محمد جان همه خانواده بی صبرانه منتظرت هستیم

نامه کوتاه تامل برانگیز یک خواهر چشم انتظار به محمد تقی یوسفی

محمد جان داداشی گل و عزیزتر از جانم سلام
دوباره سلام داداش گلم خوبی. ما که خیلی دلمون برات تنگ شده، حتما توهم دلت میخواد ماروببینی؟! قربونت برم بیا دیگه . اینقد اونجا موندی و دروغهای اونارو شنیدی بس نیست؟!
همین خردادماه رفته بودم اصفهان پیش آبجی زهره . اگه بدونی همش صحبت تو بود ودل نگرانیهای ما . دوتایی آلبوم عکسای دوران سربازیت رو ورق میزدیم واشک دوری ودلتنگی بود که از چشمامون سرازیر بود. بعد دچار وهم و خیال می شدیم و به هم میگفتیم لابد میاد مرخصی و دوباره از سر دلتنگی اشک ذوق می ریختیم و یک جورهایی خودمون روسبک میکردیم. ولی محمد جون عزیز دل، برادر بدون وقتی سبک میشیم که ببینیمت ودرآغوش بگیریمت خواهرانه وعاشقانه .

محمد جان دوهفته ای مهمان آبجی زهره بودم که توهمان ایام فکر کنم 23 خرداد ماه بود که برادر ارجمندمون جناب آقای پوراحمد تماس گرفتند وگفتند که به اتفاق بابا برم دفترانجمن جلسه دارند که نمیدونی چقدرخوشحال شدم تا بتونم قدمی کوچک برا رهایی ات ازچنگال رجوی داشته باشم ولی امکان پذیر نبود و ازایشون عذرخواهی کردم وبابا خدمت شون رسید که لابد گزارشات جلسه با شماری ازخانواده های گیلک را تو سایت نجات دیدین.

دیدار صمیمی انجمن نجات با شماری از خانواده های چشم انتظار گیلک به روایت تصویر

داداش جان آبجی پیش مرگت بشه . این همه سال حرفای دروغ و کذب اونارو گوش دادی بس نیست؟! ماهمه با جان و دل منتظر اومدن توهستیم. بهت التماس میکنم هرچه زودتر تصمیم بگیر برگرد. هیچ کس خانواده آدم نمیشه. این مریم افعی خودش داره بهترین زندگی رومیکنه بعد شما اونجا گرفتار و ازهمه جا بی خبر هستین و عمرت رو دور از وطن و خانواده و زادگاهت داری هدر میدی عزیزم .
راستی عمه زهرا خیلی حال و احوال تو رو میگیره و دائم گریه میکنه و میگه چقدردلم برا جگرگوشه ام تنگ شده وپشت تلفن فقط گریه میکنه . میدونم خیلی دوسش داشتی وخیلی بهت محبت کرده بود که گفتیم عجالتا بجای تویه سری بهش بزنیم و تسلای خاطر بهش بدیم .

محمد جان اخوی گلم عزیزتر از جانم . دیگه طاقت نوشتن هم ندارم . یادت که می افتم دیوانه میشم .
خدا ازسر تقصیرات زندانبانانت نگذره . آخه یه نامه یه تماس چنددقیقه ای رو هم ازتون دریغ میکنن .
کجای دنیا با یک زندانی اینکارا رو میکنن که جماعت بی اصل ونسب رجوی با شماها میکنن .
به خودت بیا عزیزدلم که خیلی دلمون برات تنگ شده . فکربابا هم باش که خیلی خیلی دلتنگته . دست آخرمیخوام سوپرایزت کنم اونم چه سورپرایزی محمد جون .

حاصل زندگیم دو دختر دوقلو هست که خدا لطف کرده بهم داده . میمیرم براشون . درس خون و جدی و خانواده دوست و عاشق دایی شون .
اسمشون آتنا وملیکا است . گذاشتم عروسی تون رو یه جا بگیرم وقتی که بیای توآغوش مون .
راستی دلت نمیخواد ببینیشون . حتما میخواد مطمئن هستم . پس زودی بجنب و بیا پیشمون.
دوستت دارم زیاد خیلی زیاد محمد جون داداشی گلم
خواهرکوچیکت آمنه
09384905140

خروج از نسخه موبایل