وقتی رجوی صحنه را باخت دست به تحریک سنی ها و دار ودسته علاوی زد

خاطرات علی شیرزاد

درحین تبلیغات نشستی برای ما گذاشته شد که بحث حمایت ازعلاوی ودلایل حمایت مطرح شد طبق معمول همه شوروفتوروشلوغ بازی درآوردند ودراین حمایت سرنگونی حکومت ایران را به نتیجه رساندند وبهترین انتخاب قلمداد کردند واینکه فقط رجوی این مسایل را می فهمد وما هزارسال عقب ترازرجوی حرکت می کنیم.

چیزهایی که رجوی و عضدانلو درخشت خام می بینند ما با تلسکوپ هابل هم نمی توانیم درصد سال آینده ببینیم وخلاصه رجوی وعضدانلو درآن نشست. یکی شد خدا ویکی هم زن وهمدم خدا.

رفتم پشت بلندگو وگفتم خواهرمنظور مسؤول نشست بود وجمعیتی نزدیک به هشت صد نفردرآن نشست حضورداشتند مسؤول نشست پیش خودش فکرکرده بود درمیان این همه جمعیت وبا این همه شوروفتورودفاع T من قدرت مخالفت ندارم وبرای تعریف وتمجید ازرجوی پشت بلندگو رفتم .

من هم شروع کردم و گفتم به نظر من سازمان درحال تکراراشتباهات گذشته است واین حمایتها وخرجها وپوسترها برای دفاع ازعلاوی بیهوده است. ما نباید دراوضاع داخلی عراق دخالت کنیم عراق ربطی به ما ندارد. اگرتضاد اصلی ما رژیم است بهتراست با همان سیما ومشخص کردن شرایط برای مردم ایران باشیم وخود را از دام عراق خلاص کنیم وبا هردولتی روی کارآمد بعنوان میهمان رابطه برقرارکنیم. اوضاع داخلی عراق به عراقیها بستگی دارد بما چه مربوط است ، درانتخابات علاوی هرگزبرنده نخواهد شد و برنده این انتخابات رژیم وشخص ابراهیم جعفری است پس دردام این وآن نیفتید که بد جوری ضررخواهیم کرد و حداقل هشت سال رژیم حاکم عراق است و فردا رژیم ونیروهایش درعراق به خاطرهمین حمایتها برعلیه ما اقدام می کنند و حملاتشون را انجام میدهند ما هم که سلاح نداریم ومارا خواهند کشت وخون دادن برای علاوی مزدور ونوکرامریکا هرگز پذیرفتنی نیست.

مسول نشست دید خیلی بدجورشد گفت بچه ها علی هم نظرخودش را گفت ولی رهبری همه چیزرا مشخص می کند . برو وبنشین نظرات تو راهم منتقل میکنم واینگونه جلو حملات بقیه بمن را گرفت ومرا نشاند که بیشترحرفی نزنم که بعدا مرا صدا کردند وگفتند بعنوان مسوؤل سازمان هرحرفی را نباید هرجا بزنی گفتم هم معنی حرفهایم را می فهمم وهم فضای نشست دستم هست وهم اینکه چرا باید همیشه پنهانی گزارش بنویسم وبفرستم بگذارید حرفهای ما هم شنیده شود من هشدارهایم را دادم حال خود دانید میخواهید گوش بدهید می خواهید ندهید به خودتون بستگی دارد من به وظیفه خودم عمل کردم.

انتخابات رسید وطرفداران ایران یعنی ابراهیم جعفری ودارودسته انتخابات رابردند که تاثیرات آن روی نیروها:
ـ پاسیویسم واینکه تحلیلهای رجوی الکی ست
ـ سوالاتی بین نیروها پیش آمد که چرا این همه پول وانرژی شبانه روزی ما هدررفت
ـ خیرش را حاکمیت ایران برد
ـ دل بستن به امریکا وهمکاری با او عین حماقت است
ـ چرا پولها را نمی دهید خودمون بخوریم وانواع مشکلات داریم چرا خرج علاوی شد
ـ چشم نیروها بازشد ومخالفتهای پنهانی شروع شد
ـ شکها نسبت به خط وخطوط بیشترونمود بیرونی پیدا کرد
ـ همگان فهمیدند هرحمله وهرکشتاری دراینده دلیلش عملکردهای خودمون است
ـ همه فهمیدن که حملات درآینده انجام خواهد شد
ـ رابطه نیروها با رجوی تا حدودی بهم ریخت ومسئله داری ها شدت پیدا کرده وعلنی شد

وقتی رجوی صحنه را باخت دست به تحریک سنی ها ودارودسته علاوی زد وآنها را برعلیه دولت عراق به خیابون کشاند وهرروز با پولهایی که میداد ملت گرسنه عراق برای تظاهرات می آمدند وروز بروز بین دولت عراق وسازمان مجاهدین شکافها بیشترمیشد تا درنهایت به جنگهای داخلی کشید که قبلا نوشتم دراین موقع رجوی دست بکاردیگری هم زد که بسیارتحریک کننده بود وآنهم این بود که عراقی ها را میاورد دراشرف وماهها آنها را پانسیون میکرد آموزشهای ایدئولوژیک تشکیلاتی وسیاسی ونظامی وچریکی میداد که بروند ودرارتباط با سازمان با دولت عراق بجنگند وشیوخ عراقی را دعوت وبا دادن پولهای کلان آنها را تحریک میکردتا اینکه مالکی نخست وزیرشد وبه امریکا گفت باید حفاظت اشرف را به دولت عراق تحویل بدهی وحفاظت را از امریکا گرفت واطراف اشرف نیروی خودش را مستقرکرد .

این همه شعبده خویش که میکرد اینجا…سامری پیش عصا وید بیضا میکرد
گفت آن یارکزاو گشت سرداربلند…جرمش این بودکه اسرارهویدا میکرد
فیض روح القدس ارباز مد د فرماید …دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان ازپی چیست …گفت حافظ گله ای ازدل شیدا میکرد

برای بیان این موضوع باید کمی به عقب برگردم تا مشخص شود رجوی چگونه وازچه راه هایی وبه چه منظوربرای هرمسئله ای حرکت میکرد وچی درسرداشت سال 68 تمامی فرماندهان با خانواده خود به طرقی رابطه داشتند یا مستقیم وتلفن به ایران یا غیرمستقیم ازطرف سرپلها درخارج ویا توسط اقوام خارجه نشین به همین دلیل منهم درخواست دادم نامه ای بنویسم برای خانواده تا حداقل بدونند درکجا هستم زنده ام یا مرده . هرچه اصرارکردم به نتیجه نرسیدم تا اینکه با اصرارمن مجبورشدند مرا صدا کرده وبپرسند منهم دلایل را گفتم وآنها مخالفت کردند ودرگیری لفظی بالا گرفت که گفتم مگرفرق من با فرماندهان چیست چرا برای فرماندهان انواع تسهیلات را فراهم میکنید وبرای من که با یکسری سیاستها ورفتار ومسایل تشکیلاتی مخالف هستم نمی گذارید حتی یک نامه بنویسم درنهایت به نتیجه نرسیدیم وازنشست بیرون آمدم وقتی سال 80 درگیری سیاسی عراق با امریکا بالاگرفته بود نزدیک عید سال 81مراصدا کرده وخانم فرمانده دراتاقش یک نامه ویک کاغذ ویک کارت پستال جلوی من گذاشت وگفت برای خانواده کارت تبریک عید بفرست من هم گفتم آنموقع که می خواستم نگذاشتید الان چی شده که خودتون مرادعوت وخواهان نامه نگاری وفرستادن کارت پستال هستید ، گفتند دستوربرادروخواهرمریم است ، جواب دادم احترام رجوی وعضدانلو سرجای خود ولی با عرض معذرت من این دستوررا اجرا نمی کنم ونامه هم نمی نویسم دلیل را خواستند گفتم چون اوضاع سیاسی این را می گوید که امریکا ممکن است به عراق حمله کند شما اهداف دیگری دارید وخانواده هم ازنظرشما وزارت اطلاعاتیست وضد انقلاب مریم ومرز سرخ که نباید رد شودچی شده همه حرفهای سالیان را زیرپا گذاشتید. خلاصه با فشارمن هم برداشتم ونوشتم (سلام حال من خوب است امیدوارم حال شما هم خوب باشد) وبرگه را دادم دست خانم وگفتم این هم نامه خودت کارت پستال راهم درداخلش بگذاروبفرست آدرس من هم این است نگاهی کرد وگفت این چیه نوشتی نامه درست بنویس جواب دادم انتظارشما این است که من 15صفحه بنویسم ودوخط به خانواده سلام برسونم وهرپانزده صفحه را از رجوی وعضدانلو تعریف کنم وبعد هم بخواهم که جوانهای فامیل وفرزندان خودرا به عراق برای جنگ بفرستند وپول بدهند وبعد هم با شما درتماس باشند تا شما تبلیغات خود را بکنید روز اول هم نوشتم که هرگز حاضرنیستم خانواده رابا رژیم درگیرکنم وبه حرفهایم پایبند هستم ، من هم چنین کاری نخواهم کرد وبیرون آمدم موند تا بعد حمله وسرنگونی صدام دراواخرسال هشتاد وسه مراصدا کرده وگفتند بروبا خانواده تماس تلفنی برقرارکن جواب دادم هرگز اینکاررا نخواهم کرد گفتند سازمان به پول نیازدارد وشماهم بعنوان مسولین سازمان حداقل باید پول خرج وخوراک خود را تامین کنید جواب دادم اولا سازمان آنقدرپول دارد که صد سال خرج مارابدهد دوماَ قصد شما پول نیست میخواهید خانواده مرا بدبخت وگیررژیم بی اندازید وتبلیغات خود رابکنید بعد هم بگویید بیایند عراق وچیزهایی بدهید آنها ببرند ایران ومنتشرکنند ومیخواهید ازخانواده سوء استفاده کنید اجازه چنین کاری را نمیدهم چه گلی برسرخودم زده اید که بخواهید برسرخانواده ام بزنید بعد هم شبانه روز مرازیرفشاربگذارید وازاین نشست به آن نشست ببرید وبگوئید تناقض خانواده بنویس وپیش بقیه بگو تا ازآن رهایی پیدا کنی نه عقلم را ازدست داده ام ونه دیوانه ام که مثل بقیه رفتارکنم واگرهم سازمان خرج مرا نمیتواند بدهد هیچ اشکالی ندارد همانطورکه مرا اینجا آورده وسالیان نگه داشته اید بفرستید اروپا میروم وخرج خودم را درمی آورم وسربارسازما ن هم نمی شوم هم شما ازدست من راحت میشوید هم من ازدست شما وجنگ ودعواهم نخواهیم داشت که دیدند اینطورگفتم گفتند برو نمی خواد تماس بگیری ودرسال 89دوباره مرا صدا زده گفتند خانواده تو با وزارت اطلاعات رژم آمده پشت درب اشرف وتوراصدا میزنند من هم گفتم شناختی که من ازخانواده دارم هرگز به اینجا نخواهند آمد دوما آنها نیم دانند من کجا هستم زنده یا مرده چطورآمده اند ، هدفشون این بود که مرا وادارکنند بروم وپشت تلویزیون برعلیه خانواده صحبت وآنها را مزدوروزارت بنامم تا ازنظررجوی مجاهد انقلاب کرده بشوم .دیدند هرگزنمیتوانند مرامثل سایرین واداربه کارهای ضد انسانی خودشون کنند گفتند فقط خواستیم درجریان باشی گفتم خیلی ممنون ازاینکه اطلاع دادید ورفتم این همانی بود که می گفت برای خانواده کارت پستال بفرست ماهیتش را اینجا نشان داد بنده هم بدلیل شناخت دقیق ازاهداف رجوی ازروز اول جواب منفی دادم ودرمیزرجوی با خانواده بازی نکردم .

رجوی می گفت خانواده دشمن مجاهد است، خانواده مزدوروزارت اطلاعات است ،خانواده مرزسرخ است که نباید نزدیک ان شد، خانواده دشمن انقلاب خواهرمریم است، خانواده عامل پوچی ست و…. هدف ازاین همه سمپاشی برعلیه خانواده یک چیزبود عشق وعلاقه وعواطف را بنام انقلاب مریم وجنگ با خمینی دردرون افراد نابود کند چون میدونست تا زمانی که نیروها کوچکترین علائقی به خانواده دردرونشون هست ، عشق وعواطف هم هست واین عشق وعواطف برعلیه تفکررجوی وانقلاب ایدئولوژیکش است ونمی گذارد نیروها علاقه ای به رجوی داشته باشند ازطرف دیگرباعث میشد روح وروان وخصوصیات وخصلتهای انسانی دردرونشون بماند ونمیتواند آنطورکه میخواهد نیروها را پرورش بدهد خواسته چی بود این بود که نیرو ازانسانیت چیزی دردرونش نداشته باشد تا وقتی میگوید فلانی لنگ ولگد میزند رویش بریزند ولگد وتف بارانش کنند ، نمیتواند سرکوب کند وانسانهای رباط گونه وخشک مغزو پوسیده ودرون گندابی درست کند ، نمی تواند شکنجه روحی وروانی وجسمی بدهد چه بسیاربودند که اینگونه بارآمده وازانسانیت تهی بودند آدمی وقتی نگاه میکرد ذره ای ازانسانیت دردرونشون نمی دید وآدمی ازانها به تنفرونفرت میرسید.

وبلاگ وطنم ایران

خروج از نسخه موبایل