رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش از تصمیمی که با دوستانش می گیرد، می گوید: تصمیم گرفتیم نقش بازی کنیم. نقشهمان این بود که هر کس در اولین مأموریتی که اعزام میشود، دیگر برنگردد و از آنجا فرار کند؛ به کردستان یا هر جای دیگر. با گذر زمان همینطور شد. دوستان یکییکی رفتند و دیگر برنگشتند.
در همان روزها که از بازداشتگاه به درون تشکیلات بازگشتیم، گروهی نه نفره به فرماندهی مسعود محمدخانی برای اجرای قراری با نیروهایی که به داخل ایران رفته بودند، به ارتفاعات داربلوط و بانسیران گیلانغرب اعزام شد. اما زمانی که از فاصلهای نیروهای به کمین نشسته رژیم را مشاهده کردند، بدون هیچگونه درگیری عقبنشینی کردند. با وجود این، سازمان تبلیغات گستردهای درباره این “عملیات بزرگ” به راه انداخت و از آن، پیروزیای ساختگی ساخت.
مسعود محمدخانی، فرمانده این گروه، از اعضای باسابقه و از فرماندهان شناختهشده سازمان مجاهدین بود و اصالتاً اهل کرمانشاه به شمار میرفت. او در اواخر پاییز سال ۱۳۷۹ در منطقه چم امام حسن، در نزدیکی شهر گیلانغرب، به همراه هشت عضو دیگر برای مأموریتی اعزام شد؛ اما دیدهبانان رژیم آنها را از دوردستها رصد کرده و در محل اختفا محاصره کردند. در نهایت، همگی کشته و از بین رفتند.
محمدخانی پیش از اعزام به مأموریت، در یکی از دیدارها برایم تعریف کرده بود که در دههی نود شمسی، نیروهای مجاهدین در منطقهی خرماطوز، نزدیک شهر کفری در کردستان عراق، با نیروهای کورد درگیر شده بودند. به گفتهی او، در جریان آن درگیری، با توپ زرهپوش BMP-1 بهسوی یک اتوبوس حامل پیشمرگهها شلیک کرده بود و انفجار گلوله باعث شده بود سرنشینان اتوبوس از پنجرهها به بیرون پرتاب شوند و همگی جان خود را از دست بدهند.
سرنوشت سه دانشآموز
پیشتر گفته بودم که گروه ما در اواسط تابستان ۱۳۷۴ سه دانشآموز نوجوان به نامهای ارسلان اسماعیلی، یوسف پارساپور و فرهاد مرادیان را به عراق فرستاده بود. در آن زمان، سازمان یوسف و فرهاد را ، که سه سال تحت آموزشهای ایدئولوژیک بودند، برای جذب نیرو به داخل کشور و شهر گیلانغرب فرستاد تا بتوانند چند نفر از آشناها یا همکلاسیهایشان را جذب کنند.
فرهاد مرادیان رفت و دیگر بازنگشت. بعدها از یکی از آشنایانش شنیدم که او به خانهی پدرش رفته، اما برادرانش برای اینکه توسط اطلاعات دستگیر نشود، او را به تهران فرستادند و در یک رستوران مشغول کار شد.
اما یوسف پارساپور در خانه پدری دستگیر شد و در بازجوییها بلافاصله همهچیز را اعتراف کرد. سپس نیروهای اطلاعات او را به محل قرار در کوهستان بردند تا کمین کنند، ولی رزمندگان مجاهد متوجه شده و محل را ترک کردند.
بعدها همین ماجرا و لو رفتن محل قرار، یکی دیگر از اتهامات بزرگ من شد ، در حالی که من هیچ اطلاعی از آن نداشتم و تنها نقش من اطلاع از اعزام آن سه دانشآموز به عراق بود. سازمان ادعا میکرد فقط کسانی را به مأموریت میفرستد که در “انقلاب مریمی” ذوب شده باشند، اما واقعیت چیز دیگری بود. اکثر کسانی که دستگیر میشدند، بلافاصله تمام اطلاعاتشان را لو میدادند. فهرست بلند این افراد و مصاحبههایشان هنوز موجود است.
سرنوشت ارسلان اسماعیلی
ارسلان اسماعیلی، سومین دانشآموز و یار وفادار و همراز من، در سازمان رنج و مشقت زیادی کشید. او نیز بازداشت شد و در زندان رجوی بهشدت شکنجه و تحقیر گردید. پس از سقوط صدام. همراه با چند تن از اعضای دیگرِ سازمان گریختیم.
او پس از ۱۸ ماه در زندان تیف آمریکاییها، به همراه فردین اهل ایوانغرب، یک شب از تیف فرار کرد و به ایران رفتند.
از این نمونهها در آن دوران کم نبود. با اینهمه، رجوی بهجای پاسخگویی، این فجایع را با دروغ و فریب به گردن “نفوذیها” میانداخت. وقتی به این فریبکاریها و نابودی انسانهای صادق و باانگیزه فکر میکنم، درمییابم که همه اینها نتیجه همان سیستمی بود که خود را منجی آزادی و دموکراسی و نوک پیکان تکامل مینامید.
ادامه دارد…
رضا گوران
توضیح انجمن نجات:
رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق با نام اصلی علی بخش آفریدنده در دهه هفتاد جذب تشکیلات مجاهدین خلق شد. او متولد 1347 در یکی از روستاهای استان کرمانشاه است. پس از ورود به تشکیلات، نخست نام او را حیدر بخشاینده گذاشتند اما پس از گذران دوران بازجویی و شکنجه در زندانهای مجاهدین خلق باردیگر نام او تغییر یافت. رضا گوران به دلیل انتقاد به ساختار انحصار طلب مجاهدین برای مدتی طولانی متحمل سرکوب و شکنجه شد. پس از تحمل سالهای انفرادی و شکنجه که به اصطلاح “صفر صفر” شده بود، نام تازه رضا گوران را برای او برگزیدند. رضا گوران در پی سالها تلاش برای ترک تشکیلات، در سال 2003 پس از حمله آمریکا به عراق موفق به فرار از تشکیلات شد و پس از گذراندن دوران اقامت در کمپ آمریکاییها موسوم به تیف به اروپا مهاجرت کرد. او اکنون در کشور نروژ ساکن است. گوران در سال 1393 اقدام به انتشار خاطرات خود از دوران اسارتش در تشکیلات مجاهدین خلق کرد. عنوان این کتاب “میان دو دنیا، خاطراتی از سه سال اسارتم در سلولهای انفرادی قرارگاه اشرف”، است. او همچنین بخش هایی از این خاطرات را در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی فیس بوک منتشر کرده است که به تدریج در وبسایت انجمن نجات درج میشود. در این خاطرات، رضا گوران به شرح دقیق و پرجزئیات فرایند سرکوب اعضای منتقد و کسانی که خواستار ترک تشکیلات هستند و به طور خاص شخص خود، میپردازد.

