تولدی دوباره – قسمت اول

اینکه تولد دوباره من چرا و چگونه شکل گرفت، قصه ای است طولانی، عجیب و دردناک که البته پایان خوشی داشت. برای شرح تولد دوباره ام باید به سالها قبل برگردم.

ابتدا به سال 80 سر می زنم. یعنی همان سالی که قرار بود در ایران هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. یکی از کاندیداها محمدرضا خاتمی بود. رجوی در ان زمان انتخابات جدید ریاست جمهوری را به جام زهر برای حکومت ایران تشبیه کرد. او در تحلیل های خود می گفت خاتمی دور دوم انتخاب نمی شود و به این ترتیب سمت و سوی حکومت ایران به سوی یک پایه شدن می رود!

اما طبق معمول، تحلیل های رجوی، برعکس از آب درآمد و خاتمی برای دور دوم انتخاب شد. تمام تحلیل های کشکی رجوی دود شد و برای اینکه دروغ هایش رو نشود دست به برگزاری نشست های جدیدی به نام طعمه در قرارگاه باقرزاده زد. این کار رجوی به مفهوم کوبیدن آخرین میخ بر تابوت اعضای خودش بود چون فکر می کرد با این کار دیگر نیرویی جرات جدا شدن و یا فرار از قرارگاه اشرف را ندارد.

رجوی گفت ما برای تحقق امر سرنگونی باید در مورد خاتمی زدگی در مناسبات سازمان اقداماتی انجام بدهیم البته در مورد نشست های طعمه باید گفت این نشست ها مادر همه نشست ها بود. چون در نشست ها تنها چیزی که ملاک بود درگیری و لجن پراکنی اعضا علیه همدیگر بود و هیچ بار مثبتی به همراه نداشت.

رجوی برای جمع کردن نیروها در قرارگاه باقرزاده می گفت باید با انرژی بیشتری حرکت کنیم و هم چنین به صاحب خانه یعنی صدام اطمینان بدهیم که ما توان سرنگونی حکومت ایران را داریم. او نشست را با عنوان هرزه گردی سیاسی یا طعمه شروع کرد .
رجوی در ادامه صحبت هایش عنوان نمود با انتخاب دوباره خاتمی برای ریاست جمهوری شما ته ذهن تان دچار سردرگمی سیاسی شدید و با این دیدگاه نمی توان به سرنگونی دست پیدا کرد. با این انتخاب ذهن افراد درون سازمان به جدا شدن و یا فرار سوق داده شده است و اینکه اگر خاتمی برای دور دوم انتخاب شده به خاطر عملیات های سازمان بوده و او یک عذر خواهی به ما بدهکار است.
اما این همه داستان نبود چون تعدادی از اعضا خواهان جدا شدن بودند و حتی با وجود برگزاری نشست های طعمه حاضر نشدند در مقابل وی گردن خم کنند و قبول نمودند به زندان مخوف ابو غریب بروند. در شروع نشست به مانند همیشه تعدادی مسئولین کاسه لیس در مورد تحلیل رجوی و ذهن خاتمی زدگی حرف زدند و از خودشان فاکت هایی بیان نمودند تا به دیگران انگیزه بدهند تا جلوی دوربین حرف بزنند.

اما چیزی که در این نشست ها به خوبی قابل مشاهده بود تنفر عمومی اعضا از برگزاری این گونه نشست ها بود .آنها به نوشتن دروغ برای در رفتن از زیر تیغ مسئولین عادت داشتند.

من آن موقع در ستاد اشرف راننده سوژه بودم و با توجه به شناختی که از نفرات داشتم و حرف می زدیم عنوان می کردند با نوشتن چند دروغ و شنیدن چند حرف خواهر مسئول سعی می کنیم از این یکی هم بگذریم والا اگر دروغ ننویسیم باید بیشتر فحش و ناسزا بشنویم.

من هم که تجربه این گونه نشست ها را داشتم مانند بقیه سعی کردم با ردیف کردن یک مشت دروغ از نشست های بتول رجایی که مسئول ف اشرف بود بگذرم البته در محفل هایمان به هم می گفتیم که چگونه سر همدیگر در نشست ها تیغ بکشیم و یا در مورد فاکت ها زیاد گیر ندهند تا بتوانیم نظر مثبت خواهر مسئول را بدست بیاوریم و دست از سرمان بردارد.
در ادامه این نشست ها رجوی به روی همه مخالفین خود تیغ کشید و به طور گسترده به خراب کردن شخصیت شان پرداخت از جمله می توان به مهدی افتخاری اشاره کرد.

در ادامه نشست در شهریور 80 خبر حمله عملیات تروریست های القاعده و حمله به برج های دوقلو نیویورک رسید . رجوی در آن نشست چنان بالا و پائین می پرید که انگار خودش این کار را انجام داده است و فکر می کرد که خیر و برکتی به همراه خواهد داشت و در سالن باقرزاده جشن گرفته شد.

رجوی در روز بعد اطلاعات بیشتری از نوع عملیات در آمریکا بیان داشت . او نفراتی که در قلب آمریکا این عملیات پیچیده را انجام دادند، قهرمان نامید و گفت وقتی اسلام ارتجاعی بن لادن در آمریکا می تواند چنین اقدامی انجام دهد صبر کنید و ببینید که برادران مجاهد که به انقلاب خواهر مریم چنگ زدند چه کارهایی می توانند انجام بدهند.

اما رجوی می دانست زدن این گونه حرفها در کنار صدام برای نیروهایش خریدار دارد و به درد بیرون از خودش نمی خورد. شاهد بودیم چگونه بعد از سرنگونی صدام اکنون به نوکر بی جیره و مواجب آمریکا و اسرائیل تبدیل شدند. پس آن شعارهای توخالی مبارزه با غرب چی شد؟ برادران مجاهدی که به انقلاب مریم مسلح بودند اکنون کجایند؟

در روز پایان نشست که چند ماه طول کشیده بود، رجوی عنوان داشت امپریالیسم دشمن اصلی ما است. تنها کسانی که در جهان مستقل هستند یکی صاحب خانه یعنی صدام حسین است و دیگری سازمان. اگر کسی بخواهد به صاحب خانه ما چشم بد داشته باشد با من طرف است و اگر کسی بخواهد به عراق حمله کند ما نیز در کنار ارتش صدام خواهیم ایستاد!

البته رجوی حتی حرف های خودش را هم قبول نداشت. او که عادت دارد رنگ عوض به محض سرنگونی صدام وی را دیکتاتور نامید و شروع به همکاری همه جانبه نظامی و اطلاعاتی با آمریکا کرد و جفت پا نوکر آنان شد. برای نیروهای امریکایی در اشرف جشن می گرفت و به فرماندهان شان هدایای گرانقیمت می داد

ادامه دارد

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل