نماد سایت انجمن نجات

خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم

رضا گوران

رضا گوران

تشکیلات رجوی بسیاری از ما را به بند کشید. من هم در میان آن بازداشت‌شدگان بودم. فرماندهان دیروز، همان زندانبانان و شکنجه‌گران امروز بودند.
همان‌طور که در قسمت‌های قبل نوشتم، با گذشت زمان، بسیاری از بچه‌ها یکی‌یکی و اغلب در دل شب ناپدید می‌شدند. آن‌قدر این روند ادامه پیدا کرد که بخش ورودی و پذیرش تقریباً خالی و نیمه‌تعطیل شده بود. هر بار که علت را می‌پرسیدیم، فقط می‌گفتند: “افراد به مأموریت رفته‌اند.”

ضوابط زندان مجاهدین

شب دستگیری من، وقتی مرا به بازداشت می‌بردند، در محوطه زندان نبی مجتهدزاده و محمدرضا کاوندی را دیدم. مرا به اتاقی هدایت کردند. چند لحظه بعد، صدای جرینگ‌جرینگ قفل از پشت در را شنیدم. از روی کنجکاوی پرده را کنار زدم تا از پنجره بیرون را ببینم، اما متوجه شدم شیشه‌های پنجره را با رنگ آبی پوشانده‌اند.

چند دقیقه بعد، محمدرضا کاوندی وارد شد. با حالت پرخاشگرانه و لحن تند و تهدیدآمیز، چند دستور خشک و خشن صادر کرد:

• تا زمانی که در این اتاق هستی، حق نداری به پنجره نزدیک شوی یا پرده را کنار بزنی. هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست.
• نگهبانان هر روز سه وعده غذا برایت می‌آورند: صبحانه، ناهار و شام.
• در روز فقط سه بار، صبح، ظهر و شب، اجازه داری به توالت بروی.
• هفته‌ای یک بار می‌توانی حمام بروی، آن هم کوتاه.
• اگر مورد اضطراری یا فوتی پیش آمد، تنها مجاز هستی با زدن ضربه به در، نگهبان را مطلع کنی تا در زمان مناسب بیایند.
• هرگونه سر و صدا، خواندن ترانه یا رفتارهایی که باعث سلب آرامش یا آزار دیگران شود، کاملاً ممنوع است.
• همه‌ی این ضوابط باید بدون چون‌وچرا اجرا شوند. هر واکنش مثبت یا منفی در پرونده‌ات ثبت می‌شود و به مقامات بالاتر گزارش خواهد شد. کاری نکن که پرونده‌ات از این هم سیاه‌تر شود!

مشخصات و محل زندان

مجموعه ساختمان‌ها در ابتدای جنوب شرقی قرارگاه اشرف قرار داشت. نزدیک آن پارکی درختی بود و روبه‌روی پارک، میدانی کوچک دیده می‌شد. دیواری از بلوک و سیمان، به طول حدود دو کیلومتر، اطراف آن را گرفته بود و بخش موسوم به “اسکان” را از دیگر قسمت‌های قرارگاه جدا می‌کرد.
در میان این مجموعه، دو بخش وجود داشت که به نام‌های مجموعه الف«A» و مجموعه ب «B» شناخته می‌شدند. بین این دو، دیواری از بلوک سیمانی و بتن ساخته شده بود که ساختمان‌های سمت راست (A) را از ساختمان‌های سمت چپ (B) جدا می‌کرد. رنگ دیوارها مایل به زرد بود و تنها از دربی طوسی‌رنگ می‌شد بینشان رفت‌وآمد کرد.
بخش A شامل اتاق کار، سالن غذاخوری و کلاس‌های آموزشی بود و بخش B شامل اتاق‌های استراحت، حمام و سرویس بهداشتی مخصوص افراد تازه‌وارد. این ساختمان‌ها در ابتدا محل آموزش و استراحت نیروهای جدیدالورود بودند، اما در گذر زمان در چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای به زندان، شکنجه‌گاه و جهنمی واقعی تبدیل شدند. شرح آن را به‌تفصیل در ادامه خواهم نوشت.
هر کدام از ساختمان‌ها چهار اتاق داشت. هر اتاق حدود سه در چهار متر مربع بود و همه از یک راهرو، یک حمام و یک سرویس مشترک استفاده می‌کردند. کف اتاق‌ها موکت بود و در هر اتاق یک تخت فلزی ارتشی با تشک، بالش و پتو قرار داشت. جلوی پنجره‌ها با میل‌گردهای آهنی تازه‌جوش‌خورده محکم شده بود و پشت آن‌ها را با پرده‌های پارچه‌ای ضخیم و رنگ آبی پوشانده بودند.

مسئولین و دست‌اندرکاران زندان

• مسئولان اصلی و رؤسای زندان: مریم باغبان، فائزه حصاری (حشمت) و حسین فضلی
• نگهبانان: محمدرضا کاوندی، فرزاد غفاری، مجید شکوهی، نبی مجتهدزاده، محمدرضا موزرمی، نعمت اولیاء، محمود حیدری، قادر، علی سوری، رضا تابعه، زهرا، صلاح درویشی، علی فیضی شبانگاهی (رشید)، مهدی (همان فرمانده‌ای که رضا، نصیر و حیدر را با سلاح تهدید کرده بود)، منوچهر الفت و مهدی فیروزیان (که بعدها نامه‌ای شبیه “اندرزنامه رهبر عقیدتی به مجلس خبرگان رژیم” برای اسماعیل وفا یغمائی نوشت، بی‌آنکه بنویسد در دوران مبارزه‌اش در زندان اشرف چه نقشی داشته است!)
• مسئول بهداری: دکتر تقی حداد

بازجویان و شکنجه‌گران

حمید آراسته، سهیلا غفاری و کبری از بازجویانی بودند که با آن‌ها برخورد داشتم. گروه دیگری از بازجویان با لباس نظامی و مجاهدی خاکی یا سبز وارد می‌شدند. مهم‌ترینشان:
• حسن حسن‌زاده محصل (اسم مستعار: جلال) اهل مشهد ، بازجوی اصلی و سر‌تیم. فردی خشن، بی‌رحم و سنگدل که هم قاضی بود، هم حاکم شرع، هم بازجو و هم شکنجه‌گر. گفته می‌شد در زمان شاه افسر شهربانی بوده و به همین دلیل این سمت را به او سپرده بودند. همه‌ نفرات اصلی این سیستم نیز پیش‌تر در سازمان امنیت مخوف عراق آموزش دیده بودند.
• مهدی (احتمالاً پرویز موسوی سیگارنیا، با نام مستعار فاضل) ، بازجو و کاتب، مردی کوتاه‌قد (حدود ۱۶۰ سانتی‌متر)، چهارشانه و تپل با سری درشت. هنگام بازجویی یادداشت برمی‌داشت و اگر نکته‌ای را متوجه نمی‌شد، دوباره می‌پرسید.
• اکبر (احتمالاً اکبر حیاتی، برادر محمد حیاتی) بازجو و نویسنده، حدود ۱۷۰ سانتی‌متر قد، لاغراندام با موهای صاف و جوگندمی که به یک طرف حالت داده بود. متخصص در پیچاندن و گیج‌کردن بازجویی‌ها بود.
علیرضا غلامی، اهل شیراز، از همان روزی که وارد پایگاه جلال‌زاده در بغداد شدم، با لبخند و رویی گشاده از من و دوستانم پذیرایی می‌کرد. با هم در خیابان‌ها و بازارهای سرپوشیده‌ی بغداد قدم زدیم، به تفریح رفتیم و حتی سفری هم تا کربلا داشتیم. در آن روزها، مردی انقلابی، مهربان و آرام به نظر می‌رسید.
اما حالا، او به بازجو، شکنجه‌گر و شاکی من بدل شده بود، کسی که برافروخته ، تا بناگوش سرخ شده ، با لحنی پرخاشگرانه و از موضعی طلبکارانه و تهاجمی سر من داد می زد چرا سازمان را بر هم زده‌ام و افراد را علیه آن تحریک کرده‌ام. با جدیت و قاطعیت می‌گفت: “این اقدام فقط کار سپاه قدس و ایادی رژیم است.”

نمی‌دانستم این چه ایدئولوژی‌ای است که می‌تواند انسان‌ها را به چنین هیولاهای بی‌رحم و سنگ‌دلی بدل کند.

ادامه دارد…

رضا گوران

 

توضیح انجمن نجات:
رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق با نام اصلی علی بخش آفریدنده در دهه هفتاد جذب تشکیلات مجاهدین خلق شد. او متولد 1347 در یکی از روستاهای استان کرمانشاه است. پس از ورود به تشکیلات، نخست نام او را حیدر بخشاینده گذاشتند اما پس از گذران دوران بازجویی و شکنجه در زندان‌های مجاهدین خلق باردیگر نام او تغییر یافت. رضا گوران به دلیل انتقاد به ساختار انحصار طلب مجاهدین برای مدتی طولانی متحمل سرکوب و شکنجه شد. پس از تحمل سالهای انفرادی و شکنجه که به اصطلاح “صفر صفر” شده بود، نام تازه رضا گوران را برای او برگزیدند. رضا گوران در پی سالها تلاش برای ترک تشکیلات، در سال 2003 پس از حمله آمریکا به عراق موفق به فرار از تشکیلات شد و پس از گذراندن دوران اقامت در کمپ آمریکایی‌ها موسوم به تیف به اروپا مهاجرت کرد. او اکنون در کشور نروژ ساکن است. گوران در سال 1393 اقدام به انتشار خاطرات خود از دوران اسارتش در تشکیلات مجاهدین خلق کرد. عنوان این کتاب “میان دو دنیا، خاطراتی از سه سال اسارتم در سلول‌های انفرادی قرارگاه اشرف”، است. او همچنین بخش هایی از این خاطرات را در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی فیس بوک منتشر کرده است که به تدریج در وب‌سایت انجمن نجات درج می‌شود. در این خاطرات، رضا گوران به شرح دقیق و پرجزئیات فرایند سرکوب اعضای منتقد و کسانی که خواستار ترک تشکیلات هستند و به طور خاص شخص خود، می‌پردازد.

خروج از نسخه موبایل