نامه محمد سلامی به برادرش رضا سلامی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

رضا جان سلام . حال و احوالت چطور است؟ بعضی وقتها به یاد دوران جوانی مان می افتم که با هم بودیم. یاد دوران کودکی می افتم که چه خاطراتی با هم داشتیم. عجب روزهایی با هم داشتیم ای کاش آن روزها بر می گشت.

اگر از احوالات برادرت بخواهی بدانی باید بگویم که شکر خدا خوب هستم. اما نگران تو برادرم هستم. چندین سال است که از خانواده دور هستی و حتی عکس جدیدی از شما ندارم. خبر دارم که پسرت و دخترت در خارج زندگی می کنند اما تو جوانی ات را در مجاهدین خلق پیر کردی. در آن کمپ دورافتاده به دور از فرزندانت چه می کنی؟! تو و همسرت بایستی نزد فرزندانتان باشید. آنها به هر دوی شما نیاز دارند.

خودت را از جهنمی که در آن افتاده ای نجات بده که هنوز هم دیر نشده در کنار فرزندانت زندگی کنی و نبودن این سالها را جبران کنی. امیدوارم هر چه زودتر در کنار فرزندانت باشی .

برادرت – محمد سلامی

برادر رضا سلامی
خروج از نسخه موبایل