چی می خواستم و چی شد – قسمت دوم

در قسمت قبل توضیح دادم که با چه انگیزه ای وارد مناسبات سازمان شدم و حال دیگر وعده های توخالی رجویها شروع شده بود. روزها به همین منوال می گذشت و هر روز رجوی سعی می کرد اختناق را بیشتر بر مناسباتش حاکم کند تا دیگر کسی جرات نفس کشیدن نداشته باشد و هر روز اخباری که به ما گفته می شود همه انتخاب شده و طوری بیان می شد که انگار حکومت ایران در مسیر فروپاشی و سرنگونی قرار دارد.

هر سال در زمان تحویل سال سران مجاهدین نوید سرنگونی در سال آینده را می دادند و یک بار دیگر دیدن دکل سرنگونی عنوان می شد و باز مراحل فروپاشی، سرنگونی با سین آ و … . سران سازمان عادت داشتند با این شیوه و سیاه بازی افراد را مشغول نگهداشته تا بتوانند کارشان که همانا در قدرت ماندن بود را ادامه دهند.

بعد از عملیات فروغ جاویدان وعده رجوی برای سرنگونی این بود که فروغ دیگری در راه است و با انجام مانورهای بی خاصیت در بیرون قرارگاه اشرف، سعی داشتند فضای نظامی در افراد باقی بماند و یا بعضا اعلام می کردند که حکومت ایران قصد زدن موشک به قرارگاه اشرف را دارد و این گونه افراد را وادار می کردند در گرمای تابستان و سرمای زمستان شب را در آیفاها بسر ببرند تا فضای نظامی از بین نرود. این در حالی بود که مسئولین باید در قرارگاه و زیر کولر و در کنار بخاری به خواب می رفتند و این فشار فقط روی نیروهای پائین دست بود. در این مقاطع هیچ وقت شاهد زدن حتی یک موشک از جانب ایران نبودیم و متوجه شده بودیم که همه این حرفها سرکاری است تا به قول رجوی ها افراد به زندگی کردن به یک محل عادت نکنند .

بعد از چند سال متوجه شدیم که دولت عراق به کویت حمله کرده است. رجوی عنوان می کرد اگر صدام دوباره به سمت ایران حمله می کرد بهتر بود! او فکر می کرد که اگر جرقه جنگ زده شود او می تواند با حمایت صدام بار دیگر به ایران حمله کند این خوابی بود که رجوی هر شب می دید .
نزدیک عید سال 70 بود که نیروهای آمریکایی به عراق حمله کردند و سازمان خودش را کنار کشید ولی در خفا با صدام همکاری نزدیک داشت. نیروهای کردقصد داشتند از شمال وارد بغداد شوند اما نیروهای سازمان مانع این کار شده و دست به جنایت بزرگی زدند. از له کردن افراد زیر شنی تانک و نفربر بگیر تا کشتن افراد با شلیک ضد هوایی! جنایتی بزرگ که مریم قجر از کشتن افراد بی گناه لذت می برد و در نشست ها هم این را بیان می کرد. رجوی عملا مانع سقوط بغداد از جانب کردها شد .
سازمانی که خودش را مدعی آزادی خواهی می دانست اکنون به سازمانی تبدیل شده بود که برای نگهداشتن دیکتاتور عراق به روی مردم بی گناه عراق شلیک می کرد تا اربابش را در قدرت نگهدارد .

البته رجوی برای لاپوشانی جنایاتش عنوان می کرد افرادی که قصد حمله به بغداد را دارند کردهای خود عراق نبوده و آنها از مواجب بگیران دولت ایران هستند و قصد نهایی شان دستگیری مجاهدین است که این دروغی بیش نبود. او سعی می کرد با این سخنان به افراد برای سرکوب و کشتار انگیزه بدهد. بعد از عملیات مروارید یا همان کردکشی رجوی در نشست جمع بندی عملیات دست به کمر در مقابل اعضای خود قیافه پیروزی گرفت در حالی که تا فرق سر در منجلاب جنایت و خیانت فرو رفته بود. ما نیز به مانند افراد بیهوش فکر می کردیم رجوی حرف درستی می زند چون از یک طرف در تشکیلات اسیر مغزشویی فرقه بودیم و از طرف دیگر به اخبار بیرون دسترسی نداشته و هر چیزی که آنان به ما می گفتند باید به اجبار قبول می کردیم و این بسیار دردناک بود و اینگونه رجوی توانست به جنایتی دست بزند که حتی دولت مرکزی عراق علیه مردمش انجام نداده بود.

رجوی علاوه بر اینکه رجوی وعده سرنگونی می داد همسر سومش نیز بندهای دیگری از انقلاب طلاق تولید می کرد تا افراد را بیشتر بتواند با این بهانه ها در حصار تشکیلات نگهدارد! دیگر شماره بندهای انقلاب از دستمان خارج شده بود و هر روز مریم قجر با دسته ای از مسئولین نشست می گذاشت و ابراز طلبکاری می کرد که چرا خط طلاق وی پیش نمی رود! حتی اوضاع تشکیلات به حدی خراب بود که مریم قجر با دریدگی تمام عنوان کرد که ما رابطه زن با مرد را قطع کردیم و اکنون رابطه مرد با مرد شروع شده است! وقتی سرکرده فرقه این گونه از وضعیت خراب تشکیلاتش حرف می زند. حال ببینید در واقعیت اوضاع تشکیلات چگونه بود! وضع در درون تشکیلات بسیار خرابتر از این حرفها بود و من خودم در پذیرش شاهد خواندن فاکت های غسل هفتگی مسئولین بودم که چه افتضاحی به بار می آوردند و با دریدگی خاص رجوی ها آن فاکت را در جمع می خواندند! و چه روابطی در درون تشکیلات برقرار بود که سران فرقه تلاش می کردند به بیرون درز نکند.

البته با شروع نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی افتضاحات درونی تشکیلات بیشتر خودش را نشان داد و نشان می داد که مسئولین مرد تا کجا ذهن شان خراب است و این مسئله در مورد مسئولین مرد در خارج از کشور بیشتر نمود داشت چون کسی بالای سرشان نبود و هر کار کثیفی که می خواستند انجام می دادند. رجوی فکر می کرد که با این نشست ها می تواند جلوی فساد در درون مناسباتش را بگیرد ولی این گونه نبود. همه دریافته بودند که فقط چند فاکت را بنویسند و مانند بقیه بندهای انقلاب طلاق مسئولین از روی آن می گذرند و از آنجایی که مسئولین کاری هم نمی توانستند انجام دهند در نهایت عنوان می کردند که با قبول جمع فرد از آن بحث عبور کرده است. چون رجوی نیاز به نیرو داشت و با این بهانه افراد را در مناسباتش نگه می داشت.

ادامه دارد

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل