رضا جان حسرت به دلم مانده که صدایت را بشنوم

نامه آقای محمد سلامی به برادرش رضا سلامی اسیر در فرقه رجوی

سلام رضا ، حالت چطوراست؟! چندین سال است حسرت بدل مانده ام که صدایت به گوش من برسد. شما در محلی که زندگی می کنی آزاد هستی یا یک زندانی تبعید شده؟ باور کن زندانی تبعید شده هم حق تماس با خانواده خود را دارد. شما از زندانی تبعید شده فراترید!

چندین سال خودت را اسیر کسانی کردی که فقط دارند سر شما شیره می مالند . رضا جان شما چرا این شدی؟ شما که عاطفی بودی چرا اینقدر بی عاطفه شدی؟ چرا از درون خورده شدی؟ گویی که بی کس و کاری! به چه دلیل خودت و خانواده ات را در مسیری قرار دادی که همه را به نابودی کشاندی! خودت و همسرت اسیر هستید. فرزندانت را آواره کشورهای خارجی کردی . واقعا شما از زندگی لذتی بردی ؟ خودت را نابود کردی. همسر و فرزندانت را هم نابود کردی. به کجا رسیدی؟

هدفی که در رویاهایت بود به آن رسیدی مطمئن باش هیچ وقت رویایی که در ذهنت است محقق نمی شود. کار خیلی خوبی در ایران داشتی و زندگی خوب، فریب کسانی را خوردی و همه چیزت را از دست دادی. من برادر شما هستم و دلم برای شما می سوزد و برای وضعیت شما نگران هستم. امکان تماس با شما را ندارم که از وضعیت جسمی شما با خبر شوم . من تا به حال چند نامه برای شما ارسال کردم و در نامه ها قید کردم فقط خودت را نجات بده و آزاد در کنار خانواده ات زندگی کن . امیدوارم آن روز هر چه زودتر فرا برسد .

برادرت محمد سلامی

خروج از نسخه موبایل