از اسارت عراق تا اسارت سازمان رجوی و تا آزادی – قسمت دوم

هنگام اولین دیدار با پدرم احساس متفاوتی داشتم و اولین چیزی که پس از 18 سال درونم شکل گرفت، حس امید به زندگی و رهایی بود

همانطور که قبلا عرض کردم با خروج امن از کمپ لیبرتی به اسارتم پایان دادم و دوباره متولد شدم و با بازگشت به وطن و آغوش گرم خانواده ام، زندگی از دست رفته ام را شروع کردم.
حدود یکسال بعد از بازگشتم ازدواج نمودم و پس از تشکیل خانواده تصمیم گرفتم مستقل و روی پای خود زندگی کنم و به تمام مشکلات غلبه کنم. به لطف خدا و یاری همان که من را نجات داد تا کنون به خوبی زندگی کردم و سعی دارم همه گذشته ام را که توسط سازمان رجوی تباه شد، پشت سر بگذارم.

من با توجه به سابقه زیادی که در فرقۀ رجوی داشتم خیلی خوب میدانستم که هیچکدام از حرف های آنها درست نیست و هیچ تحلیل درستی از شرایط روز و آینده ندارند و بسیار منزوی هستند و از همان بدو ورودم در فرقه متوجه شدم که تنها با کمک های صدام و ارتش او سرپا هستند، هرچند مستمر سعی میکردند به نیروهای خود اینطور وانمود کنند که مستقل هستند و همه چیز را با پول خودشان خریداری می کنند!

چندین بار در نشست های جمعی ملعون رجوی سرکرده فرقه اسناد خرید برخی از خودروهای زرهی و ادوات جنگی را نشان میداد که با پول خودشان خریداری کردند و همه مجبور به کف زدن بودند، مستمر همین شعبده بازی ها و نمایش ها را اجرا میکرد در حالیکه چندی بعد فاش شد که رحمان یکی از نوکرهای با سابقه و شکنجه گرهای رجوی در مذاکره و ملاقاتی با افسران ارشد عراقی، میلیون ها دلار به عنوان بودجه سالانۀ فرقه از دولت وقت عراق دریافت نمود و این فیلم که توسط نیروهای امنیتی عراقی مخفیانه گرفته شده بود پس از سقوط صدام فاش و در دسترس انظارعموم قرار گرفت.
اینجانب با اینکه از سازمان مخوف رجوی خارج شده ام هنوز وقتی کلمات و اصطلاحات آنان یادم می افتد آزرده خاطر می شوم. کلمات و اصطلاحات و مفاهیمی که برای فشار بر اعضاء و منحرف کردن ما به کار برده می شد از قبیل : ” عملیات جاری، انتقاد، غسل هفتگی، ایدئولوژیک رهبری، طعمه، درخود، واو، حمل تناقض و دیگر کلمات کلیشه ای و ادبیات خاص رجوی.

6 سال پس از سقوط صدام، خانواده ها به قرارگاه اشرف مراجعه میکردند و سازمان رجوی با هدف جذب نیرو و اغفال خانواده ها مدت کمی اجازه ملاقات به خانواده ها برای دیدار با اسیران را میداد و در این برهه زمانی موفق شدم با پدرم که به عراق و قرارگاه اشرف آمده بود دیدار داشته باشم .

هنگام اولین دیدار با پدرم احساس متفاوتی داشتم و اولین چیزی که پس از 18 سال درونم شکل گرفت، حس امید به زندگی و رهایی بود. حس کردم تنها نیستم، احساس کردم هنوز پشتیبان دارم و به این شکل بود که تصمیم به جدایی و خروج را در ذهنم محقق نمودم و دیگر انسانی دیگر شده بودم و دیگر تسلیم تشکیلات پوشالی فرقه نبودم و ستیزه جویی هایم با تشکیلات آنان شروع شد.

پس از اعلام جدایی نیروها، دیگر دیدارها ممنوع گردید. رجوی برای هر ممنوعیتی که اعمال میکرد یک توجیه به اصطلاح قانونی سیاسی هم جور میکرد! در مورد خانواده ها میگفت: ما با خانواده ها مشکل نداریم. خانواده خودمان است اما از آنجاییکه آلت دست وزارت اطلاعات است پس باید ملاقات ها ممنوع و با آنان مرز داشت.
حتی به خاطر می آورم که شخص رجوی در مورد موضوع خانواده ها از مادر خودش مثال میزد و با لحن خشن به مادرش می گفت: آنه (مادر) من هم به من میگفت پسر جان نرو و مبارز نشو اما من راهم را انتخاب کردم و آمدم و حالا هم اینجا هستم و نیروها را خطاب قرار می داد که شماهم که اینجا هستید اصلا اسم خانواده را نیارید چون شما را می خواهند از مبارزه دور نمایند . پس از این نشست دیگر هیچ عضوی جرات نداشت از دیدار با خانواده اش که پشت در قرارگاه اشرف منتطر دیدار بودند حرفی بزند و بعد از آن نشست شوم تا کنون پس از انتقال فرقه رجوی به کشور آلبانی هیچ عضوی نتوانسته خانواده اش را ملاقات نماید .

با احترامات کامل و با بیان سرگذشت خود مخاطب اصلی من خانواده ها و بستگان اسیران فرقۀ رجوی هستند. اعضای گرفتار و اسیران جنگی که در شرایط سخت و شکنجه های طاقت فرسا رژیم عراق مجبور به رفتن به تشکیلات فرقه رجوی شدند حال آنان منتظر امید هستند و خانواده ها باید به عزیزان خود از راه دور و مرزهای بین المللی با فن آوری روز پیام امید، زندگی، حمایت و دلگرمی بدهند و با شنیدن صدای شما نور امید و زندگی در آنان تابیده میشود و در تصمیم گیری برای خروج، آنان را مصمم مینماید.
با سپاس
علی اردلانی

از اسارت عراق تا اسارت سازمان رجوی و تا آزادی – قسمت اول

خروج از نسخه موبایل