نماد سایت انجمن نجات

داستان آشنایی و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت دوم

اکرامی

علی اکرامی

در قسمت قبل گفتم که با انتخاب مجاهدین خلق به سراب رسیدم. آنها از صداقت و جسارت و اعتماد من و نسل همانند من بیشترین سو استفاده ها را کردند.

من از ایدئولوژی و طرز برداشت آنها از اسلام اطلاعی نداشتم، ولی به دلیل اظهار به اسلامی بودن عقایدشان و شجاعت و از جان گذشتگی آنها در مبارزه با رژیم شاه جذب آنها شده بودم. همین ذهنیت مثبت باعث شد که من از طریق یکی از دوستانم پایم به دانشکده نفت آبادان که محل فعالیت های آنها بود باز شود. در این دانشکده بود که بیشتر تحت تاثیر تبلیغات آنها قرار گرفتم.

بازگشایی دفتر جنبش ملی مجاهدین خلق در شهر آبادان انگیزه من را هر چه بیشتر کرد. در جریان همین رفت و آمدها با مسئول بخش دانش آموزی دفتر این سازمان در آبادان آشنایی پیدا کردم. او از زندانیان سیاسی دوران شاه بود و بخاطر تعریف هایی که از مقاومت او در مقابل شکنجه گران ساواک شده بود برایم نقش یک اسطوره را پیدا کرد. به همین دلیل صحبت های آن روز او انگیزه من را برای فعالیت دو چندان کرد.

جو و فضای خاص آن روزها که ناشی از دوران انقلاب و شور و احساس آن شرایط بود و احساسات جوانی به مقتضای سنی من را که در آن شرایط 22 سال داشتم را بر آن داشت که نه برمبنای درک و شعور بلکه احساس و شور دست به انتخاب بزنم و این چنین بود که بدون درک و شناخت و مطالعه دقیق نسبت به ماهیت مجاهدین خلق و بخصوص رهبر آن مسعود رجوی همانند دیگر جوانان آرمان خواه، صادق و فداکار و در توهم رفاه و خوشبختی مردم جوانی و آینده ام را با این جریان گره بزنم. تجربیات تاریخی به ما آموخته است که جوانان آرمان خواه بشدت ریسک پذیر هستند وهیچ گاه طوفان اتفاقات و تحولات را بصورت منطقی محک نمی زنند.

مسعود رجوی رهبر ریاکار سازمان با استفاده از شرایط و جو جوشان جامعه و عدم شناخت نسل جوان نسبت به ماهیتش و با استفاده از توانمندی های شیطانی اش در سخنرانی های آتشین، قلب و روح و روان برخی از جوانان را به تسخیر خود در آورد و در اذهان آنها از خود یک بت ساخت. کنترل و فریب ذهن و روح و روان جوانان بارزترین وجه مشخصه رجوی بود. این کارکتر فریبنده خیلی ها را به میتینگ ها و کلاس های درس دانشگاه کشاند، رجوی در شرایطی که هنوز نظام نوپای جمهوری اسلامی ساختارهای خود را بطور کامل مستقر نکرده بود با سازمان دهی جوانان در قالب میلیشیای نظامی روحیه خشونت طلبی و تنفر از حاکمیت را به این جوانان القاء و مرز بندی جدیدی در جامعه ایجاد کرد. که بر اساس این مرزبندی در اذهان هواداران جوان رهبران انقلاب، دولت موقت و شورای انقلاب ضد خلق و وابسته به امپریالیسم آمریکا تعریف می شدند. شعارهای فریبنده حمایت از طبقه کارگر و دهقان و اقشار مستضعف، برابری کامل حقوق زنان با مردان، ضدیت با هرگونه رابطه با آمریکا، نفی پوشش و حجاب اجباری و طرح جامعه بی طبقه توحیدی براساس الگو حکومت امام علی (ع) خیلی از جوانان صادق و فداکار را در سال 58 جذب این سازمان کرد.

با چنین پیش فرض غلطی، بصورت تمام وقت به مجاهدین خلق پیوستم. دوران فاز سیاسی سرشار از اتفاقات تلخ و شیرین برای من بود. فعالیت در جریان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و کمک به مردم آسیب دیده سیل خوزستان بهمراه دیگر جوانان پرشور انرژی مضاعفی در من ایجاد کرده بود. با اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاست جمهوری دیگر درس و مدرسه را به حال خود رها کردم و تمام وقتم را صرف تبلیغات و پخش اعلامیه و پوستر رجوی کردم. افکار عمومی جامعه در نقطه مقابل فعالیت های ما بود، و بر اثر همین تقابل رفته رفته وارد درگیری با مردم و نیروهای وفادار به انقلاب شدیم. رجوی از همان سال 58 و شروع فعالیت های سیاسی مواضع دوگانه اتخاذ کرد. در موضع گیری های ظاهری از انقلاب و امام خمینی حمایت می کرد و بخصوص بر مواضع ضد آمریکایی ایشان تاکید می کرد. در رفراندم شرکت و به نظام جمهوری اسلامی رای مثبت داد. و در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت و از تمامی استانها کاندیدا معرفی کرد. و چنین وانمود کرد که از ساختارهای سیاسی جمهوری اسلامی حمایت و آنها را به رسمیت می شناسد. اما از طرف دیگر بخصوص در مناسبات داخلی سمپات ها و اعضا را به مخالفت تشویق می نمود.

ادامه دارد

علی اکرامی

خروج از نسخه موبایل