامی گوهران بی بدیل باید از آن بهره مند شوند ولی ای کاش قضیه به همین جا ختم می شد. چون برخلاف گذشته اینبار سوژه فقط یک فرد یا دو فرد نبود بلکه همه باید بهره مند می شدند البته در حضور رهبری زیاد هم خوب نیست هر حرفی زده شود چون یک روز نشست مسعود است و یک هفته نشست در داخل سالن میله ای و یا داخل چادرهاست البته باید ناشکری نکرد چون پیش مسعود همه حرفها زده نمی شد.
بالاخره رهبر عقیدتی احترام خاص خودش را دارد و نمی بایست لباسهای شسته نشده را روی میز رهبری انداخت! وقتی نشست ایدئولوژیک است یعنی یک بحث درونی در جریان است و معلوم نیست کدامیک از نامردها این نشست ها را بیرونی کرده است؟ حتی سازمان دیده بان حقوق بشر نیز دماغ خود را گرفته است به قول بچه های داخل اشرف اگر دیده بان حقوق بشر زیاد باور ندارد که چه دروغهایی سر هم شده است نشست های داخل چادرها و سالن میله ای بماند، نوار نشست ها در حضور مسعود که موجود است و این رهبری بدلیل اینکه هم مارک سکت از روی سازمان برداشته شود و هم دیده بان سرجایش بنشیند! بهتر است این نوار بیرونی شود من هم که آنقدرها نامرد نیستم که بگویم در حضور پروین صفائی هشت شبانه روز سوژه شدم و به دلیل داشتن روابط دوستانه و دوست بودن با یکی از بچه ها آنهم در غربت در… مارک محفل خوردم و یک لایه به اسم M جدید شخصیت مرا در هم پیچیدند البته من نمونه و مظهر تشکیلاتی دستگاه بودم به این دلیل زیاد به من سخت گرفته نشد براستی خجالت می کشم آنچه که در درون باقرزاده بر این گوهران بی بدیل گذشت را حتی به صورت فاکت و نمونه ذکر کنم فقط یک جمله باید نوشت و از این ماجرای تلخ گذشت اینکه من طی این مدت یک چیز را خیلی خوب یاد گرفتم آن هم معنی لمپنیزم که رهبر عقیدتی جناب مسعود برایمان به خوبی باز کرد لمپن به کسی اطلاق می شود که جزء هیچ طبقه ای نیست و کسی است که حتی به خانواده اش رحم هم نمی کند و چه برسد به سازمانش و نیروهایش (مجاهدین) چون یک لمپن راه می رود به سنگ، لاستیک و هر شیئی که ببیند فحش خانوادگی نثار می کند! (چه تعاریف علمی و جامعه شناسانه) البته زیاد هم نباید ریزبین بود زیرا داخل سازمان و زیر چتر صدام آنقدر نفر زیاد بود که نیازی به اشیاء نبود.
گاهی در نوشتن خاطراتم به بیراهه می روم چون مهم ترین موضوع و مهمترین نقش را فراموش کردم و آن نقش شورای رهبری که واقعاً باید گفت جزء بازوهای اصلی دستگاه محسوب می شوند. شورای رهبری در سال 72 پایه ریزی شد ابتدای امر 24 نفر بودند عجبا سازمان را به صورت کلی شاهد یک تحول عظیم کرد و تا حدی پیش رفت که این سمت و این نام به تمامی به قول مریم به مادینه ها اطلاق شد و سقفی زده شد که در تاریخ نظیر نداشت! از بس شورای رهبری مادینه ها مورد تعریف و تمجید قرار گرفت که نه تنها برادران حتی خود مسعود نیز سر از پا نمی شناخت! به قول معروف سازمان را آنچنان به جلو پرتاب کرد که چند سال نوری با جایی که از قبل قرار داشت فاصله انداخت! و این پیروزی به حدی چشمگیر بود که حتی نیروهای ساده و کادرهای سابقه دار نیز حاضر نبودند یک چنین جواهراتی را از دست بدهند!! چون قبل از این واقعه امکان نداشت با خواهری دو نفره صحبت کرد ولی حالا یک زن نقش رهبری دارد و هیچ مانعی ندارد هم کارها پیش می رود و هم برادران مسئول بدون هیچ گونه شک و شبهه ای کار خود را می کنند،
می گویند شخصی خری داشت لاغر مردنی برای فروش به بازار برد آنچنان به تعریف و تمجید پرداخت که آخر سر خودش نیز پشیمان شد و گفت این خر من عالی ست چرا بفروشم اصلا مال خودم! البته رهبر عقیدتی مجاهدین هم همین کار را کرد درست است به لحاظ بیرونی گفته می شد ارتش مختلط ولی باید برادران را از شورای رهبری جدا کرد تفکیک نرینه ی وحشی از مادینه های رام و مطیع! چون امکان دارد به ضد خودش نیز تبدیل شود اما حرف اصلی چه بود؟ خوب هم نیست زیاد حاشیه روی کرد باید به اصل موضوع پرداخت.
با این کار رهبر عقیدتی خیالپرداز می خواست گامی مهم در امر داخلی و هم خارجی بردارد! وقتی گفته می شود مرکزیت یعنی یکسری برادرانی هستند که به هر دلیلی می توانند دستگاه رهبر عقیدتی را زیر علامت سوال ببرند چون گذر زمان ماهیت واقعی سازمان را روز به روز برای همه آشکارتر می کند یعنی تهدیدی همیشه وجود دارد که شخص اول را زیر سوال ببرد به خصوص داخل مرکزیت افرادی هستند که زن خود را طلاق داده و به دست دیگری سپرده اند؟! حالا برادر رحمان (عباس داوری) و دیگران بمانند پس بهتر است چتر حفاظتی درست شود که داخل سازمان دهن نیروها بسته شود و در بیرون از سازمان هم اگر کسی خدایی نکرده حرفی زد می گوئیم خیلی وقت است ما مرکزیت نداریم و کاروبار ما با شورای رهبری یعنی زنان ذیصلاح پیش میرود! البته این زنان نیز اگر جرات دارند نفس بکشند در غیر این صورت آنها را تکان می دهند برای یک زن هم خوب نیست که امروز فرمانده یک قرارگاه باشد و فردا دفتر دار قسمت توزیع خواروبار شود! پس بهترین کار برای مسعود این است که دستگاه را یک پایه و مطیع خود کند البته من که بعد از 17 سال پیش رهبر عقیدتی و شرکای مادینه اش بودم باید اعتراف کنم مادینه های شورای رهبری سودی برای دستگاه رهبر عقیدتی طی این سالها نداشتند جز اینکه بذر نفرت را میان اعضای مجاهدین پاشیدند.
تنظیم از آرش رضایی
ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل