نامه ولی الله گل ریزان به فرزندش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

سلام عباس، امید دارم که حالت خوب باشد. چرا جواب نامه هایم را نمی دهی؟ چرا تماسی با من نمی گیری؟ زمانی که بچه بودی چه آرزوهایی که برایت داشتم. وقتی به خدمت سربازی رفتی روز شماری می کردم به سلامت سربازی ات به اتمام برسد و پیش من برگردی. خبر نداشتم 2 سال سربازی ات به درازا می کشد و این همه سال از دیدنت محروم می شوم. من کسانی که تو را فریب دادند و مرا چندین سال در حسرت دیدار تو گذاشتند نمی بخشم. آنها را نمی بخشم که اجازه نمی دهند تماسی با خانواده ات بگیری. من تا کی بایستی دوری تو را تحمل کنم؟!

عباس جان باور کن من سنم رفته بالا و مریض حال هستم دلم می خواهد تو را ببینم. تو در جایی زندگی می کنی که عاقبت خوشی در انتظارت نیست و رهبران مجاهدین به شما دروغ می گویند. عباس جان خودت را از آن کمپ جهنمی نجات بده و به پیش خانواده ات برگرد. من و خانواده منتظر شما هستیم. خواسته مرا برآورده کن پسرم.

پدرت – ولی الله گل ریزان

پدر عباس گل ریزان
خروج از نسخه موبایل