ماجرای یک فرار از کمپ اشرف

رجوی و دار و دسته اش زمانی که در عراق بودند از فرار افراد وحشت داشتند. دورانی که در فرقه بودم در یک زمانی مقر ما برای مانور در محلی به نام عین لیله مستقر بود. اطراف محل ما با فاصله نه چندان دور چند روستا بود. ما در چادر استراحت می کردیم که یک نفر از سران فرقه در محوطه شروع کرد به تیراندازی هوایی! همه ما از چادرها بیرون زدیم که ببینیم چه خبر است. دیدیم زنی بنام مرضیه در محوطه ایستاده و با پرخاشگری داد می زد همه در محوطه به خط شوید.

وقتی به خط شدیم در ادامه گفت حواس شما کجاست؟ چرا چشمان خودتان را نسبت به پیرامون خود باز نمی کنید؟! خبر دارید چی شده! یک نفر اقدام به فرار کرده است. تیم های گشت را آماده کردیم که بروند این مزدور خائن را دستگیر کنند. چهار ماشین جیپ گشت رفتند که آن نگونبخت را دستگیر کنند. ساعت حدودا 5 یا 6 بود که رجوی به مقر ما پیام داد و در پیامش گفته بود: فرد فراری اگر موفق شود خودش را به مرز ایران برساند جان همه شما در خطر است! این هم یکی از شیوه های دروغگویی و فریبکاری رجوی.
همچنین در پیامش گفته بود فرار نداریم. هر کسی فکر فرار به ذهنش بزند اشتباه بزرگی کرده و او را دستگیر خواهیم کرد و به شدت او را تنبیه خواهیم کرد و در نهایت او را تحویل دولت عراق می دهیم که حال او را جا بیاورند و اگر این مزدور را دستگیر کنید، هدیه بزرگی به من داده اید!

هوا رو به تاریکی می رفت و از دستگیری فرد فراری خبری نبود. مشغول شام خوردن بودیم که مسئول مقر گفت همه توجه کنند گشت ما مزدور فراری را دستگیر کرد و مستقیم به پادگان اشرف بردند.

زمانی که به پادگان اشرف برگشتیم از دوستان هم محفلی سئوال کردم آن کسی که فرار کرده بود چه شد؟! در جواب به من گفتند او را آنقدر زدند که بدنش باد کرده بود. وقتی فرار می کند به یک روستا نزدیک مرز می رسد تشنه و گرسنه بود از روستایی ها درخواست آب و غذا می کند که او را شناسایی می کنند و روستایی ها او را دستگیر می کنند و به گشت اطلاع می دهند و گشت سراغ او می رود. نگونبخت خبر نداشت که رجوی و دار و دسته اش تمام آدمهای روستاهای اطراف پادگان اشرف و روستاهای اطراف زمین های مانور مربوط به فرقه را خریده است و ماهیانه جیره خشک و پول به آنها می داد.

تا روزی که می خواستم خودم را از فرقه نجات دهم آن نگون بخت را ندیدم. قانون رجوی ملعون در پادگان اشرف این است که راه ورود به پادگان اشرف باز است و راه خروج بسته است.

فواد بصری

خروج از نسخه موبایل