نامه ولی الله گل ریزان به فرزندش عباس در کمپ آلبانی

عباس سلام

من در شرایطی این نامه را برای شما می نویسم که به لحاظ جسمی خوب نیستم. چرا این کار را با من می کنی؟ چرا تماسی با من نمی گیری و دل مرا شاد کنی؟! یادت می آید زمانی که در عراق بودی در پادگان اشرف شما را ملاقات کردم. با هم حرفهایی زدیم و من به شما گفتم با من بیا. در جواب به من گفتی الان نمی توان بیایم ولی بعدا می آیم و در کنار شما خواهم بود. پس چی شد آن قولی که به من دادی؟! از آن ملاقات تا الان هیچ خبری از شما نشده! حتی تماسی با من نگرفتی. وقتی به من قول دادی خودت را نجات می دهی و من به ایران برگشتم روز شماری می کردم و هر روز با خودم می گفتم عباس حتما خودش را نجات می دهد چون به من قول داده و سر قولش هست .

عباس من چقدر بایستی صبر کنم؟ چقدر بایستی چشمانم به درب باشد؟ وقتی در پادگان اشرف با هم صحبت می کردیم برایم تعریف کردی به لحاظ جسمی مشکل داری. خودت را نجات بده و برگرد نزد خانواده ات. من تلاش می کنم تا شما مداوا شوی. من به لحاظ جسمی مشکل دارم نمی توانم مثل سابق تردد کنم می خواهم تا در قید حیات هستم شما را ببینم. این آرزوی من است. از شما می خواهم تلاش کنی و خودت را هر چه زودتر نجات دهی . من منتظرتم .

ولی الله گل ریزان

خروج از نسخه موبایل