با سلام. من مادر تقی صالح هستم. مادری که 25 سال است صدای فرزندم به گوشم نرسیده بود طی سالهایی که فرزندم در فرقه به اسارت گرفته شده بود خیلی سعی و تلاش کردم که با فرزندم تماسی برقرار کنم ولی متاسفانه سران فرقه آنقدر سنگدل هستند که مهر پدر و مادر در وجود آنها خشک شده، من زمانی که صدام سرنگون شد و آمریکایی ها حفاظت پادگان اشرف یا بهتر بگویم پادگان اسرا را بر عهده داشتند به عراق سفر کردم. سران فرقه با آمریکاییها زد و بند کرده بودند که این ها خانواده افراد ما نیستند و در آن زمان آمریکاییها کنار درب پادگان اشرف با ما بد رفتاری کردند. من با دست خالی و با دلی شکسته از عراق برگشتم و فقط رهبران فرقه و سرانشان را نفرین می کردم از آن زمان تا به حال به علت مریضی که دارم موفق نشدم به عراق سفر کنم. برادر تقی را با کاروان انجمن نجات به عراق می فرستادم که صدای ما را به تقی برساند خوشبختانه خانواده هایی که در کنار پادگان اشرف فعالیت می کردند کارشان نتیجه داد؛ مورخ 16/9/91 در خانه نشسته بودم تلفن خانه زنگ زد گوشی را برداشتم فرزندم تقی بود اول باور نکردم با کمی صحبت با او باورم شد که تقی ست و گفت من از فرقه فرار کردم و خودم را تسلیم نیروهای سازمان ملل در بغداد کردم آنقدر خوشحال شدم که انگار دنیا را به من دادند و خدا را شکر کردم که پسرم خودش را از اسارت نجات داد. لازم دیدم از زحمات انجمن نجات و همینطور خانواده هایی که در کنار اشرف فعالیت می کردند سپاس و تشکر کنم و امید وارم به زودی زود همینطور که خداوند دل مرا شاد کرد دل همه مادران را که در انتظار فرزندانشان هستند شاد کند، به امید آن روز.