نامه حسین رضایی به برادرش حسن رضایی در کمپ آلبانی

حسن جان سلام، امیدوارم حالت خوب باشد. خیلی وقت است با ما تماسی نداشتی و من و خانواده ات نگران هستیم. وقتی با ما تماس می گرفتی ما خیلی خوشحال می شدیم به خصوص مادرمان. مدتی ست که قطع تماس داشتی و مادر می گوید چرا حسن تماس نمی گیرد. در شب یلدا دور هم جمع بودیم و می گفتیم جای حسن در بین ما خالی است و چی می شد اگر حسن الان در جمع ما بود.

من برادرت هستم و دلم به حال بهترین دوران زندگی از دست رفته ات می سوزد. اگر در کنار خانواده ات می بودی به هر لحاظ وضعیتت به مراتب بهتر بود. در کمپی در کشور آلبانی خودت را محصور کردی و نمی دانی در دنیای بیرون از کمپ چه اتفاقات خوبی رخ می دهد. انشاالله وقتی خودت را نجات دادی خواهی فهمید.

خبرهایی که به شما در کمپ می دهند کذب است و واقعیت ندارد. خودت را در یک مسیر خاکی انداخته ای و آخر این مسیر بن بست است. من و خانواده ات از شما می خواهیم خودت را نجات دهی و آزاد زندگی کنی و برای آینده خودت تصمیم بگیری و مثل یک انسان آزاد زندگی خودت را ادامه دهی . شرایط کشور آلبانی با شرایطی که در کشور عراق داشتی متفاوت است! اگر تلاش کنی می توانی خودت را نجات دهی . خانواده ات منتظر آزادی شما هستند. مادر خیلی خیلی به شما سلام می رساند.

برادرت حسین رضایی

خروج از نسخه موبایل