پیام مادر تقی صالح به مادران رنج دیده

من مادر تقی صالح هستم بعد از 25 سال انتظار فرزندم مورخ 13/9/91 فرزندم موفق شد خودش را از فرقه رجوی یا بهتر بگویم فرقه تباهی انسانها نجات دهد و خدا را شکر می کنم که توانستم بعد از 25 سال راحت با پسرم در بغداد تماس تلفنی داشته باشم. من شما مادران را درک می کنم هر کدام از شما به نوعی درد و رنج کشیده هستید همه ما چه در گرما و چه در سرما به عراق سفر می کردیم و در کنار زندان اشرف فرزندانمان را صدا می کردیم ولی زندانبانان اشرف اجازه نمی دادند با فرزندانمان دیداری داشته باشیم. با این وجود روحیه مادران بالاتر می رفت و عزمشان برای آزادی فرزندانشان بیشتر می شد و تجمع آنها در کنار زندان اشرف بیشتر می شد. من برای شما مادران همیشه دعا می کنم که همینطور که خداوند دل مرا خوشحال کرد بزودی دل همه مادران را خوشحال کند، مادرانی که در حصرت دیدار فرزندانشان لحظه شماری می کنند. به امید روزی که همه مادران در کنار فرزندانشان جشن بگیرند… و تقدیر مادر تقی صالح از انجمن نجات
با سلام. من مادر تقی صالح هستم. مادری که 25 سال است صدای فرزندم به گوشم نرسیده بود طی سالهایی که فرزندم در فرقه به اسارت گرفته شده بود خیلی سعی و تلاش کردم که با فرزندم تماسی برقرار کنم ولی متاسفانه سران فرقه آنقدر سنگدل هستند که مهر پدر و مادر در وجود آنها خشک شده، من زمانی که صدام سرنگون شد و آمریکایی ها حفاظت پادگان اشرف یا بهتر بگویم پادگان اسرا را بر عهده داشتند به عراق سفر کردم. سران فرقه با آمریکاییها زد و بند کرده بودند که این ها خانواده افراد ما نیستند و در آن زمان آمریکاییها کنار درب پادگان اشرف با ما بد رفتاری کردند. من با دست خالی و با دلی شکسته از عراق برگشتم و فقط رهبران فرقه و سرانشان را نفرین می کردم از آن زمان تا به حال به علت مریضی که دارم موفق نشدم به عراق سفر کنم. برادر تقی را با کاروان انجمن نجات به عراق می فرستادم که صدای ما را به تقی برساند خوشبختانه خانواده هایی که در کنار پادگان اشرف فعالیت می کردند کارشان نتیجه داد؛ مورخ 16/9/91 در خانه نشسته بودم تلفن خانه زنگ زد گوشی را برداشتم فرزندم تقی بود اول باور نکردم با کمی صحبت با او باورم شد که تقی ست و گفت من از فرقه فرار کردم و خودم را تسلیم نیروهای سازمان ملل در بغداد کردم آنقدر خوشحال شدم که انگار دنیا را به من دادند و خدا را شکر کردم که پسرم خودش را از اسارت نجات داد. لازم دیدم از زحمات انجمن نجات و همینطور خانواده هایی که در کنار اشرف فعالیت می کردند سپاس و تشکر کنم و امید وارم به زودی زود همینطور که خداوند دل مرا شاد کرد دل همه مادران را که در انتظار فرزندانشان هستند شاد کند، به امید آن روز.

خروج از نسخه موبایل